جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
۱۰ نکتهای که باید در مورد فئودور داستایفسکی بدانید
اگر تا حالا کتابی از فئودور داستایفسکی رو باز کردین، باید بدونین که مرد پیچیده و در عین حال جذابی پشت اون اثره که کتابهاش و شخصیتهای اونها، شیوه یگانهای در شناخت زندگی و وجود انسانهاست. در اینجا ده نکته از زندگی این نویسنده بزرگ تاریخ ادبیات رو با هم مرور میکنیم:نخستین رمان داستایفسکی در سن ۲۵ سالگی منتشر شده
داستایفسکی یک شروع درخشان داشت، چرا که از خانواده اصیلی میاومد و در این خانواده، به شکل طبیعی آموزش درست و اصولی، بخشی از آیین خانوادگی بود. داستایفسکی برای نویسنده شدن تربیت نشده بود، اون در ابتدا به یک موسسه مهندسی نظامی فرستاده شد، هرچند این مسئله هرگز خواسته قلبی اون نبود، اما با اینحال تا قبل از اینکه بخواد در پست مهندسی جای گیر بشه، خیلی سریع به دنیای ادبیات بازگشت و نخستین فعالیتهاش هم ترجمه آثار ادبی از فرانسه به روسی بود. در سن ۲۵ سالگی، نخستین رمانِ داستایفسکی جوان منتشر شد: بیچارگان. از بیچارگان همیشه و در همه جا به عنوان نخستین رمان اجتماعی روس یاد میشود. او در سال ۱۸۶۴،نویسندهی یکی از نخستین رمانهای اگزیستانسیالیستی بود پس از اینکه سورن کیرکگور مقالهای نوشت و در اون، بنیانهای فلسفهی اگزیستانسیالیستی رو تشریح کرد، زمان زیادی نگذشت تا داستایفسکی نخستین رمان رو در این قالب به نگارش دربیاره: یادداشتهای زیرزمینی. با نگاهی موشکافانه میشه نمونههایی از آثار اگزیستانسیالیستی رو در تاریخ ادبیات یافت: محاکمه، بیگانه و یا در انتظار گودو. اما داستایفسکی با یادداشتهای زیر زمینی شروع کنندهی این جریان در سال ۱۸۶۴ بود.داستایفسکی یکبار در زندگی به مرگ محکوم شده
در سالهای دهه ۱۸۴۰، داستایفسکی عضو یک محفل ادبی بود که هدفش اصلاحات اجتماعی بود. اونها کتابهای ممنوعه میخوندن و در مورد تغییرات اجتماعی بالقوه همچون مبارزه با سانسور و اسارت فکری بحث میکردن، اونهم در زمانهای که این مسائل برای قدرت حاکمه با توجه به حال و هوای اون روزگاران اروپا خطرناک بود. وقتی که اونها دستگیر شدن، بلافاصله به یک زندان امنیتی منتقل و سپس به مرگ محکوم شدن. اما درست پیش از اینکه مراسم اعدام به اجراء در بیاد، پیامی از طرف تزار رسید. به جای گرفتن جانِ داستایفسکی، او به سیبری تبعید شد، اونهم برای یک دورهی ۸ ساله کار اجباری! پدر و مادرش در عشق شورانگیز او به ادبیات نقش مهمی داشتن همونطور که قبلا اشاره شد، پدر و مادر داستایفسکی انسانهای اصیلی بودن و آموزش فرزندان برای اونها یک اصل کلیدی بود. داستایفسکی پرستار کودکی داشت که براش داستانهای حماسی قدیمی و افسانههای جن و پری میخوند، اونهم زمانی که فقط و فقط ۳ سال داشت. بعدها مادرش با استفاده از انجیل، خوندن و نوشتن رو در در سن ۴ سالگی بهش آموخت. البته تربیت ادبی او محدود به آثار نویسندگان روس مثل پوشکین که پدر ادبیات روس به حساب میاومد نشد و با نویسندگانی مثل سروانتس، گوته و هومر ادامه پیدا کرد.داستایوفسکی مبتلا به بیماری صرع بود
