بهشت را بی تو نمی خواهم
رقعی
شمیز
416
9786227945492
1
1401
362
114686
1500000
(داستان های فارسی،قرن 14)
کتاب بهشت را بی تو نمی خواهم اثر آزاده نظری است به چاپ انتشارات آراسبان.
حلما و پیمان، زن و مردی جوان هستند که از موقعیت اجتماعی بالایی برخوردارند؛ آن ها چند سال پیش به شکلی کاملا سنتی با هم ازدواج کردند و هرچند دختر با شوقی بالا به خانه ی مشترک شان وارد شد، اما اتفاقات خوب زندگی شان خیلی پایدار نبود و مدت زیادی طول نکشید که به صورت توافقی از هم جدا شدند. آن ها دختر عمو و پسر عمو هستند و پس از جدایی شیوه ای در پیش گرفتند که روابط خانوادگی شان به هم نریزد. حالا 4 سال از جدایی حلما و پیمان می گذرد، دختر با شرایطش کنار آمده و به تشکیل زندگی مشترک فکر نمی کند. در این میان او درگیر ماجرای دختری به نام آرام می شود که برادرش برای حل مشکل او وارد عمل شده و از حلما مشاوره می گیرد و از سوی دیگر خواستگاری مجدد پیمان دریای آرام زندگی اش را متلاطم می کند.
همیشه به مراجعینی که همسرشان را از دست داده بودند یا به هر دلیلی از همسران شان جدا شده بودند، می گفتم تنهایی چیز سختی است. تنها بودن فقط برازنده ی خداست. ما نیاز داریم به کسی که در مسیر طولانی زندگی کنارمان باشد، دوست مان داشته باشد، دوستش داشته باشیم. همین که بدانیم کسی به ما فکر می کند، با غم ها و شادی هایمان همراهمان است، کافی است. قرار نیست بهترین امکانات را داشته باشیم.
چه بسیارند کسانی که امکانات خوبی دارند، اما خوشبخت نیستند. هر شبی که در خانه ی پیمان با نگرانی می گذراندم که چرا دیر کرده، چرا مرا نمی بیند، به من توجه نمی کند، غروری از من شکسته شد. با وجود اینکه بهترین امکانات را در اختیار داشتیم، کنار هم حال خوبی نداشتیم و احساس خوشبختی نمی کردیم.
طبق عادتم کنار پنجره رفتم. پرده را کنار زدم. هوای اسفند ماه شبیه به هوای بهاری شده بود و خبری از سرمای زمستان نبود. رو به آسمان خدایم را شکر کردم و از او برای ادامه ی راهم کمک خواستم. به دلایل مشکلاتی که در زندگی با پیمان تجربه کرده بودم، قرار گرفتن در رفت و آمد های دو نفره و تغییر شکل ارتباطات و ابراز علاقه ها و ایجاد روابط نزدیک تر، همه از مسائلی بود که وقتی به آن فکر می کردم، حس نگرانی و هیجان در وجودم شکل می گرفت. به خودم اطمینان می دادم که به بهترین شکل می توانم رابطه ی عاطفی و حسی ام را پیش ببرم، چون او هم پسری احساساتی بود، اما این مسئله که او اولین ها را تجربه می کرد کنار من، بار مسئولیت را برای منی که تجربه ی دومم بود و کمی اعتماد به نفسم هم در بعضی از روابط خصوصی ام در زندگی با پیمان آسیب دیده بود، نگرانم می کرد…