جنگ در مرخصی (زندگی نامه داستانی شهید جاویدالاثر رضا ابوالحسنی)،(اوج بندگی23)
رقعی
شمیز
256
9786227177008
1
1398
231
95620
300000
(جنگ ایران و عراق،1359-1367)
کتاب جنگ در مرخصی، اثری از صادق عباسی ولدی و محمدحسین عباسی ولدی است که از سوی انتشارات شهید کاظمی در 256 صفحه منتشر و وارد بازار کتاب شده است.
کتاب پیش رو، زندگی نامه داستانی شهید جاوید الاثر رضا ابوالحسنی را در خود جای داده است.
رضا ابوالحسنی متولد 15 بهمن 1339 و زاده استان البرز است. او در 21 بهمن 1364 در جزیره ام الرصاص به شهادت رسیده و در حال حاضر مکان مزار ایشان بی نشان است.
خاطرات این شهید در اثر حاضر به صورت خالصانه بیان شده و با واژه هایی بی ریا به تصویر کشیده شده است.
از پادگان که بیرون آمد، ساعتش را نگاه کرد. هفت صبح بود. آفتاب بی جان از لا به لای درخت ها به چشمش می زد. دستش را جلوی صورتش گرفت و بالا را نگاه کرد. ماشینی به سمتش می آمد. وحید جلوی پای رضا ترمز کرد.
“بپر بالا فرمانده.”
رضا با دیدن وحید، لبخند زد. کوله اش را عقب ماشین انداخت و سوار شد. وحید داشت دنده را جا می زد.
” خب تعریف کن ببینم! چه خبر؟ ”
رضا خمیازه کشید. از گوشه چشمش اشک آمد. ” خبر ها دست شماست.” دوباره خمیازه کشید. خمیازه اش به وحید هم سرایت کرده بود.
رضا گفت: ” قراره برم پادگان باهنر مربی بشم.” وحید دنده عوض کرد. ماشین جلویی بهشان راه نمی داد و وحید داشت برایش بوق می زد. ” یه کم صبر کن خب! چه عجله ایه؟ ”
” اختیار دارین. مربی به این بزرگی کنارم نشسته! ”
از ماشین جلویی از سمت راست سبقت گرفت. وقتی رد می شدند، زل زده بود به راننده و برایش بوق می زد. راننده اش چند سالی از وحید کوچک تر بود. رد که شدند، از آینه پشت سرش را نگاه کرد. ” خب؛ حالا چی درس میدی؟ ”
رضا داشت از پایین پل به خیابان نگاه می کرد. ” مربی سلاحم. پادگان باهنر.” وحید چشمش را مالید. چند دقیقه ای ساکت بودند. رضا چندبار چشم هایش بسته شد. گردنش که افتاد، هر دو چشم هایش را باز کرد و سرش را دوباره بالا گرفت.