کتاب تئوری طراحی گرافیک اثر مردیت دیویس است به ترجمه فاطمه مرزبان و چاپ انتشارات هنر نو.

کتاب حاضر نخستین مقدمه جامع در زمینه تئوری طراحی گرافیک است که به قلم نویسنده ای با تجربه در این حیطه به نگارش درآمده و با زبانی صریح و روشن بسیاری از نظریه های پیچیده ی مربوط به آن را توضیح داده است. کتاب مطالبی درخور توجه و آگاهی بخش را در اختیار دانشجویان طراحی گرافیک قرار می دهد و هم چنین اطلاعات مورد نیاز را به علاقه مندان این رشته ارائه می کند.

این اثر در دو بخش تحت عناوین: پی ریزی زیربنا و تئوری از 1900 تا اکنون تنظیم شده که بخش نخست فصل های: مدل های ارتباطات، ماهیت بازنمایی و ابعاد بافت را دربرگرفته و بخش دوم فصول: زبان دنیای تصویر، مدرنیسم و پسامدرنیسم  رادر خود جای داده است.

مطالب جای گرفته در اثر حاضر مخاطب و به ویژه دانشجویان رشته های مرتبط با طراحی گرافیک را به دیدی انتقادی مجهز می سازد و آن ها را برای شکل دهی آینده شغلی روشن تر آماده می کند.

مشکل است بخواهیم در بررسی ای کلی از نظریه طراحی به وسعت و ژرفای بافت اقتصادی در طراحی بپردازیم و نقش پیچیده طراحی در سلامت اقتصادی شرکت های خاص را به طور خلاصه بیان کنیم. طراحی در پیشینه خود در خدمت تجارت و فرهنگ بوده، و طراحی در قبال گستره ای از اولویت های اقتصادی و شرایط نوسانی مسئول است. بسیاری از دانشگاه ها بر طراحی به مثابه نوعی فعالیت تجاری تمرکز می کنند و تعدادی از شرکت های حرفه ای در زمینه استراتژی طراحی آموزش می دهند. کتاب های جدید که پیشگامان عرصه تجارت آنها را نوشته اند، تصدیق می کنند که تفکر طراحی رقابت تنگاتنگی در بازار به وجود می آورد. علاوه بر این همچنان که شرکت ها به توانایی طراحان در برنامه ریزی و نوآوری پی می برند زمینه های کاری دیگر مانند طراحی خدمات، ظهور می کنند.

با این حال، گرایش های معاصری نیز وجود دارند که سوالاتی را درباره چگونگی ادراک ما از گستره مسائل اقتصادی که پیش روی طراحان قرار دارد، برمی انگیزند. در سال 2005 ژورنالیستی به نام توماس فریدمن که برنده جایزه پولیتزر هم بوده، کتابی با عنوان دنیا مسطح است منتشر کرد و در آن اظهار داشت که تغییرات تکنولوژیکی در تولید و توزیع محصولات، میدان بازی جهانی را مسطح ساخته است. کافی است نگاهی به شمار شغل هایی بیندازیم که روزگاری در انحصار امریکایی ها بودند و امروزه در دست چینی ها و هندی ها هستند تا به درکی از افزایش روابط همبسته اقتصادی که تشریح کننده بازار تجارت معاصر است، برسیم.

با این حال، در مقاله ای که در ماهنامه آتلانتیک چاپ شد، اقتصاددانی به نام ریچارد فلوریدا به بحث در این زمینه پرداخت که فریدمن در اشتباه است، دنیا شکلی میخ مانند دارد و مسطح نیست. فلوریدا تپه ها و دره ها را در توزیع پتانسیل های اقتصادی تشریح می کند و هشدار می دهد که ما نمی توانیم کشورها را به لحاظ فرهنگی یا موقعیتی همگن و همسان بدانیم.