کتابخانه نیمه شب (یک کتابخانه،بی نهایت زندگی)
(داستان های انگلیسی،قرن 21م،برنده جایزه بهترین کتاب داستانی گودریدز در سال 2020)
موجود
ناشر | کوله پشتی |
---|---|
مولف | مت هیگ |
مترجم | محمدصالح نورانی زاده |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 352 |
شابک | 9786004614610 |
تاریخ ورود | 1400/01/29 |
نوبت چاپ | 135 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 318 |
کد کالا | 102176 |
قیمت پشت جلد | 2,390,000﷼ |
قیمت برای شما
2,390,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
کتابخانه نیمهشب اثر مت هیگ است به ترجمهی محمدصالح نورانیزاده و چاپ انتشارات کولهپشتی.
گمان میکنید اگر این فرصت در اختیار شما قرار میگرفت تا بتوانید شکلهای دیگری از زندگیتان را ببینید چه اتفاقی میافتاد؟ به نظرتان اگر انتخابهای متفاوتی داشتید، یا عشقهای ازدسترفتهتان را حفظ میکردید، یا روابطی دیگر برقرار میساختید و استعدادهای بههدررفتهتان را رشد میدادید زندگیتان چگونه بود؟ آیا اگر همهی چیزهایی که اکنون به حسرت زندگی ما مبدل شدهاند، به واقعیت میپیوستند رضایت را به دنبال میآوردند؟ اگر همهی آرزوهایمان برآورده میشدند شادتر بودیم؟
جایی در جهان، در گوشهای از این سطح گسترده، کتابخانهای وجود دارد که این فرصت را در اختیار افراد میگذارد تا زندگیهای دیگر خود را ببینند، زندگیهایی که در اثر انتخابها و تصمیمهای متفاوت شکل میگیرند؛ نورا این فرصت را دارد تا بتواند نوع دیگری از زندگیاش را تجربه کند، تصمیمهای دیگری بگیرد و تلاش کند تا حسرتهایش را زندگی کند. شاید این بار احساس رضایت بیشتری از خودش و آنچه که برایش رخ میدهد داشته باشد و یا برعکس. این کتاب داستان نورا را در خود جای داده و از فرصت شگفتانگیزی که در اختیارش قرار گرفته حکایت میکند.
گمان میکنید اگر این فرصت در اختیار شما قرار میگرفت تا بتوانید شکلهای دیگری از زندگیتان را ببینید چه اتفاقی میافتاد؟ به نظرتان اگر انتخابهای متفاوتی داشتید، یا عشقهای ازدسترفتهتان را حفظ میکردید، یا روابطی دیگر برقرار میساختید و استعدادهای بههدررفتهتان را رشد میدادید زندگیتان چگونه بود؟ آیا اگر همهی چیزهایی که اکنون به حسرت زندگی ما مبدل شدهاند، به واقعیت میپیوستند رضایت را به دنبال میآوردند؟ اگر همهی آرزوهایمان برآورده میشدند شادتر بودیم؟
جایی در جهان، در گوشهای از این سطح گسترده، کتابخانهای وجود دارد که این فرصت را در اختیار افراد میگذارد تا زندگیهای دیگر خود را ببینند، زندگیهایی که در اثر انتخابها و تصمیمهای متفاوت شکل میگیرند؛ نورا این فرصت را دارد تا بتواند نوع دیگری از زندگیاش را تجربه کند، تصمیمهای دیگری بگیرد و تلاش کند تا حسرتهایش را زندگی کند. شاید این بار احساس رضایت بیشتری از خودش و آنچه که برایش رخ میدهد داشته باشد و یا برعکس. این کتاب داستان نورا را در خود جای داده و از فرصت شگفتانگیزی که در اختیارش قرار گرفته حکایت میکند.
بخشی از کتاب
روی تختی کوچک درون اتاقکی نقلی سوار بر کشتی از خواب بیدار شد. از آنجا میدانست توی کشتی است که زمین زیر پایش تکان تکان میخورد. درواقع همین تکانها با اینکه آرام بودند او را از خواب بیدار کرده بودند. اتاقک خالی و ابتدایی بود. پلیور پشمی زمخت و زیرشلواری به تن داشت. پتو را از روی خود کنار زد و متوجه شد که سردرد دارد. دهانش آنقدر خشک بود که حس میکرد گونههایش از داخل روی دندانهایش کشیده میشوند. از عمق سینه سرفهای محکم کرد و احساس کرد از نظر بدنی فاصله بسیاری با ورزشکاری المپیکی دارد. انگشتانش بوی توتون میدادند. روی تخت نشست و زنی موبور و خوشبنیه و آفتابسوخته را دید که روی تختی دیگر نشسته و به او خیره شده است.
«گو مورون، نورا»
نورا لبخند زد. امیدوار بود در این زندگی از او انتظار نرود زبان اسکاندیناویایی خاصی را که زن به آن صحبت کرده بود بلد باشد.
«صبح بخیر.»
بطری نیمهخالی ودکا و لیوانی را روی زمین کنار تخت زن دید. روی صندوقچه بین دو تخت تقویمی با طرح سگهای مختلف زده بودند که روی ماه آوریل قرار داشت و سگ اسپرینگر اسپانیل را نشان میداد. سه کتاب روی صندوقچه همه به زبان انگلیسی بودند. روی آن یکی که به زن نزدیکتر بود نوشته شده بود: اصول سازوکار یخچالها، و دوتای سمت نورا: راهنمای طبیعتگردی در قطب شمال و دیگری نسخه کلاسیک نشر پنگوئن از اسطوره ولسونگ: اسطوره نورسی سیگورد اژدهاکش. نورا متوجه چیز دیگری هم شد. سرد بود، از آن سرماهای اساسی. سرمایی که میتواند پوست را بسوزاند، انگشتهای دست و پا را درد بیاورد و گونهها را خشک کند؛ آن هم حتی وقتی داخل اتاق هستی، چندین لایه لباسزیر گرمکننده پوشیدهای، پلیور به تن داری و دو بخاری برقی روشن به طرفت قرار گرفته است.
«گو مورون، نورا»
نورا لبخند زد. امیدوار بود در این زندگی از او انتظار نرود زبان اسکاندیناویایی خاصی را که زن به آن صحبت کرده بود بلد باشد.
«صبح بخیر.»
بطری نیمهخالی ودکا و لیوانی را روی زمین کنار تخت زن دید. روی صندوقچه بین دو تخت تقویمی با طرح سگهای مختلف زده بودند که روی ماه آوریل قرار داشت و سگ اسپرینگر اسپانیل را نشان میداد. سه کتاب روی صندوقچه همه به زبان انگلیسی بودند. روی آن یکی که به زن نزدیکتر بود نوشته شده بود: اصول سازوکار یخچالها، و دوتای سمت نورا: راهنمای طبیعتگردی در قطب شمال و دیگری نسخه کلاسیک نشر پنگوئن از اسطوره ولسونگ: اسطوره نورسی سیگورد اژدهاکش. نورا متوجه چیز دیگری هم شد. سرد بود، از آن سرماهای اساسی. سرمایی که میتواند پوست را بسوزاند، انگشتهای دست و پا را درد بیاورد و گونهها را خشک کند؛ آن هم حتی وقتی داخل اتاق هستی، چندین لایه لباسزیر گرمکننده پوشیدهای، پلیور به تن داری و دو بخاری برقی روشن به طرفت قرار گرفته است.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر