بیرون دایره (دنیای ما)
رقعی
شمیز
194
9786006974552
1
1398
184
88355
390000
(داستان های کوتاه فارسی،قرن 14)
کتاب بیرون دایره اثری است از الهام فلاح به چاپ انتشارات کتاب کوچه. این کتاب دربردارنده مینیمال هایی است که نویسنده بعد از سفری خاص و انرژی ناشی از آن گاه و بیگاه دست به خلقتشان زده است. نوشته هایی که هیچ کدام از آن ها پیش از این منتشر نشده اند به غیر از چند داستان کوتاه که در مجله داستانی کرگدن به چاپ رسیده است. داستان ها و مینیمال ها لزوما از نظر محتوا و ماجرا ارتباط خاصی با یکدیگر ندارند و هرکدام در فضای خاص خود روایت می شوند، فضایی که بیشتر به تلخی نزدیک است.
می گفتم «ملی موهاتو نباف. بذار باز باشه. بذار بوش بگرده تو هوای خونه، این جوری که عین گنجیشک از این گوشه میری به اون گوشه، بذار و وردار می کنی.» می گفت «عرق می کنم. گرمه.» می گفتم «فوت می کنم. تو اصلا کار نکن. فقط بشین. من نگات کنم. ولی نبند.» می خندید. وا می کرد بافته موهاشو. پخشش می کرد دو ور شونه هاش. می گفتم «ملی چی می زنی به موهات؟ مگه همون یه شامپو نیست که تو حمومه؟» می گفت «آره.» می گفتم «پس چرا موهای تو یه بوی دیگه میده. شبا یاس می ذاری لای موهات؟» می خندید. می گفت «پاییزه. یاس از کجا؟» می گفتم «ملی موهات عین اون موقع هاست. بچه بودی. تاب می خوردی با موهای افشون.» می گفت «تو از اون موقع چشمت دنبال من بود؟» می گفتم «آره. دنبال موهات. سفید نشن یه وقت ملی.» می گفت «میشه. هر بچه ای بیارم دو خال مو سفید میشه. هر بچه ای یه دندون که در بیاره دو خال دیگه.» می گفتم «بچه نمی خوام. بچه خوب نیست. بچه زیاد گریه می کنه. زیاد بونه می گیره.» ملی ولی دلش بچه می خواست. به روش نمیاورد. شبای پاییز می نشست کنارم. درس می خوندم. کتاب می خوند. یهو وسطاش می زد زیر خنده. می گفتم «به چی می خندی ملی؟» می گفت «به اینی که اینجا نوشته.» با تک تارای موهاش خط می برد و می خوند. می گفتم «موهاتو نکش رو کلمه ها. عادتی می شن.» می گفت «زیادی درس می خونی. زده به کله ات.» می پرسیدم «ملی تو می دونی چی تو کله ی منه؟» می گفت «آره. موهای من.» موهاش نارنجی بود. عین آفتاب غروب. زیادی نگاه می کردی چشمو می زد. با اون لکه های ریز ریز قهوه ای. پاشیده بودن رو صورتش. روشون کرم می زد. سفیدشون کنه.