جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

هیتلر و ظهور حزب نازی/ چرا هیتلر به قدرت رسید؟

هیتلر و ظهور حزب نازی/ چرا هیتلر به قدرت رسید؟

کتاب «هیتلر و ظهور حزب نازی»، نوشته‌ی فرانک مک‌دانو، به همت نشر نی به چاپ رسیده است. فرانک مک‌دانو، استاد رشته‌ی تاریخ بین‌الملل در دانشگاه جان مورسِ لیورپول، در این کتاب شرحی دقیق از سیر تحولات زندگی هیتلر، از کودکی تا جوانی و همچنین آغاز فعالیت‌های حزب نازی تا رسیدن به قدرت، به دست می‌دهد. وی معتقد است که ظهور نازی‌ها از یک‌سو به اقتدار شخصی، قدرت رهبری و نفوذ کلام هیتلر مربوط بوده و از سوی دیگر نگاه خود را معطوف زمینه‌ی وسیع‌تر سیاسی و اقتصادی می‌کند: ضعف مفرط جمهوری وایمار و به‌تبع آن تغییر نگرش مردم آلمان که حزی نازی را راه‌حل مشکلات حاکم  بر جامعه دانستند.

در ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳، رئیس‌جمهور آلمان، پل فون هیندنبورگ، آدولف هیتلر را به مقام صدراعظمی منصوب کرد. هیتلر در شرایطی سکان هدایت کشور را به دست گرفت که از موج عظیم حمایت مردمی در انتخابات دموکراتیک برخوردار بود. در ژوئیه‌ی ۱۹۳۲، حزب نازی با ۷/۱۳ میلیون رأی بزرگ‌ترین حزب سیاسی شد و ۲/۳۷ درصد آرا را به خود اختصاص داد. هیتلر علناً از دموکراسی پارلمانی نفرت داشت و سوگند خورده بود که آن را ریشه‌کن کند، کمونیسم را نابود سازد، یهودیان را از صحنه‌ی جامعه حذف کند و برنامه‌ی گسترده‌ی نوسازی تسلیحاتی را به اجرا درآورد. واضح بود چنین سیاست‌هایی صرفاً در قالب دیکتاتوری تک‌حزبی محقق می‌گردد. تا ۱۹۴۵ حکومت هیتلر عامل مستقیم یا غیرمستقیم مرگ ۵۵ میلیون‌نفر در جنگ جهانی دوم بود. در تاریخ بشریت، هرگز چنین نظام ویرانگر، غیربشری و خشونت‌باری سراغ نداریم که با ابزار قانونی و دموکراتیک زمام قدرت را در دست گرفته باشد.

بسیاری از پژوهش‌های تاریخی متضمن قرائت بسیار رایجی از به‌قدرت‌رسیدنِ هیتلر هستند. می‌گویند جمهوری وایمار بسیار منفور بوده و معظلاتی همچون سقوط قیصر، فشار خُردکننده‌ی معاهده‌ی ورسای و ناملایماتِ ناشی از تورم بزرگ از ناکارآمدیِ آن ناشی می‌شده است. جمهوری وایمار، از ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۳، تنها به ضرب قوای نظامی برپا بود. در فاصله‌ی سال‌های ۱۹۲۴ تا ۱۹۲۸ کمک‌های مالی ایالات متحده تصویر کاذبی از ثبات اقتصادی ایجاد کرد. پس از سقوط وال‌استریت (۱۹۲۹) و قطع کمک‌های حیاتی امریکا، همین ثبات ظاهری نیز دستخوش تزلزل گشت و متعاقب آن کشور درگیر سقوط بی‌سابقه‌ی اقتصادی، بیکاری فراگیر و بی‌ثباتی سیاسی عمیقی شد. از ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۳ هیندنبورگ، با اتکا به اصل ۴۸ قانون اساسی که به رئیس‌جمهور اختیارات اضطراری تام تفویض می‌کرد، ائتلاف‌های پارلمانی را یک‌سره کنار گذاشت و در عوض حکومتی استبدادی در پیش گرفت. در همین دوره موج حمایت طیف راست افراطی از حزب نازی شدت پیدا کرد. در مقابل، پشتیبانی طیف چپ افراطی از کمونیست‌ها چنان افزایش یافت که به زدوخوردهای خیابانی بی‌سابقه‌ای منتهی شد. هیندنبورگ تا پیش از ۱۹۳۳ هاینریش برونینگ، فرانتس فون پاپن و ژنرال کورت فون اشلایشر را به مقام صدراعظمی آلمان رسانده بود که البته هیچ‌یک محبوبیتی نداشتند. سرانجام وی با اکراه پذیرفت که هیتلر را در رأس یک ائتلاف ملی، که فقط سه عضو نازی داشت، به مقام صدارت منصوب دارد. هیندنبورگ امیدوار بود که طیفِ راست محافظه‌کار با بهره‌گیری از فرصت به‌دست‌آمده هیتلر را تابع منویات خود سازد. آلن بولاک می‌نویسد؛ هیتلر با نیرنگِ محافظه‌کاران افراطیِ سالخورده و مرتجع صدراعظم آلمان شد، آن هم دقیقاً در مقطعی که در اوج محبوبیت انتخاباتی بود. چنین تفسیری تأکید مؤکد دارد بر ضعف نظام دموکراتیک وایمار که سرنگونی آن به نفع مرتجعین افراطی جناح راست تمام شد. محافظه‌کاران سالخورده -برمبنای تفسیر فوق- می‌توانستند بی‌اعتنا به قدرت‌طلبی هیتلر در پی جایگزین دیگری باشند. دتلف پویکرت معتقد است افرادی که هیتلر را به قدرت رساندند از آن رو به وی روی خوش نشان دادند که با اتکا به قدرت دولتی مدرن وعده‌ی بازگشت به گذشته می‌داد. اگر این تفسیر را پذیرا باشیم، باید اذعان کنیم که تصدی قدرت از جانب هیتلر محصول اشتباه سیاسی عظیمی در بستر یک نظام سیاسی معیوب بود.

