موش ها و آدم ها
(داستان های آمریکایی،قرن 20م)
موجود
ناشر | نگاه |
---|---|
مولف | جان اشتاین بک |
مترجم | رضا ستوده |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 143 |
شابک | 9786003769755 |
تاریخ ورود | 1399/04/31 |
نوبت چاپ | 6 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 176 |
کد کالا | 92941 |
قیمت پشت جلد | 1,350,000﷼ |
قیمت برای شما
1,350,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
جان استن بک عمر خود را صرف آفرینش زیباترین و تأثیرگذارترین متون ادبی جهان کرد و سرانجام در شصتسالگی به کسب جایزهی نوبل مفتخر شد. کتابی که در دست دارید به قلم همین نویسنده و یکی از مشهورترین آثار ادبی جهان است. موشها و آدمها قصهی تنهایی آدمها و بیانیهای بر ضد مناسبات غلط اجتماعی و جریان حاکم بر تحمیق انسانها است. این داستان، قصه افراد آسیبپذیری است که تحت ستم حاصل از روابط موجود در جامعه قرار گرفتهاند؛ اما علیرغم تمام این واقعیتهای تلخ، این کتاب مشوق دوستیها، مهربانیها و اتحاد ضعفا است: اسلیم گفت: «شماها همیشه با هم سفر میکنین؟» جرج گفت: «آره، همیشه. میشه گفت یه جورایی هوای همدیگه رو داریم.» و جرج انگشت شستش را به نشانهی رفاقت به لنی نشان داد.
بخشی از کتاب
غروب یک روز گرم نسیم ملایمی میان برگها وزیدن گرفت. سایهها از پایین تپهها و کوهها به سوی قلهها عزیمت کردند. روی کنارههای شنی خرگوشها ساکت و صامت همچون مجسمههای سنگی خاکستری رنگ کوچکی نشسته بودند. صدای پای آدمهایی که روی برگهای خشک درختان چنار راه میرفتند از سمت جادۀ ایالتی به گوش رسید. خرگوشها بدون سر و صدا و با عجله پناه گرفتند. مرغ ماهیخواری با پاهای درازش به زحمت به هوا پرید و به سنگینی به سمت پایینرودخانه پرواز کرد. بعد گویی برای لحظهای زمان منجمد شد و سپس دو مرد در کورهراه ظاهر شدند و در فضای باز کنارۀ آبگیر پیش آمدند. آنها در مسیر کورهراه پشت سر هم راه میرفتند و حتی جایی که راه عریض شد، باز یکی پشت سر دیگری بود. هر دو شلوار و بالاپوش جین با دکمههای برنجی به تن داشتند. کلاه هر دو سیاه و بیقواره بود. هر دو پتوهای لولهشدهشان را محکم بسته بودند و به کمک طناب آنها را کول میکردند. مرد جلویی چابک و قدکوتاه، سیهچرده، همراه با چشمهای بیقرار و سیمایی تیز و قوی بود. هر بخشی از بدنش با خطوطی متمایزکننده قابل توصیف بود: دستهایی کوچک و نیرومند، بازوانی کشیده و یک بینی باریک و استخوانی. برخلاف او مرد قویهیکلی از پشت میآمد که صورتی تپل، چشمانی درشت و کمفروغ و شانههایی عریض و افتاده داشت. سنگین راه میرفت و درست مثل خرسی که هنگام حرکت پنجههایش را به روی زمین میکشد او نیز هنگام راه رفتن پای خود را اندکی روی زمین میکشید. دستهای او هنگام حرکت در دو طرفش جلو و عقب نمیرفتند و شُل و ول آویزان بودند.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر