جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

میزانسن: همسایه‌ها

میزانسن: همسایه‌ها

«همسایه‌ها» عنوانِ نمایشنامه‌ای است به قلم میشل ویناور. بلازون و لائو در همسایگی هم در دو خانه‌ی کاملاً یک‌شکل زندگی می‌کنند. تنها فرزندانشان در کنار یکدیگر بزرگ شده‌اند، به یکدیگر عشق می‌ورزند و به فکر راه‌اندازی کسب‌وکار مشترک خود هستند. به نظر نمی‌رسد چیزی زندگی سعادتمندانه‌ی این دو خانواده را در کنار یکدیگر تهدید کند؛ اما حادثه‌ای این تصور را به هم می‌ریزد و دوئلی خانمان‌سوز را باعث می‌شود. در پایان دوئل، هیچ‌کدام از آن‌ها همان آدم قبلی نیست.

میشل ویناور نمایشنامه‌نویس صاحب‌سبک فرانسوی، در این نمایشنامه و در قالبِ سبک خاص خود، یعنی تکه‌چین‌نویسی، همچون همیشه به جراحی آدم‌های عادی می‌پردازد.

این نمایشنامه، که در سال ۱۹۸۴ نوشته شد، برای اولین‌بار در ۱۷ اکتبر ۱۹۸۶ توسط آلن فرانسون کارگردان صاحب‌نام فرانسوی در تئاتر اوورت پاریس به روی صحنه رفت. اجرای نمایش تحسین منتقدان لوسوار، فیگارو و لوموند را برانگیخت و جایزه ایبسن را کسب کرد.

دنیای میشل ویناور چنین است: او در روزمره‌ترین موقعیت‌ها، بذرهای فانتزی می‌یابد و حماسه‌ای از طریق معمولی‌ترین کارها و روزها به دست می‌آورد. رئالیسم خاص این نمایشنامه‌نویس در اجرا به کمک نورها و صداها و فضا شکل می‌گیرد.

ویناور در همسایه‌ها از زندگی روزمره و ناامنی اجتماعی صحبت می‌کند. این نمایشنامه یک جنبه‌ی مستند دارد، اما نگاه هیجان‌انگیزِ این نمایشنامه‌نویس هم مهربان و هم بدبین است. در اینجا، نقاط اوجِ درام همچون سکانس‌های یک سریال پلیسی یکدیگر را دنبال می‌کنند؛ همچون نقطه‌گذاری‌های یک تریلرِ پُر تعلیق و در این میان، ویناور سویه‌ی انسانی و نیز وجوه فردی شخصیت‌هایش را در دل موقعیت، به زیر ذره‌بین می‌برد.

قسمتی از نمایشنامه‌ی همسایه‌ها نوشته‌ی میشل ویناور:

بلازون: یک کسری مالی در حدودِ هشتصد هزار فرانک در ترازنامه‌ی مالیِ شرکت.

(صدای بسیار ضعیف زنگ تلفن شنیده می‌شود)

از خانه‌ی آن‌ها نیست؟

صدای تلفن

(آلیس بعد از کمی تردید وارد خانه‌ی سمت راست می‌شود و چند لحظه بعد به‌آرامی باز می‌گردد.)

آلیس: اولیس.

بلازون: با اولیس کار داشتند؟

آلیس: با او.

با خود اولیس شخصاً.

یکی از مشتری‌هایش بود.

بلازون: دفنه؟

آلیس: دوباره درست حدس زدی.

کار فوری داشت.

یادم بینداز وقتی آمد بگویم بهش زنگ بزند.

بلازون: یک کاغذ بردار و یادداشت کن اولیس به دفنه زنگ بزن چون می‌ترسم وقتی برگشتند هر دو یادمان برود این لیوان‌ها را باید آب کشید چون از مراسمِ خاکسپاریِ قبلی تا الان استفاده نشده‌اند.

آلیس: (در حال نوشتن) اولیس

بلازون: هنوز شوکه است.

آلیس (در حال نوشتن) به دفنه زنگ بزن.

بلازون: محاسبه‌اش راحت است. امروز که دارند دفنش می‌کنند سنش دو سوم سن اولیس بوده با توجه به اینکه ماهِ قبل بیست و چهار سالگیِ اولیس را جشن گرفتیم.

او شانزده سال پیش روی همین تراس به دنیا آمد.

آلیس: آره یادم است این‌ها چی است؟ این دانه‌ها واقعاً خاویار هستند؟ خاویار واقعی؟

الیزا

بلازون: عینکت را بزن و نوشته‌ی روی برچسب را بخوان

آلیس با حروف ریز سمت راست آن بالای بالا.

آلیس: محصولِ ایران.

اولیس و من وحشت‌زده

این گوشه روی زمین کز کرده بودیم و در تمام مدتی که سوزانا وضع حمل می‌کرد دست‌هایمان توی دست هم بود.

این یکی چی؟

بلازون: این قرمزها به اندازه‌ی خاویار کمیاب نیستند بعضی از افراد این‌ها را ترجیح می‌دهند.

همه‌چیز نسبی است، اما این‌ها ارزانتر است از این‌ها دو برابر گرفتم.

آلیس: دستمال سفره‌های صورتیِ قدیمی را هم در آوردی.

دستمال‌های دانتلِ گل‌دوزی شده.

بلازون: به دستِ مادرت

یک سال قبل از اینکه تصادف کند.

آلیس: تو همیشه می‌گویی تصادف کند من و تو هم آنجا بودیم.

بلازون: فقط اینکه امروز من و تو اینجا هستیم.

آلیس: امروز بله.

به‌هرحال

تصادف ما نیست؟

نزدیک بیست سال قدمت دارند.

بلازون: قدمتِ بشقاب‌هایی که وسطشان طرح پیچک دارد شاید از صد سال هم بیش‌تر باشد.

سرویس چینی از اجدادم بهم رسیده کارِ منطقه‌ی سروو است.

آلیس قبل از اینکه بشقاب‌ها را بچینی یک دستمال بکش.

کارد کوچک سمت چپ کارد بزرگ.

آلیس: دلم می‌خواهد من و اولیس توی رستوران خودمان.

غذا را تو بشقاب‌هایی سرو کنیم

که نه مثل این‌ها چینی ظریف باشد نه بشقاب معمولی

یک چیزِ خاص

خرید نمایشنامه همسایه‌ها         

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.