جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

هان کانگ: در طول یک سال نتوانستم آثار داستانی را تحمل کنم و به جای آن کتاب‌های اخترفیزیک خواندم

هان کانگ: در طول یک سال نتوانستم آثار داستانی را تحمل کنم و به جای آن کتاب‌های اخترفیزیک خواندم

هان کانگ، رمان‌نویس اهل کره جنوبی در گفت‌وگو با گاردین، از کشفِ داستایفسکی و آرامش موجود در مطالعه می‌گوید. در اینجا این گفت‌وگو را مرور می‌کنیم.

*نخستین خاطره‌ی مطالعه

وقتی بچه بودم، پدرم که رمان‌نویس جوان و فقیری بود خانه‌مان را مملو از کتاب نگه می‌داشت. توفانی از قفسه‌ها و برج‌های بی‌نظمی که شکل و شمایلی همانند یک کتابفروشیِ دست دوم داشت. کتاب‌ها برای من موجودات نیمه‌جانی بودند که مدام تکثیر می‌شدند و مرزهایشان را گسترش می‌دادند. علی‌رغم جابه‌جایی‌های مکرر در آن سال‌ها، به لطف کتاب‌هایی که حس می‌کردم از من محافظت می‌کردند، می‌توانستم احساس راحتی کنم. پیش از آنکه در محله‌ی جدید دوستی پیدا کنم، هر روز بعدازظهر به سراغ کتاب‌ها می‌رفتم.

*کتاب مورد علاقه‌ی من در سنین رشد

آنچه در اوایل کودکی خواندم، کتاب‌های کودکان از نویسندگان کره‌ای مانند کانگ سو چئون یا ما هائه سونگ بودند. یادم می‌آید که مجذوب داستان یک استودیوی عکاسی بودم که تصاویر رؤیاهای مردم را چاپ می‌کرد. یکی از آن‌ها تصویر کودکی بود که برای درختان متأسف بود که شب‌ها ایستاده می‌خوابند و می‌خواند: «ای درخت، ای درخت، دراز بکش و بخواب.»

در اواخر نوجوانی، جذب ادبیات روسی، به‌ویژه رمان‌های طولانی و سرسخت داستایفسکی، شدم. مرگ شاعر اثر پاسترناک نیز اثر مورد علاقه‌ام بود که چندین‌بار آن را خواندم.

*کتابی که من را در نوجوانی تغییر داد

در ۱۴ سالگی داستان کوتاهی از لیم چول وو، «ایستگاه ساپیونگ» را خواندم. اثری که یک ایستگاه قطار روستایی را در شبی برفی به تصویر می‌کشید درحالی‌که هیچ قهرمانی در آن وجود نداشت. مونولوگ‌های درونی مسافرانی که منتظر آخرین قطار هستند با هم ترکیب می‌شود. یکی سرفه می‌کند، دیگری سعی می‌کند صحبتی را شروع کند، درحالی‌که دیگری خاک اره را به داخل اجاق گاز می‌اندازد و به شعله‌های آتش نگاه می‌کند. مجذوب این داستان پر جنب‌وجوش شدم و تصمیم گرفتم نویسنده شوم.

*نویسنده‌ای که ذهنیت مرا تغییر داد

حدود ۱۰ سال پیش، «اوسترلیتز» اثر دبلیو جی سبالد را خواندم و به این فکر کردم که چگونه او توانسته چنین به دنیای درون نفوذ کرده و نوعی خاطره‌ی جمعی را در آغوش بکشد. از آن زمان، من بیشترِ کتاب‌های او را خوانده‌ام. «مهاجران» اثری است که آن را ستایش می‌کنم.

*نویسنده‌ای که به او بازگشتم

سالی بود که نه می‌توانستم داستان بنویسم و نه می‌توانستم داستان بخوانم. فقط می‌توانستم فیلم‌های مستند ببینم؛ زیرا فیلم‌های داستانی برایم غیرقابل تحمل بودند. بیشتر وقتم را صرف خواندن کتاب‌های اخترفیزیک می‌کردم؛ اما به‌نوعی خورخه لوئیس بورخس یک استثنا بود. کتاب‌های او را که در ۲۰ سالگی تورق کرده بودم، مانند کتاب «شن و خاطره شکسپیر» دوباره مرور کردم و لذت بردم.

*کتاب‌هایی که بعدها در زندگی کشف کردم

«جدول تناوبی» اثر پریمو لوی، «شهرهای نامرئی» اثر ایتالو کالوینو، «دوبلینی‌ها» اثر جیمز جویس، «خدای چیزهای کوچک» اثر آرونداتی روی و «نوکس» اثر آن کارسون.

*کتابی که در حال حاضر در حال مطالعه‌ی آن هستید

«دیکته» اثر ترزا هاک کیونگ چا و «پایان روزها» اثر جنی ارپنبک

*کتاب‌‌هایی که آن‌ها را راحت می‌خوانید

بیشتر کتاب‌هایی که قبل از خواب می‌خوانم درباره‌ی گیاهان هستند، مانند «بذر امید» اثر جین «گودال یا زندگی پنهان درختان» اثر پیتر وولبن. همچنین کتابی که وقتی به سکوت نیاز دارم به آن مراجعه می‌کنم «تکنوازی پیانو گلن گولد» اثر میشل اشنایدر است.    

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.