عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
معرفی کتاب: گفتوگو با مارتین اسکورسیزی
«گفتوگو با مارتین اسکورسیزی» عنوان کتابی است که نشر دیبایه آن را به چاپ رسانده است. به نظر میرسد خواندن گفتوگوها از دو جهت حائز اهمیت است. اول اینکه برخلاف کتب و مقالات آموزشی که زبانی آکادمیک و نسبتاً پیچیده دارند، گفتوگوها روانتر و شیرینتر هستند و این ویژگی به سادهتر شدن و خوشفهمتر بودن این جنس نوشتهها کمک بهسزایی میکند. از طرف دیگر برخلاف ریویوهای ژورنالیستی و یادداشت نشریات عمومی که در سطح باقی میماند، گفتوگوها بیواسطه و با استناد به کلام سازندگان سعی دارد به درک فرم زیباییشناختی اثر و عمق آن نزدیک شود. گفتوگوها بهمثابه کلاسهای درسی است که برای لذت بردن مضاعف از اثر، مواجههی نزدیکتر با هنرمند و بازخوانی مفاهیم بنیادی هنر مورد توجه خواهد بود.
کتاب پیشرو شامل شش مقاله است. در ابتدا پنج گفتوگوی نسبتاً مفصل پیرامون سه اثر کلیدی و جذاب -راننده تاکسی (۱۹۷۶)، گاو خشمگین (۱۹۸۰) و عصر معصومیت (۱۹۹۳)- در سینمای مارتین اسکورسیزی آمده است. گفتوگوهایی که هر کدام با دقتنظر بالا و وسواس زیاد از میان مجلات تخصصی و معتبر سینمایی چون کایهدوسینما، پوزیتیف و فیلمکامنت انتخاب و ترجمه شده است و در این بین صحبتهای اسامی بزرگ و برجستهای چون پل شریدر، تلما شونمیکر، مایکل چپمن و خود مارتین اسکورسیزی بزرگترین دلیل بر احراز سندیت و روشنگری آنها است.
هر گفتوگو تشخیص مسیر و درست طیکردن آن را از مصاحبهکننده وام میگیرد و بیشک حضور مایکل هنری ویلسن، آرتور زابورسکی و گوین اسمیت در این جایگاه مهم غیرقابلانکار است.
اما مقالهی ششم گفتوگو نیست؛ ولی با رویکرد کلی کتاب که گفته شد همخوانی دارد. مقالهای است به قلم خود مارتین اسکورسیزی که در مجلهی هارپرز به چاپ رسیده و سعی دارد از منظر آثار فدریکو فلینی به این پرسش پاسخ دهد که سینما چیست و چگونه این هنر تعریف میشود.
خواندن این کتاب میتواند هم برای مخاطبی که سینما را دوست دارد و هم برای کسانی که سینمای مارتین اسکورسیزی را جدیتر دنبال میکنند لذتبخش و آموزنده باشد و درنهایت شامل تأویلهای جدیدی نیز باشد.
قسمتی از کتاب گفتوگو با مارتین اسکورسیزی
-پل شریدر: در دوران نوجوانی به چه فیلمهایی علاقه داشتی؟
*خیلی فیلمها -راجع به آنهایی که اول به ذهنم میرسند برایت میگویم. پدرم بهخاطر بیماری آسمی که داشتم مرا به سینما میبرد. اولین تصویری که یادم میآید در سالن سینما دیدم، پیشپردهی تروکالر فیلمی از روی راجر و اسبش بود که از روی تنهی درختی میپریدند. پدرم پرسید: میدانی تریگر (ماشه) چیست؟ گفتم: این (اسکورسیزی ماشهی یک تفنگ خیالی را فشار میدهد.) تقریباً سه یا چهار سال داشتم. گفت: «نه، تریگر اسم آن اسب است.» و در فیلم اسب زیبایی بود و مردی با موهای کوتاه روی پیشانی که مثل فرشتهها میپرید و در هوا پرواز میکرد. از همان موقع دلم خواست که یک گاوچران شوم؛ که هیچوقت نشدم.