قسمتی از کتاب هیتلر و ظهور حزب نازی:

هیچ نیروی تاریخی مهمی نیست که ریشه در تحولات پیشین خود نداشته باشد و ریشه‌های تاریخی نازیسم هم به گذشته برمی‌گردد. شعارها و تبلیغات حزب نازی یقیناً مدیون عوامل تاریخی بسیاری بود. هیتلر مدعی بود انسانی که حافظه‌ی تاریخی ندارد کر و کور است. کارت‌پستالی که در دوران نازیسم بسیار معروف بود، سیمای هیتلر را کنار فریدریش کبیر، بیسمارک و هیندنبورگ نشان می‌داد. هیتلر پیوسته ادعا می‌کرد که حکومت نازی نشانگر استمرار و تداوم است، یعنی رایش سوم همان مسیر رایش اول (امپراتوری روم مقدس در قرون وسطا)، و رایش دوم (که بیسمارک برپا کرد و در پی امضای قرارداد صلح ۱۹۱۹ فروپاشید) را می‌پیماید. او حتی در پناهگاه و تا زمان خودکشی‌اش هم تصویری از چهره‌ی فریدریش کبیر (پادشاه نظامی در قرن هجدهم) کنار تخت خود داشت.

پاره‌ای از تاریخ‌نویسان نوشته‌اند آلمان مسیر تاریخی خاص و یگانه‌ای پیمود که طی آن حکومت خودکامه جنگ و اشغال قلمروها شکوه و منزلتی ارجمند یافته بود. ناسیونال_سوسیالیسم پیامد منطقیِ این‌گونه مسائل بود که در ذهن آلمانی‌ها می‌گذشت. مع‌هذا، واکاوی دقیق‌تر بسیاری از اهداف سیاست خارجیِ به ظاهر منحصربه‌فردِ هیتلر معلوم می‌دارد که چنین اهدافی آنچنان هم مبتکرانه نبوده است. مفهوم لبنسراوم، به معنای تصرف فضای زندگی، نه‌تنها در تاریخ آلمان مسبوق به سابقه بود، بلکه به کرات در اغلب جزوات منتشره از جانب اتحادیه‌ی پان‌ژرمن در سال‌های پیش از ۱۹۱۴ به چشم می‌خورد. استیلای آلمان بر اروپای شرقی و سلطه بر اسلاوها از اهداف سیاسی فریدریش کبیر در قرن هجدهم و قیصر در جنگ جهانی اول به شمار می‌رفت. عمده‌ی گروه‌های ناسیونالیست و محافظه‌کار آلمان -حتی در دوران جمهوری وایمار- حامی اکثر اهداف سیاست خارجی هیتلر بودند. از سوی دیگر، بسیاری از مورخان دیگر اظهار کرده‌اند که نازیسم ریشه در عمق تاریخ آلمان نداشته بوده است. ناسیونالیسم، یهودستیزی و داروینیسمِ اجتماعی که جملگی تأثیرات اساسی بر نازیسم داشتند، درواقع اندیشه‌های وارداتی به حساب می‌آمدند. تا پیش از ۱۹۱۴ سیاست آلمان با برنامه‌ی کشتار نظام‌مند -که یهودیان را هدف قرار می‌داد- بیگانه بود.

در حقیقت، شاید بتوان نازیسم را واکنش خاص آلمان به معظلات ناشی از جنگ جهانی اول در شمار آورد، پاسخی به جامعه‌ی صنعتی و مدرن شهری، واکنشی به نوآوری‌ها و تحولات پرشتابِ عرصه‌ی تکنولوژی؛ عکس‌العملی به رشد سوسیالیسم و دموکراسی توده؛ جوابی به توسعه‌ی جامعه‌ی توده‌وار؛ پاسخی به مشکلات حاد اقتصادی -و از همه مهم‌تر- تورم حاد؛ و شوق بازگشت خودباوری به ملتی مغلوب. تقریباً ممکن نیست بتوان تأثیرات تاریخی و درازمدت در رشد نازیسم را از خصایص ویژه‌ی دوران اقتدار نازیسم جدا دانست.

هیتلر و ظهور حزب نازی را آرش کلانتری ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۲۴۴ صفحه‌ی رقعی با جلد نرم و قیمت ۸۰ هزار تومان چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.

خرید کتاب هیتلر و ظهور حزب نازی       

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.