ادبیات امروز،مجموعه داستان61 (داستان های خانوادگی:من ژانت نیستم،تربیت های پدر)
1
1398-12-15
1398
167
77474
280000
(داستان های فارسی قرن14)
کتاب داستان های خانوادگی (من ژانت نیستم/ تربیت های پدر) اثری است از محمد طلوعی، به چاپ انتشارات افق. اثر حاضر دربردارندۀ دو مجموعه داستان با نام های “من ژانت نیستم و “تربیت های پدر است که اولی به دنبال هویت فردی است و دومی با داستان های به هم پیوسته اش، سرگذشت خانواده ای را در سال های انقلاب و جنگ تا امروز روایت می کند.
طاقتم که تاق شد دستم را گذاشتم پهلوم و علامتی دادم به مژده که نفهمید. پارا انداخته بود روی پاش. پیراهن بژش برای خواستگاری این قدر سنتی، زیاد کوتاه و دکلته بود. در رشهاتِ مستراح نظرم آمد نکند همان طور که با من قرارِ بازی دارد، با مادرش هم دارد. یعنی بعدِ سه سال دوستی، یک دستی زده این جوری بیایم خواستگاری که لاف های اول آشنایی مان را که من دسته گل عمرا نمی گیرم و کراوات هرگز نمی بندم و خواهر و مادرم را از رشت مانیکور، پدیکور کرده با روسری حریر نمی آورم، به روم بزند. مادرش همیشه تلخ بود با من، یک هو دیدم همه ی کارهایی که قرار بود نکنم، کرده ام. مژده که گفته بود در خواستگاری سنتی پیراهنِ بالازانوی دکلته می پوشد، جلوم نشسته و پاش را روی پا تاب می دهد. دردم گرفت. دردِ دفع سنگ نبود، دردِ رو دست خوردن بود. بلند شدم و صدام را صاف کردم، برگشتم سمتِ مادر مژده گفتم: «ببخشید می تونم برم دست شویی؟» مادر مژده فرز از جا بلند شد و با محبت دستش را سمت توالت گرفت: «برو پسرم، این جاست.» تا دست شویی همراهم آمد و یادم نیست شاید در را هم باز کرد. جوری که کسی نشنود زیر گوشش گفتم: «آخر کار خودتو کردی؟» و وقتی در را می بستم خنده ای تحویلش دادم یعنی می گذارم توی کاسه تان.