-بین هفت تا ده سالگی، چه فیلمهایی را دوست داشتی؟
*اکثراً وسترن. مثل جدال در آفتاب. با وجود اینکه روحانیون مسیحی فیلم را محکوم کرده بودند، مادرم مرا برای دیدنش به سینما برد. پدرم با ما نیامد. به دلایل عجیبی فیلم بسیار روی من تأثیرگذار بود. هنوز عاشق این فیلم هستم؛ ولی نتوانستم آخرش را تماشا کنم؛ چشمانم را پوشاندم. به نظرم ترسناک میآمد. دو دلدادهی فیلم آنقدر عاشق هم بودند که باید همدیگر را میکشتند و هنوز هم ترسناک است.
-از چه زمانی علاوه بر عشق به فیلمهای امریکایی، متوجه فیلمهای خارجی هم شدی؟
*پدرم در سال ۱۹۴۸ یک تلویزیون شانزده اینچی خرید. آن زمان فیلمهای زیادی از تلویزیون پخش میشد. یک هفته در میان، جمعهشبها فیلمهای ایتالیایی هم نشان میدادند.
-با زیرنویس؟
*البته. پاییزا و دزدان دوچرخه را که پخش کردند، مادربزرگ و مادرم گریه میکردند. نمیخواستند این فیلمها را ببینند چون مردها را در جنگ نشان میدادند ولی مردها میخواستند فیلمها را تماشا کنند. زنها خیلی ناراحت میشدند.
-هیچ علامت مشخصی برای فیلمهای امریکایی و خارجی وجود نداشت؟ برایت فرقی نداشتند؟
*نه، به جز اینکه فیلمهای وسترن را ما امریکاییها میساختیم.
-کی فیلمهای امریکایی از فیلمهای غیرامریکایی برایت متمایز شدند؟
*سال ۱۹۵۸، وقتی برگمان را کشف کردم. دبیرستانی بودم و در کلاسهای مدرسهی علوم دینی درسم خوب نبود. همهی فیلمهای برگمان هم اسمهایی داشتند مثل تابستان با مونیکا یا شرم نهانی عشق. همه هم در لیست فیلمهای محکوم شده بودند. لبخندهای یک شب تابستانی را دیدم و هنوز هم نمیفهمم... البته در همان زمان، مهر هفتم را هم دیدم و متوجه شدم که تمام فیلمسازان بزرگ در اروپا هستند. تقریباً سه سال از سر غرور باور داشتم که فیلمهای امریکایی بد هستند، تا اینکه در سال ۱۹۶۱، مقالهی اندرو ساریس را در مجلهی فیلم کالچر خواندم. مقاله براساس تئوریهای مجلهی کایه یعنی سیاست مؤلفان نوشته شده بود که الان دیگر قدیمی شده. همهی لیست را نگاه کردم، زیر اسم تمام فیلمهایی که دیده بودم خط کشیدم و کنار فیلمهایی که دوست داشتم یک ستاره گذاشتم. متوجه شدم که کارگردانان پانتئوننشین را بیشتر از بقیهی کارگردانان دوست دارم. و فیلمهای جان فورد را -که همهشان هم وسترن نبودند- بیشتر از همه میپسندیدم.
-آنجا بود که متوجه شدی میشود فکر و ایدهها را از طریق فیلم منتقل کرد؟
*البته مهر هفتم فیلمی بسیار احساسی است. مثلاً وقتی کسانی که در مراسم توبه شرکت میکنند، وارد اتاق میشوند- آن سخنرانی خارقالعاده است.
-متوجه شدم که در اورشلیم، اورشلیم! نقل قولی از فیلم خاطرات یک کشیش روستا گذاشتهای. کی این فیلم را دیدی؟
*حوالی سال ۱۹۶۴٫ باید اعتراف کنم که دیدن دوبارهاش برایم سخت است. این فیلم و فیلم اوردت.
-من سالی یکبار میبینمشان. برای من دیدن سفری به ایتالیا سخت است...
*سفر به ایتالیا را میتوانم بارها و بارها ببینم. گریه میکنم و دیوانه میشوم؛ ولی این فیلم و فیلم اروپا ۵۱ شگفتانگیزند. واقعاً تحمل این نبوغ را ندارم. نمیتوانم. نمیتوانم تحملش کنم.
خرید کتاب گفتوگو با مارتین اسکورسیزی