2
1398
709
83805
1100000
(داستان های فارسی،قرن 14)
كتاب بانوي كوچك خورشيد اثري است از بنيتا. ف. حسن زاده به چاپ انتشارات يوپا.
داستان دختري كه براي درآوردن يك لقمه نان و جوركردن هزينه ي داروهاي مادر مريضش تن ظريف خود را پشت نقابي از مردانگي قايم مي كند و به جنگ با سرنوشت مي رود، از قضا عاشق مي شود و به خاطر وضعيت دروغين خود به اجبار سكوت مي كند.
از جاش بلند شد و ادامه داد…
– من برم، شماها هم استراحت كنيد، اگه چيزي لازم داشتين حتما خبرم كنين من بيدارم.
آرش غلتي زد و رو به آرمين كرد…
– باشه خيالت راحت.
آرمين از همان جايي كه ايستاده بود انگشتهايش را به نشانه خداحافظي برايم تكان داد و لب زد…
– خوب بخوابي رفيق.
برعكس هميشه كه بغلم مي كرد يا موهايم را بهم مي ريخت، احساس كردم الان كه فهميده دختر هستم حد خودش را نگه داشته…
لبخند پررنگي به تمام محبت و مردانگي اش زدم و زمزمه كردم…
– بابت همه چي ممنون.
با يه لبخند شب بخير گفت و رفت…
شما می توانید اولین کسی باشید که نظر می دهید