آوای موج ها (ادبیات مدرن جهان،چشم و چراغ142)
رقعی
شمیز
226
9786222670900
1
1400
224
106126
650000
(داستان های ژاپنی،قرن 20م)
کتاب آوای موج ها اثر یوکیو می شیما است به ترجمه غلامحسین سالمی و چاپ انتشارات نگاه.
کتاب پیش رو اثری است که تاکنون پنج فیلم با اقتباس از آن ساخته شده است. داستانی به قلم نویسنده ای ژاپنی که زیبایی، مرگ، جوانی، دریا و خورشید از عناصر همیشگی نوشته هایش هستند و برخی او را «نقاش واژه ها» می نامند.
آوای موج ها از عشق، جوانی و شهامت حکایت دارد؛ عاشقانه ای که در حصار دریا، امواج، کشتی ها و زندگی روستایی میان شین جی و هاتسوئه به وقوع می پیوندد و دو نوجوان را در کشاقوس خود به پیش می راند. فضای داستان، فضایی بسیار دور از زندگی امروزی ماست اما آن چه در بطن آن جریان دارد، هرگز اتفاقی دور از ذهن نیست؛ بلکه می تواند برای هر انسانی در هر نقطه ای از کره خاکی و هر زمان از تاریخ رخ بدهد.
هاتسوئه نمی دانست که تا چه اندازه جذاب است؛ شاید اگر پیش تر به اندازه ی کافی دقت به خرج می داد، می توانست به این نکته پی ببرد، لیکن در آن موقعیت، این توضیح یاسواو را پذیرفت که فقط به این دلیل آنجا پنهان شده تا او را بترساند.
در یک لحظه یاسواو از این اطمینان هاتسوئه استفاده کرد، چوب خیزران را از دست اش قاپ زد و مچ راست او را گرفت. چرم کت یاسواو به قژقژ افتاده بود.
سرانجام متانت خود را بازیافت و خیره به دختر نگاه کرد. حالا کاملا بر خود تسلط داشت و مصممانه می خواست هرطور شده بر هاتسوئه چیره شود. عمل او تقلیدی ناخودآگاه از رفتار یکرنگ و روراست شین جی بود که یاسواو می پنداشت حتما باید موقعیتی مشابه داشته باشد. با حالتی منطقی گفت:
-خیلی خب، ببینم، حالا به چیزایی که مجبورم بهت بگم، گوش می کنی یا نه؟ اگه این کار رو نکنی، پشیمون می شی. پس بهتره که گوش کنی. مگه اینکه بخوای مردم همه چیز رو راجع به تو و شین جی بدونن.
رنگ چهره ی هاتسوئه به سرخی گرایید و نفس اش به شماره افتاد.
-دستت رو کنار بکش. منظورت از راجع به من و شین جی چیه؟
-اون قدر خودت رو به معصومیت نزدن. انگار که اصلا با هم تفریح نکردین. تو می تونی این کار رو با منم امتحان کنی.
-مزخرف نگو، من همچین کاری نکردم.
-ببین من از همه چیز با خبرم. پس اون روز توی اون هوای توفانی، بالای کوه با شین جی چه کار می کردی، ها؟ قیافه ش رو ببین، چه جور رنگش سرخ شده. خب حالا می خوای با من هم همون کار رو بکنی؟ بیا، یالا بیا!
-گم شو، از جلو چشم هام گم شو…
هاتسوئه تلاش می کرد هر طور شده خود را از دست او برهاند و بگریزد…