در شرایطی که مغز داستایفسکی از بسیاری دیگر بهتر کار میکرد، بدنش اینطور نبود. علائم بیماری او در مدرسه نظامی آشکار شد و سپس در سال ۱۸۳۹ و در سن ۱۸ سالگی او دچار حملات گاه و بی گاه صرع میشد. در طول دوران تبعیدش به سیبری، حملات صرع بدتر و بدتر شد و در بازگشتش، به دلیل اوضاع وخیم سلامت، از خدمت نظامی معاف شد. اما بیماری تا پایان عمر عوارض بدی بر روی داستایفسکی گذاشت تا اینکه در نهایت در سن ۵۹ سالگی و در سال ۱۸۸۱، آفتاب زندگیِ او غروب کرد. او منبع الهام بسیاری از نویسندگان بوده است همونطور که داستایفسکی بر شانههای نویسندگانی که در زمان کودکی با آثار اونها آشنایی پیدا کرده بود رشد کرد، خودِ اون بعدها منبع الهام و تاثیر بر روی بسیاری از نویسندگان بوده، فرانتس کافکا اون رو خویشاوند خونی مینامید و تاثیرات داستایفسکی بر روی کافکا انکار ناپذیره. اساتیدی همچون ارنست همینگوی و جیمز جویس از داستایفسکی به بت بزرگ خودشون یاد میکنن و دیگرانی همچون نیچه و حتی فروید به دلیل شیوهای که داستایفسکی در داستانهاش به روح و روان بشریت نفوذ میکرد، اون رو ستایش میکردن. تزار الکساندر دوم درخواست کرد تا آموزش پسرانش به دست داستایفسکی به انجام برسد در اواخر عمر، شهرت داستایفسکی فراگیر شده بود و آثارش در سطح روسیه و اروپا مقبول همگان بود. داستایفسکی معمولا به غرب اروپا سفر میکرد و به خصوص برای درمان بیماریش زیاد به آلمان میرفت. وقتی از یکی از این سفرها به روسیه برگشت، تزار الکساندر دوم از اون دعوت کرد تا بخشی از اثرِ در دست انتشار آیندهش رو براش بخونه، و وقتی این امر اتفاق افتاد تزار درخواست کرد تا آموزش دو پسرش به دست داستایفسکی به انجام برسه. این مسئله سبب ارتباط داستایفسکی با مجموعهای از انسانهای مشهور و مهم و دوستی با اونها شد. او یکی از اعضای افتخاری کمیته بینالمللی هنری است همزمان با کاهش سطح سلامتی داستایفسکی، شهرت او رو به افزایش بود. در سال ۱۸۷۹، سال غمگینانهای که با مرگ پسرش، آلیوشا همراه بود، چند افتخار بزرگ به دست آورد که از آن جمله میتوان به عضویت افتخاری در کمیته بینالمللی هنری اشاره کرد که از این حیث او را در کنار نامهایی چون ویکتور هوگو، لئو تولستوی، رالف والدو امرسون، آنری لانگ فلو، آلفرد تنیسون و شماری دیگر قرار داد. این کمیته یک سال قبل از آن توسط ویکتور هوگو بنیانگذاری شده بود و امروزه نیز با هدف حفاظت از حقوق نویسندگان و دیگر هنرمندان به فعالیتهای خود ادامه میدهد. او دوبار ازدواج کرد داستایفسکی دو بار ازدواج کرد که دومین بارش پس از مرگ نخستین همسرش در سال ۱۸۶۴ بود، همسر دومش آنا گریگوریونا اسنیتکینا به عنوانِ تندنویس در هنگام نگارش رمان قمارباز در کنار داستایفسکی بود. وقتی آنها ازدواج کردند، آنا بیست و یک ساله بود و البته در ۳۵ سالگی هم درگذشت. او عمیقا تحت تاثیر کلیسای ارتدکس بود در کنار روانکاوی روح بشر، یکی از دلمشغولیهای دیگر داستایفسکی مقوله دین و کلیسای ارتدکس روسی بود. او در فضای عمیقا ارتدکسی پرورش یافته بود اما این عقاید مذهبی کم کم با در ارتباط قرار گرفتن با عناصر کلیسا همچون کشیشهایی که در کمپ سیبری بودند تغییر یافت. با این همه او به اندیشه مسیح وفادار ماند هرچند اعتقاداتش به کل دگرگون شد. گرچه داستایفسکی در بسیاری از آثارش به کاوش در اندیشههای دینی میپردازد اما به طور مشخص عقاید درونیاش آشکار نمیشود و این امر باعث بحث و گفتگوهای فراوان در میان پژوهشگران آثار او شده است. منبع: کالچر تریپ *ترجمه اختصاصی برای جی مگ
در حال بارگزاری دیدگاه ها...