جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

پرندگان به سوگ او می‌روند/ تنهایی‌های نقش بسته بر پیشانی ما

پرندگان به سوگ او می‌روند/ تنهایی‌های نقش بسته بر پیشانی ما

کتاب «پرندگان به سوگ او می‌روند»، نوشته‌ی حسن‌علی تُپتاش، به همت نشر ماهی به چاپ رسیده است. ییلدیز اجویت، پژوهشگر و منتقد ادبی اهل ترکیه، حسن‌علی تُپتاش را مدرنیست پست‌مدرن و کافکای ترکیه می‌داند. تُپتاش در رمان‌هایش هم از تمهیدات پست‌مدرن بهره می‌گیرد و هم از سنت‌ها. فرهنگ و باورهای مردمی در آثار او نقش پررنگی دارند. اشارات پی‌درپی به ترانه‌های فولکور در این رمان یادآور جمله‌ای است از احمد حمدی تانپینار، از پیشکسوتان ادبیات ترکیه، که گفته است: «کسی که می‌خواهد رمان آناتولی را بنویسد باید از ترانه‌هایش شروع کند.» تُپتاش حتی نام این کتاب را هم از ترانه‌ای فولکور گرفته است. بسیاری از منتقدان ترکیه و مخاطبان تُپتاش به حق او را استاد زبان ترکی می‌دانند و نثر قوی و شاعرانه و تسلطش به زبان را می‌ستایند.

در میان دوازده رمانی که تاکنون از تُپتاش منتشر شده، «شاید پرندگان به سوگ او می‌روند» تنها اثر اوست که پیچیدگی، گره روایتی و ابهام ندارد. البته نیازی هم به پیچیدگی احساس نمی‌شود، چون هدف نویسنده برانگیختن احساس مخاطب و همذات‌پنداری او با راوی است و خوب می‌داند که در پایان کتاب خواننده می‌ماند و حسی عمیق. پس اگر به دنبال تعلیق، گره‌افکنی و گره‌گشایی هستید، شاید بهتر است این کتاب را نخوانید! اما اگر از تعلیق‌ها و گره‌های زندگی و پیچیدگی روابط بین انسان‌ها خسته‌اید و می‌خواهید دمی را در حال‌وهوایی دیگر بگذرانید، اگر بخشیده‌اید یا بخشیده شده‌اید، اما حسرت و افسوس روزهای گذشته رهایتان نمی‌کند، اگر داستان‌های بسیاری از پدران و پسران خوانده‌اید، اما می‌خواهید از پنجره‌ای دیگر به رابطه‌ی پدر و پسر نگاهی بیندازید، این کتاب برای شما نوشته شده است، برای فرزندان و پدران، پدرانی که به قول راوی: «تنهایی‌های نقش‌بسته بر پیشانی مایند.»

قسمتی از کتاب پرندگان به سوگ او می‌روند:

بعد از شنیدن خبر فوت دایی عزت، چند روز مثل فرفره در خانه دور خودم می‌چرخیدم. حس می‌کردم دیوارها به سویم هجوم می‌آورند. برای نفس کشیدن به بالکن می‌گریختم و ساعت‌ها تک‌وتنها روی صندلی می‌نشستم. سیگار می‌کشیدم و با روحی خسته، از فضای خالی بین آپارتمان‌ها دوردست را تماشا می‌کردم.

روز چهارم به خواست آی‌پری، به اطراف مجتمع رفتیم تا گشت کوتاهی بزنیم. می‌خواستیم گربه‌هایی را ببینیم که دخترک آن‌ها را لکه، آوجی و جو می‌نامید دست‌کم هفته‌ای یک‌بار به این گربه‌ها سری می‌زدیم و برایشان آب‌وغذا می‌بردیم. اگر به هر دلیل در این کار کوتاهی می‌کردیم، بدجوری دچار احساس گناه می‌شدیم. آن‌وقت از همدیگر می‌پرسیدیم آیا در راه رفت و برگشت آن‌ها را دیده‌ایم یا نه. خوشحال بودم که آی‌پری چنین محبتی به گربه‌ها دارد. وقتی گفت دلش برای گربه‌ها تنگ شده است، بی‌درنگ راه افتادم، هرچند حال خوشی نداشتم. خوراکی به دست  چندبار لابه‌لای گیاهان و کنار درِ ورودی آپارتمان‌ها و اطراف دیوارها چرخیدیم تا بالاخره هر سه‌شان را پیدا کردیم.

لکّه مثل همیشه سرد بود و فاصله‌اش را حفظ می‌کرد. با گام‌های محتاط جلو آمد و سهم کالباسش را گرفت و چست و چالاک دور شد، انگار قرار ملاقات مهمی داشته باشد؛ اما رفتار آوجی فرق داشت. به محض دیدن آی‌پری، شیطنتش گل کرد. ولو شد روی زمین و دُم منگوله‌ای‌اش را تکان داد و شروع کرد به غلت زدن. جو را هم لمیده بر شن‌های گرم پارک بچه‌ها پیدا کردیم، مست و مخمور. روی نیمکتی نشستم. آی‌پری برای جلب توجه گربه چندبار از سرسره پایین آمد و داد زد: مرا ببین، جو! اما فایده‌ای نداشت. جو از جایش تکان نخورد. آی‌پری آمد و کنارم نشست. به شجره‌نامه‌ی خیالی‌اش چشم دوخت و با شور و هیجان اصل‌و‌نسب گربه‌ها را برایم برشمرد. بعد هم گفت گربه‌های اریامان هفته‌ای یک‌بار در زیرزمین آپارتمان ما جلسه‌ی سرّی دارند. دستم را گرفت و مرا برد پای دیوار و پنجره‌ی ورودی محل گردهمایی گربه‌ها را نشانم داد.

بعد گفت: بگو ببینم باب، حیوان محبوبت کدام است؟

کمی مکث کردم و گفتم: گربه.

با چشمان درشتش به من زل زد.

گفت: تو که قبلاً می‌گفتی اسب‌ها را دوست داری.

نمی‌توانستم برای بچه توضیح بدهم که چرا این‌بار از اسب‌ها نامی نمی‌برم و می‌گویم گربه‌ها را دوست دارم. مِن‌مِن‌کنان موضوع را عوض کردم: چرا اسم این گربه را گذاشتی جو؟

اگر با دقت نگاهش کنی، خودت می‌فهمی.

با اینکه گربه را خوب می‌شناختم، سر چرخاندم و نگاه خریدارانه‌ای به آن انداختم. گربه‌ای بی‌دُم بود که میومیو نمی‌کرد و لکه‌های زرد و سفید و خاکستری و قهوه‌ای بر تنش دیده می‌شد. کندی حرکاتش نشان می‌داد سنی ازش گذشته است.

او هم از کنار تاب‌ها به من خیره شده بود.

آی‌پری گفت: فهمیدی؟

گفتم: نفهمیدم، دخترم. خسته‌ام نکن. خودت بگو.

سرش را به چپ و راست تکان داد: خوب نگاه نکردی، باب. اسمش در اصل بنجوک بوده، خب؟ بعد تصادف ناجوری کرده و دُمش کنده شده. وقتی چیزی از بدنش کم شده، باید یک بخش از اسمش هم کم شود دیگر. حالا از بنجوک فقط جو مانده.

پرندگان به سوگ او می‌روند را حسن‌علی تُپتاش ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۱۸۴ صفحه‌ی رقعی با جلد نرم و قیمت ۵۵ هزار تومان چاپ و عرضه شده است.

خرید کتاب پرندگان به سوگ او می‌روند       

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.