شرکای جرم
موجود
ناشر | هرمس |
---|---|
مولف | آگاتا کریستی |
مترجم | فائزه اسکندری |
قطع | پالتوئی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 287 |
شابک | 9789643639303 |
تاریخ ورود | 1395/01/31 |
نوبت چاپ | 4 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 218 |
کد کالا | 48701 |
قیمت پشت جلد | 1,440,000﷼ |
قیمت برای شما
1,440,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
شرکای جرم مجموعهداستانی نوشتهی آگاتا کریستی است که نخستینبار در سال ۱۹۲۹ منتشر شد.
تامی و تاپنس برسفورد بیصبرانه دنبال یک ماجراجویی جدید هستند. به همین خاطر، وقتی از آنها خواسته میشود که مسئولیت ادارهی آژانس کارآگاهی و بینالمللی بلانت را بر عهده بگیرند. این دو شخصیت بدون لحظهای درنگ آن را قبول میکنند. اولین پروندهی آنها که یافتن و بازگرداندن مرواریدی صورتیرنگ است، با موفقیت به انجام میرسد. پروندههای بعدی نیز یکی پس از دیگری از راه میرسند: ماجرای حمله با چاقو در زمین گلف سانینگدیل؛ پیامهایی مرموز در ستونهای شخصی روزنامهها؛ و حتی جعبهای پر از شکلاتهایی زهرآلود. اما آیا این زوج جذاب میتوانند به شعار خود که «حل کردن همهی پروندهها در ۲۴ ساعت» است، وفادار بمانند؟
تامی و تاپنس برسفورد بیصبرانه دنبال یک ماجراجویی جدید هستند. به همین خاطر، وقتی از آنها خواسته میشود که مسئولیت ادارهی آژانس کارآگاهی و بینالمللی بلانت را بر عهده بگیرند. این دو شخصیت بدون لحظهای درنگ آن را قبول میکنند. اولین پروندهی آنها که یافتن و بازگرداندن مرواریدی صورتیرنگ است، با موفقیت به انجام میرسد. پروندههای بعدی نیز یکی پس از دیگری از راه میرسند: ماجرای حمله با چاقو در زمین گلف سانینگدیل؛ پیامهایی مرموز در ستونهای شخصی روزنامهها؛ و حتی جعبهای پر از شکلاتهایی زهرآلود. اما آیا این زوج جذاب میتوانند به شعار خود که «حل کردن همهی پروندهها در ۲۴ ساعت» است، وفادار بمانند؟
بخشی از کتاب
-لعنت بر شیطان! حرف من همین است... لعنت بر شیطان!
روی صندلی کنار زوج جوان نشست و با بدخلقی نگاهشان کرد.
مرد جوان وحشیانه به تاپنس نگاه کرد و گفت:
-لعنت به همۀ زنها... واقعا میگویم... خیلی خب، اگر دلت میخواهد قشقرق راه بینداز. من را از هتل پرت کن بیرون. اولین بارم که نیست. چرا نباید چیزی را که در دلمان هست بگوییم؟ چرا باید احساساتمان را بریزیم توی خودمان و پوزخند بزنیم و دقیقا همان چیزهایی را بگوییم که بقیه میگویند. نمیخواهم خوشمشرب و باادب باشم. دلم میخواهد خرخرۀ یکی را گیر بیاورم و آنقدر بجوم تا خفه شود.
مکث کرد.
تاپنس پرسید:
خرخرۀ یک شخص خاص یا هر کس که باشد خوب است؟
مرد جوان عبوسانه گفت:
-یک شخص خاص.
تاپنس گفت:
-خیلی جالب است. بیشتر توضیح نمیدهید؟
مرد موسرخ گفت:
-اسمم رایلی است. جیمز رایلی باید به گوشتان خورده باشد. یک کتاب شعر کوچولوی ضد جنگ دارم. راستش شعرهای خوبی هم هست.
تاپنس گفت:
-شعرهای ضد جنگ؟
آقای رایلی با عصبانیت گفت:
-بله... عیبی دارد؟
تاپنس با عجله گفت:
-وای! چیزی نیست.
روی صندلی کنار زوج جوان نشست و با بدخلقی نگاهشان کرد.
مرد جوان وحشیانه به تاپنس نگاه کرد و گفت:
-لعنت به همۀ زنها... واقعا میگویم... خیلی خب، اگر دلت میخواهد قشقرق راه بینداز. من را از هتل پرت کن بیرون. اولین بارم که نیست. چرا نباید چیزی را که در دلمان هست بگوییم؟ چرا باید احساساتمان را بریزیم توی خودمان و پوزخند بزنیم و دقیقا همان چیزهایی را بگوییم که بقیه میگویند. نمیخواهم خوشمشرب و باادب باشم. دلم میخواهد خرخرۀ یکی را گیر بیاورم و آنقدر بجوم تا خفه شود.
مکث کرد.
تاپنس پرسید:
خرخرۀ یک شخص خاص یا هر کس که باشد خوب است؟
مرد جوان عبوسانه گفت:
-یک شخص خاص.
تاپنس گفت:
-خیلی جالب است. بیشتر توضیح نمیدهید؟
مرد موسرخ گفت:
-اسمم رایلی است. جیمز رایلی باید به گوشتان خورده باشد. یک کتاب شعر کوچولوی ضد جنگ دارم. راستش شعرهای خوبی هم هست.
تاپنس گفت:
-شعرهای ضد جنگ؟
آقای رایلی با عصبانیت گفت:
-بله... عیبی دارد؟
تاپنس با عجله گفت:
-وای! چیزی نیست.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر