ستاره ی دنباله دار می آید
(داستان های نوجوانان انگلیسی،قرن 21م)
موجود
ناشر | ابوعطا |
---|---|
مولف | مارسی کیت کانلی |
مترجم | سمانه سعید |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 224 |
شابک | 9789641703662 |
تاریخ ورود | 1400/02/13 |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1400 |
وزن (گرم) | 202 |
کد کالا | 102751 |
قیمت پشت جلد | 1,700,000﷼ |
قیمت برای شما
1,700,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
امیلینِ سایهباف و لوکاسِ خوانندهی نور را بهیاد دارید؟
آنها به قصهی ستارهی دنبالهدار میآید بازگشتهاند تا برای ماجراجوییهای حیرتانگیزشان پایان قدرتمندی بسازند.
آیا وقتی خانم آیسلینگ بیرحمانه بازمیگردد تا کنترل انسانهایی را که دارای نیروهای جادویی هستند بهدست بگیرد، امیلین و لوکاس میتوانند یکبار برای همیشه دنیا را از ستمهای او نجات دهند؟ آیا دار، سایهی امیلین، در کنار امیلین و لوکاس میماند یا در گروه دشمنانشان قرار میگیرد؟
اکنون امیلین و لوکاس از نقشههای شوم خانم آیسلینگ جان سالم بهدربردهاند اما افسارگسیختگی دار، سایهی زندانیشدهی امیلین، برای آنها زنگ خطر بزرگیست.
شبی از شبها، ستارهی دنبالهدار جادوساز در آسمان ظاهر میشود، گرچه دوازدهسال زودتر از موعد مقرر! این بازگشت نابههنگام تنها یک توجیه دارد: خانم آیسلینگ جادوی لرزانندهی آسمانی را در اختیار گرفته، نظم اجرام آسمان را برهمزده، ستارهی دنبالهدار جادوساز را از مدار طبیعیش خارج و آن را در آسمان ظاهر کرده تا بتواند افراد بیشتری را که با تأثیر این ستاره نیروهای خارقالعادهای را در خود خلق میکنند، تسخیر کند. بنابراین امیلین و لوکاس تصمیم میگیرند بقیهی افراد جادودار را طی سفری پرفرازونشیب پیدا کرده و آنها را نجات دهند. اما وقتی دار از زندانش میگریزد و امیلین و لوکاس درمییابند که نوجوانان جادودار به طرز مشکوکی ناپدید شدهاند، این حقیقت برایشان روشن میشود که باید با خانم آیسلینگ جسورانه بجنگند و آزادی خود و همنوعانشان را از این فرمانروای ستمگر پس بگیرند.
آنها به قصهی ستارهی دنبالهدار میآید بازگشتهاند تا برای ماجراجوییهای حیرتانگیزشان پایان قدرتمندی بسازند.
آیا وقتی خانم آیسلینگ بیرحمانه بازمیگردد تا کنترل انسانهایی را که دارای نیروهای جادویی هستند بهدست بگیرد، امیلین و لوکاس میتوانند یکبار برای همیشه دنیا را از ستمهای او نجات دهند؟ آیا دار، سایهی امیلین، در کنار امیلین و لوکاس میماند یا در گروه دشمنانشان قرار میگیرد؟
اکنون امیلین و لوکاس از نقشههای شوم خانم آیسلینگ جان سالم بهدربردهاند اما افسارگسیختگی دار، سایهی زندانیشدهی امیلین، برای آنها زنگ خطر بزرگیست.
شبی از شبها، ستارهی دنبالهدار جادوساز در آسمان ظاهر میشود، گرچه دوازدهسال زودتر از موعد مقرر! این بازگشت نابههنگام تنها یک توجیه دارد: خانم آیسلینگ جادوی لرزانندهی آسمانی را در اختیار گرفته، نظم اجرام آسمان را برهمزده، ستارهی دنبالهدار جادوساز را از مدار طبیعیش خارج و آن را در آسمان ظاهر کرده تا بتواند افراد بیشتری را که با تأثیر این ستاره نیروهای خارقالعادهای را در خود خلق میکنند، تسخیر کند. بنابراین امیلین و لوکاس تصمیم میگیرند بقیهی افراد جادودار را طی سفری پرفرازونشیب پیدا کرده و آنها را نجات دهند. اما وقتی دار از زندانش میگریزد و امیلین و لوکاس درمییابند که نوجوانان جادودار به طرز مشکوکی ناپدید شدهاند، این حقیقت برایشان روشن میشود که باید با خانم آیسلینگ جسورانه بجنگند و آزادی خود و همنوعانشان را از این فرمانروای ستمگر پس بگیرند.
بخشی از کتاب
وقتی اولین بار سایهام با من همکلام شد، نوزادی بودم که در گهواره آرمیده بود. اطرافیانم میگویند شبی که به دنیا آمدم، حتی ستارگان هم از آسمان فرار کردند و ماه پشت یک خرقهی سیاه و سایهمانند پنهان شد.
انگار من موجود بیصدایی بودم که موهای براق و سیاه و چشمان جذابش همگان را شگفتزده میکرد. من، برخلاف همهی نوزادان، بههنگام تولد نگریستم؛ حتی مثل آنها، با توجه به عملکرد غریزه، با گریهوزاری بهدنبال مادرم نگشتم. بهجای رفتارهای معمول نوزادان، آغوشم را بهسمت سایهای در گوشهی اتاق گشودم.
سایه هم به من لبخند زد.
هوای طوفانی، هوای موردعلاقهام است. قطرات باران با ملودی دلانگیزی خود را به در و دیوار قصر میکوبند و سایهها بین درختان آواز میخوانند و میرقصند. انگار تمام دنیا در تاریکی مطلق در جریان است.
سایهام، دار، عمود به من ایستاده و با آشفتگی از این گوشهی اتاق به گوشهی دیگر میرود. کندرا دیر کرده است. دار میگوید: «ما الان باید تو فضای سبز باشیم و بازی کنیم، نمیشنوی سایهها دارن صدامون میکنن؟»
انگار من موجود بیصدایی بودم که موهای براق و سیاه و چشمان جذابش همگان را شگفتزده میکرد. من، برخلاف همهی نوزادان، بههنگام تولد نگریستم؛ حتی مثل آنها، با توجه به عملکرد غریزه، با گریهوزاری بهدنبال مادرم نگشتم. بهجای رفتارهای معمول نوزادان، آغوشم را بهسمت سایهای در گوشهی اتاق گشودم.
سایه هم به من لبخند زد.
هوای طوفانی، هوای موردعلاقهام است. قطرات باران با ملودی دلانگیزی خود را به در و دیوار قصر میکوبند و سایهها بین درختان آواز میخوانند و میرقصند. انگار تمام دنیا در تاریکی مطلق در جریان است.
سایهام، دار، عمود به من ایستاده و با آشفتگی از این گوشهی اتاق به گوشهی دیگر میرود. کندرا دیر کرده است. دار میگوید: «ما الان باید تو فضای سبز باشیم و بازی کنیم، نمیشنوی سایهها دارن صدامون میکنن؟»
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر