تو،تویی؟! 2 (داستانهای کوتاه و شگفت انگیز)
خشتی کوچک
شمیز
276
9786001180774
39
1400-10-22
1400
217
21328
580000
(مجموعه داستان های کوتاه)
کتاب تو تویی؟! (جلد دوم) به همت امیررضا آرمیون گردآوری و ترجمه شده و از سوی انتشارات ذهن آویز به چاپ رسیده است. این اثر حاوی داستان هایی کوتاه، شگفت انگیز، تحول آفرین، الهام بخش و تامل برانگیز است که مفاهیمی عمیق و جذاب را در خود جای داده اند و خواننده را به سوی زندگی آگاهانه تر و شادتر سوق می دهند.
سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود زندگی می کردند. یک روز به خاطر سوء تفاهمی کوچک، با هم جر و بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آن ها زیاد شد و از هم جدا شدند.
یک روز صبح، در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجاری را دید. نجار گفت: من چند روزی است که دنبال کار می گردم. فکر کردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه یا مزرعه داشته باشید. آیا امکان دارد که کمک تان کنم؟
برادر بزرگ تر جواب داد: بله، اتفاقا من یک مقدار کار دارم. به آن نهر، در وسط مزرعه نگاه کن؛ آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب، بین مزرعه ما افتاد. او حتما این کار را به خاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده است؛ سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت: در انبار مقداری الوار دارم. از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.
نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوارها. برادر بزرگ تر به نجار گفت: من برای خرید به شهر می روم؛ اگر وسیله ای نیاز داری، بگو تا برایت بخرم.
نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد: نه، چیزی لازم ندارم.
هنگام غروب، وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد! نه تنها حصاری در کار نبود، بلکه نجار پلی روی نهر ساخته بود.
کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت: مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟
در همین لحظه، برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل…