زندگی پس از مرگ
(زندگی پس از مرگ)
موجود
ناشر | حمیدا |
---|---|
مولف | جی.پی.واسوانی |
مترجم | فریبا مقدم |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 96 |
شابک | 9789646516359 |
تاریخ ورود | 1384/02/26 |
نوبت چاپ | 18 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 124 |
کد کالا | 8132 |
قیمت پشت جلد | 1,200,000﷼ |
قیمت برای شما
1,200,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
«زندگی پس از مرگ» مجموعه سخنرانیهای عارف مشهور هندی جی. پی. واسوانیست که شاگردانش، آنها را به رشته تحریر درآوردهاند. این نوشتهها سرشار از خرد و الهام است و در نتیجه به پرسشهای بیشماری پاسخ میدهد. زبان واسوانی به زلالی و روانی زندگیست و در مورد همه مسایل آدمی چنان به زیبایی سخن میگوید که همه پدیدههای جهان هستی، جاندار و سرشار از زندگی به نظر میرسند. واسوانی در این نگاشته، مرگ را هم چونان همه هستی، بخشی ضروری از زندگی میداند و از آن به عنوان روی دیگر زندگی یاد میکند. مهارت نویسنده در انتقال آن چه میخواهد بگوید، نوشته او را در عین سادگی، تأثیرگذار و گیرا میسازد. نگارنده با آوردن حکایتهای واقعی، چهره مرگ را برای خواننده همچون دوستی آشنا ترسیم میکند و ذهن او را آماده پذیرش مرگ به عنوان بخشی ناگزیر از زندگی دنیایی میسازد.
واسوانی در این کتاب از مرگ با این عبارت سخن میگوید: «مرگ وجود ندارد.» نگارنده مرگ را مانند غروب خورشید توصیف میکند که بیتردید، روز بعد دوباره طلوع میکند. واسوانی با ارایه چهرهای شیرین از مرگ و سخن گفتن از حیات ابدی، ترس از مرگ را برای خواننده کاهش میدهد و او را به دوستی با مرگ فرامیخواند. واسوانی در ادامه از آن سوی دیوار مرگ سخن میگوید و خواننده را دعوت میکند تا هر روز به کردار خود بیندیشد، دقایقی را در سکوت بگذراند، مراقبه کند و به عبادت پروردگار بپردازد. او پس از آن، به بهشت و دوزخ میپردازد و از زندگی در عالم ملکوت پرده برمیدارد که انسانها در این عالم، همه خواستههایشان را پشت سر گذاشتهاند و درس عدم خودخواهی و زندگی نوعدوستانه را آموختهاند. در این عالم، انسان فقط میتواند عشق بدون قید و شرط و ویژگیهای متعالی را به همراه داشته باشد. نگارنده در پایان هر سه بخش، سه پیشنهاد برای آرامش فکر به خواننده عرضه میدارد. در بخش پایانی، واسوانی به پرسشهایی در بارۀ مرگ پاسخ میدهد و برداشتهای نادرست را در مورد مرگ اصلاح میکند.
واسوانی در این کتاب از مرگ با این عبارت سخن میگوید: «مرگ وجود ندارد.» نگارنده مرگ را مانند غروب خورشید توصیف میکند که بیتردید، روز بعد دوباره طلوع میکند. واسوانی با ارایه چهرهای شیرین از مرگ و سخن گفتن از حیات ابدی، ترس از مرگ را برای خواننده کاهش میدهد و او را به دوستی با مرگ فرامیخواند. واسوانی در ادامه از آن سوی دیوار مرگ سخن میگوید و خواننده را دعوت میکند تا هر روز به کردار خود بیندیشد، دقایقی را در سکوت بگذراند، مراقبه کند و به عبادت پروردگار بپردازد. او پس از آن، به بهشت و دوزخ میپردازد و از زندگی در عالم ملکوت پرده برمیدارد که انسانها در این عالم، همه خواستههایشان را پشت سر گذاشتهاند و درس عدم خودخواهی و زندگی نوعدوستانه را آموختهاند. در این عالم، انسان فقط میتواند عشق بدون قید و شرط و ویژگیهای متعالی را به همراه داشته باشد. نگارنده در پایان هر سه بخش، سه پیشنهاد برای آرامش فکر به خواننده عرضه میدارد. در بخش پایانی، واسوانی به پرسشهایی در بارۀ مرگ پاسخ میدهد و برداشتهای نادرست را در مورد مرگ اصلاح میکند.
بخشی از کتاب
پیشاز آنکهبهبررسیحیاتپساز مرگبپردازیم، از همۀشما میخواهمکهبا مرگدوستباشید. مرگیکدوستحقیقیستو دشمنشما نیست. تصور کنید اگر مرگوجود نداشت، چهمیشد. اگر گیاهان، حیواناتو انسانها از هنگامپیدایشحیاتبر زمیننمیمردند امروز چهگرفتاریهاییداشتیم. اگر هر بذریکهبهدرختیتبدیلمیشود و هر جانوریکهبزرگمیشود، نمیمرد حتماً جنگلیاز درختانانبوهو تنومند و ابرهایضخیمو پهناوریاز پشهها و زنبورها داشتیم. مرگبرایبیمارانرهاییاز جسمیخستهو فرسودهاستکهدیگر نیروییبرایشرکتدر لذتکار ندارد، اعضایشدرد میکنند، اندامهایشضعیفشدهاند و دیگر نمیتواند خدمتیکند. روحیکهدرونچنینجسمیاقامتدارد، آنرا زندانمیداند و بهمرگرو میآورد تا از زندانجسمرها شود.
مرگبهراستییکدوستاستو دلممیخواهد کههمۀشما با آندوستشوید. مرگبا گذشتزمانهر روز بهما نزدیکتر میشود. ما در دنیایینامطمئنزندگیمیکنیم، دنیاییکهدر آننمیتواناز هیچچیز اطمینانداشت. همۀما بیتردید روزیمیمیریم، یعنیدر واقعکالبد مادیخود را ترکمیکنیم. همۀما با بلیتبرگشتبهایندنیا آمدهایم. تاریخبرگشتما رویبلیتنوشتهشدهاست، اما قادر بهخواندنآننیستیم. نمیدانیممرگچههنگامو کجا بهسراغمانخواهد آمد و جسمما را مطالبهخواهد کرد اما میدانیمهر روزیکهمیگذرد بهروز مرگنزدیکتر میشویم. بنا بر ایندلممیخواهد کهبا مرگدوستشوید. وقتیکهبا مرگدوستشویم، دیگر از آننمیترسیمو در مواجههبا آنلبخند میزنیم.
در هند کهناینموضوعرا بههمۀشاگردانمعنویتتعلیممیدادند. شاگردانمعنویترا در هند کهنجیگناسو بهمعنایجویندۀحقیقتمینامیدند. استاد بهجیگناسو میگفت: «هر روز برایمدتیبر مرگتعمقکن!» دلممیخواهد کههر یکاز شما چنینکنید. روزیمیرسد کهاینجسممادیدر هممیشکند، جسمیکهخیلیبهآنوابستههستیم، جسمیکهبهآنمیبالیم، جسمیکهدر بسیاریمواقعخود را با آنیکیمیدانیمیا تصور میکنیمفقطآنهستیم، روزیاز میانخواهد رفت. در آنصورتما کجا خواهیمبود؟ آیا همچنان بهزندگیادامهخواهیمداد؟ ما پیشاز آنکهاینجسمبهدنیا بیاید زندهبودهایم. همۀما کهنتر از تپهها و زمینیهستیمکهبهطور موقترویآنها زندگیمیکنیم. اگر بر مرگمراقبهکنیم، دیگر از آننخواهیمترسید، زیرا میفهمیمکهمرگفقطیکتوهمظاهریستو در واقعوجود ندارد. ما نمیتوانیمبمیریم!
مرگبهراستییکدوستاستو دلممیخواهد کههمۀشما با آندوستشوید. مرگبا گذشتزمانهر روز بهما نزدیکتر میشود. ما در دنیایینامطمئنزندگیمیکنیم، دنیاییکهدر آننمیتواناز هیچچیز اطمینانداشت. همۀما بیتردید روزیمیمیریم، یعنیدر واقعکالبد مادیخود را ترکمیکنیم. همۀما با بلیتبرگشتبهایندنیا آمدهایم. تاریخبرگشتما رویبلیتنوشتهشدهاست، اما قادر بهخواندنآننیستیم. نمیدانیممرگچههنگامو کجا بهسراغمانخواهد آمد و جسمما را مطالبهخواهد کرد اما میدانیمهر روزیکهمیگذرد بهروز مرگنزدیکتر میشویم. بنا بر ایندلممیخواهد کهبا مرگدوستشوید. وقتیکهبا مرگدوستشویم، دیگر از آننمیترسیمو در مواجههبا آنلبخند میزنیم.
در هند کهناینموضوعرا بههمۀشاگردانمعنویتتعلیممیدادند. شاگردانمعنویترا در هند کهنجیگناسو بهمعنایجویندۀحقیقتمینامیدند. استاد بهجیگناسو میگفت: «هر روز برایمدتیبر مرگتعمقکن!» دلممیخواهد کههر یکاز شما چنینکنید. روزیمیرسد کهاینجسممادیدر هممیشکند، جسمیکهخیلیبهآنوابستههستیم، جسمیکهبهآنمیبالیم، جسمیکهدر بسیاریمواقعخود را با آنیکیمیدانیمیا تصور میکنیمفقطآنهستیم، روزیاز میانخواهد رفت. در آنصورتما کجا خواهیمبود؟ آیا همچنان بهزندگیادامهخواهیمداد؟ ما پیشاز آنکهاینجسمبهدنیا بیاید زندهبودهایم. همۀما کهنتر از تپهها و زمینیهستیمکهبهطور موقترویآنها زندگیمیکنیم. اگر بر مرگمراقبهکنیم، دیگر از آننخواهیمترسید، زیرا میفهمیمکهمرگفقطیکتوهمظاهریستو در واقعوجود ندارد. ما نمیتوانیمبمیریم!
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر