جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

میزانسن: هنر

میزانسن: هنر

«هنر» نمایشنامه‌ای فرانسوی‌زبان از یاسمینا رضاست که در سال ۱۹۹۴ در سالن شانزلیزه پاریس به نمایش درآمد و متعاقباً در سال ۱۹۹۶ در لندن و در سال ۱۹۹۸ در برادوی اجرا شد. این نمایش کمدی که سؤالاتی درخصوص هنر و دوستی ایجاد می‌کند، پیرامون سه دوست قدیمی به نام‌های سرژ، مارک و ایوان است. سرژ با تمایل خود به هنر مدرن، تابلویی بزرگ، گران‌قیمت و کاملاً سفید را می‌خرد. مارک وحشت‌زده می‌شود و روابط آن‌ها، به دلیل نظرات متفاوتشان درباره‌ی آنچه «هنر» است، دستخوش تنش می‌شود. ایوان که در این میان گرفتار شده است، سعی می‌کند هر دو آن‌ها را خشنود و آرام کند.

نمایشنامه به شیوه‌ی سنتی، به کنش‌ها و صحنه‌ها تقسیم نمی‌شود؛ اما باز هم شاهد بخش‌هایی هستیم که برخی از آن‌ها دیالوگ بین دو شخصیت است، برخی مونولوگی است که یکی از شخصیت‌ها مستقیماً مخاطب را در دل خطاب قرار می‌دهد و گاه هم گفت‌وگویی است بین هر سه شخصیت نمایشنامه. همچنین در ابتدا و انتهای نمایش و در بیشتر صحنه‌هایی که در آپارتمان سرژ اتفاق می‌افتد، تابلو سفید بزرگی به نمایش گذاشته می‌شود.

این نمایشنامه جوایز متعددی نیز گرفته است که از آن جمله می‌توان به جایزه‌ی لارنس اولیویه برای بهترین کمدی نو در سال ۱۹۹۷و جایزه‌ی بهترین نمایشنامه از سوی انجمن منتقدان نیویورک در سال ۱۹۹۸ اشاره کرد.

می‌توان گفت که مضامین جهانیِ نمایشنامه‌ی «هنر» جذابیتی جهانی‌ دارد و موفقیت‌های بین‌المللی خیره‌کننده‌ی آن اثبات‌کننده‌ی این مسئله است. ایده‌ی مرکزی این نمایشنامه این سؤال را پیش می‌کشد: «هنر چیست؟» بااین‌حال در اینجا لایه‌های بیشتری برای پرسش و بازیِ یاسمینا رضا وجود دارد.

رضا با ایده‌ها و نوع ارائه‌اش اثری سرگرم‌کننده خلق کرده است، اگرچه نمایشنامه آنگونه که از این نمایشنامه‌نویس انتظار می‌رود، نه آن‌قدر تند و نه خنده‌دار است. درعین‌حال تعدادی لحظات هوشمندانه وجود دارد و نمایشنامه‌نویس به‌خوبی توانسته بین درون‌مایه‌های کلاسیک و انتزاعی، نوعی تعادل برقرار کند.

هنر را شاید نتوان یک نمایشنامه‌ی عالی به حساب آورد، اما قطعاً تعریف و مختصات شخصیت‌ها در این نمایشنامه عالی است. به‌گونه‌ای‌که می‌توان تنش بین دیدگاه‌ها و موقعیت‌های دراماتیک را در این اثر شگفت‌آور به حساب آورد. همچنین متن این نمایشنامه ایده‌های بسیار خوبی هم برای اجرا پیشنهاد می‌دهد.

قسمتی از نمایشنامه‌ی هنر نوشته‌ی یاسمینا رضا:

مارک: تابلوی سرج تو رو منقلب کرد؟

ایوان: نه.

مارک: حالا جواب من رو بده؛ اگه فردا روز ازدواجت با کاترین باشه و اون تابلو رو هدیه بگیری خوشحال می‌شی؟... واقعاً خوشحال می‌شی؟

ایوان: البته که خوشحال نمی‌شم. این رو هم بگم که من جزء آدم‌هایی‌ام که هیچ‌وقت نمی‌تونن بگن که خوشحالن، ولی همیشه دنبال اتفاقی می‌گردن که  بتونه خوشحال‌شون کنه... یه روز مادرم ازم پرسید از اینکه قراره زن بگیری خوشحالی؟ خوشحالی که ازدواج می‌کنی؟... و من گفتم معلومه مامان. معلومه که خوشحالم. اما «معلومه» چه مفهومی داره؟ آدم یا خوشحال هست یا نیست. یعنی چی «معلومه»...؟

(سرج، تنها)

سرج: برای من فقط سفید نیست. من کاملاً با بی‌طرفی درباره‌ی این تابلو حرف می‌زنم. بی‌طرفانه می‌گم که فقط سفید نیست؛ اگر فقط سفید بود ازش خوشم نمی‌اومد. می‌شه نقش‌هایی رو با مایه‌ی خاکستری روی زمینه‌ی سفید دید. حتا قرمز هم داره. یه قرمز کم‌رنگ. ولی مارک تابلو رو سفید می‌بینه، چون حدش همونه. چون چشم‌هاش رو تو رنگ سفید محصور کرده. اما ایوان نه. ایوان رنگ‌های دیگه رو هم می‌تونه ببینه. بذار مارک هر چی می‌خواد فکر کنه. اصلاً برام مهم نیست.

(مارک، تنها)

مارک: باید اون ایگناتیا رو می‌نداختم بالا... آخه چرا من باید این‌قدر یه دنده باشم؟! اصلاً برای من چه اهمیتی داره که سرج داره سر خودش رو با هنر مدرن شیره می‌ماله؟... البته اهمیت داره، اما می‌شد یه جور دیگه باهاش حرف زد. با یه لحن ملایم. اگه من نمی‌تونم بپذیرم که بهترین دوستم یه تابلوی سفید خریده و می‌خوام بهش بگم که اشتباه کرده، برعکس، باید باهاش آروم حرف بزنم. باید از این به بعد حرف‌هام رو با ملایمت بیشتری بهش بزنم.

(خانه‌ی سرج.)

سرج: یه چیزی بگم بخندی!

مارک: بگو.

سرج: ایوان از تابلو آنتریوس خوشش اومد.

مارک: کجاست راستی؟

سرج: ایوان؟

مارک: تابلو رو می‌گم.

سرج: می‌خوای دوباره ببینیش؟

مارک: آره. نشونم بده.

سرج: مطمئن بودم حرفش رو پیش می‌کشی. (سرج از اتاق بیرون می‌رود و با تابلو برمی‌گردد. آن‌ها در سکوت تابلو را تماشا می‌کنند.) ایوان خیلی زود باهاش ارتباط برقرار کرد.

مارک: امم...

سرج: خب دیگه مارک، قرار نیست بیشتر از این برای این تابلو وقت بذاریم. زندگی کوتاهه... راستی این رو خوندی؟ (او کتابی از سنکا با عنوان «زندگی شیرین» را برمی‌دارد و جلوی مارک روی میز می‌اندازد.) بخونش. یه اثر جاودانه است. (مارک کتاب را برمی‌دارد. آن را باز می‌کند و ورق می‌زند.) یه اثر فوق‌العاده مدرنه. اگه بخونیش دیگه احتیاج نداری هیچ چیز دیگه‌ای بخونی. البته من وقت زیادی برای کتاب خوندن پیدا نمی‌کنم. آخه مطب و بیمارستان و بچه‌ها اون‌قدر ازم وقت می‌گیرن که... راستی اینو هم بگم؛ کشف تازه‌ی فرانسیس اینه که بچه‌ها به پدرشون احتیاج دارن و دستور داده که آخر هفته‌ها رو با بچه‌هام بگذرونم. اینه که مجبورم از خیلی از کتاب‌ها بگذرم و فقط برم سراغ کتاب‌های مهم...

مارک: درنهایت تو این کار رو با نقاشی هم کردی. تو فرم و رنگ رو برای نقاشی اضافه دونستی و ترجیح دادی که اون‌ها رو حذف کنی.

سرج: بله... اما هنوز هم می‌تونم از یه نقاشی فیگوراتیو لذت ببرم. مثلاً اون منظره‌ی هلندی تو خونه‌ی تو خیلی خوبه.

مارک: کجاش هلندی‌یه؟ یه منظره‌ست از کارکاسون.

سرج: درسته، ولی آخه یه ته رنگ هلندی داره... پنجره، منظره... مهم نیست. به‌هرحال خیلی قشنگه.

مارک: ولی هیچی نمی‌ارزه.

سرج: این مهم نیست... تازه همین آنتریوس هم معلوم نیست چند سال دیگه ارزشی داشته باشه.

مارک: می‌دونی، چند روز پیش که داشتم تو پاریس رانندگی می‌کردم، به تو و خریدت فکر می‌کردم. اون‌وقت از خودم می‌پرسیدم که خریدن اون تابلو شبیه یه شعر نیست؟ اصلاً چنین اقدامی، خودش یه عمل شاعرانه نیست؟

خرید نمایشنامه هنر 

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.