جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: گفتوگوها با گوته (در ده سال پایانی زندگی او؛ جلد ۱)
«گفتوگوها با گوته» عنوان کتابی است به قلم یوهان پیتر اکرمان که نشر چهرزاد آن را به چاپ رسانده است. یوهان ولفگانگ فن گوته (۱۸۳۲-۱۷۴۹) شاعر، متفکر و دانشمند بزرگ آلمانی در فرانکفورت متولد شد و در اوان جوانی به درخواست شاهزاده دوک کارل آگوست به وایمار رفت و تا آخر عمر در این شهر ماند و جوشش هنر را با زندگی آمیخت تا برگی پرافتخار را در معنا و ادبیات پدید آورد. او اگرچه فرزند نوپاترین قلمرو ادبیات و فرهنگ رسمی اروپا یعنی آلمان بود اما علاوه بر احیای هنر دیرین قوم باستانی خود تئوتونیک و ژرمن و اتصال آن به ادبیات ایتالیا، فرانسه و انگلستان، قصر منحصر و بلندی را با نبوغ خود عمارت کرد که از او اسوهی جامعی از ادبیات، حکمت و علوم طبیعی و تحققی غرب ساخت. در اینجا گوته که خود عمری را در شور شعر و دانش گذرانده، در واپسین ده سال عمر خود با اکرمان به گفتوگو میپردازد و گویی قرنها تفکر و هنر انسان را با تراز تعادل عقل فرزانهی خویش توازن و اندرز میبخشد تا در متن ظلمات تفکر آلمانها، چون آفتابی گرانارج الهامبخش این کتاب به عنوان یکی از انگشتشمار آثار بزرگ گفتوگویی ادبیات جهان شود و مهر نهفته در آن برای همیشه در قلبهای روشن باقی بماند. گوته یک قدیس آسمانی نیست اما بیتردید یک برگزیدهی زمینی است تا با نبوغ زبدهی خود، اشارتی به نام متبرک آسمانی باشد. او در گسترهی دلنواز ادبیاتی که به زبان آلمانی آفرید حتی یک لحظه از جُستن حقیقت در پس طبیعت که محضر خدا باشد باز نماند. گوته در اینجا در مسند فرزانگی پیرانهی جان والایی که اسوهی هنر و حکمت ناب غرب است برای مدت حدود ده سال سر سلسلههای راستین و مشترک هنر، زندگی، طبیعت و علم را برای جوان صافدلی که اکرمان باشد روشن میکند و دانش را از سطح صرفاً متعین طبیعت اشیاء و هستی به معارج حقیقت فرازمینی متصل میسازد تا جریان معنوی را به کنجکاوی در کشف انتظام قوانین طبیعی بپیوندد. اینجا در اغتنامِ ستودنی قلم کوشایی که این کتاب را در قالب چنان نگارهای سترگ از تطور عقل به ظهور رسانده که نیمتاب تایید غیبی دلها بر آن پرتو میافکند، یقین استوار کلام نیچه: «این بزرگترین کتاب ما آلمانهاست» را همنوازانه به بصیرت لطیف کلام کافکا میپیوندد: «گوته تقریباً تمامی آنچه را ما نیاز به دانستن داریم بازگفته است.»قسمتی از کتاب گفتوگوها با گوته:
سورت/دوشنبه ۹ فوریه ۱۸۲۳ عصر نزد گوته. او را تنها و سرگرم گفتوگو با مییر یافتم. یک آلبوم قدیمی را برداشتم و شروع کردم به خواندن مطالب دستنویس آن که شامل فرازهایی از سخنان بزرگان آلمان از جمله لوتر، اراسموس، لورنز موشیم و دیگران میشد. واپسین جمله به زبان لاتین این بود: شهرت سرچشمهی رنج و حسرت و گمنامی سرچشمهی خوشبختیست. سورت/ دوشنبه ۲۳ فوریه ۱۸۲۳ گوته چند روز دچار مریضی وخیمی بود و دیروز در وضعی کاملاً مأیوسکننده قرار گرفت و گرچه امروز هم از نو حالش بحرانی شد اما انگار از این حمله در امان مانده باشد، هرچند امروز صبح به نظر خودش به کلی از دست رفته بود بااینحال حوالی ظهر به نظر میرسید به بهبود خود امیدوار است؛ حوالی عصر اقرار کرد که گرچه این یک بار هم از بلای حملهی بیماری جان به در برده اما باید حق داد که چنین دستی از بازی برای پیرمردی در سن او بیش از حد بالا بود. سورت/ دوشنبه ۲۴ فوریه ۱۸۲۳ امروز از نو در مورد سلامت گوته دلواپس بودیم زیرا حداقل تا ظهر نشانی از آن بهبودی که دیروز در حالش پدید آمد ظاهر نشد. او در حین حملهی ناگهانی ناشی از ضعف به عروسش اوتیلیه گفت: یک لحظه احساس کردم انگار نبردی میان مرگ و زندگی در درونم آغاز شده باشد! با این همه حوالی عصر بیماری هنوز آنقدر هوش و عقلش را نربوده بود و حتی شروع به شوخی و سر به سر گذاشتن با دیگران کرد. او به پزشک ربن گفت: شما در تجویز داروهایتان دل و جرأت ندارید یعنی دارید زیادی مراعات مرا میکنید! وقتی بیماری مثل من زیر دستتان است باید مثل ناپلئون ضربتی عمل کنید. بعد فنجانی از جوشاندهی گل همیشه بهار را سرکشید که دیروز پزشک کریستین هاشک در خطرناکترین لحظههای عود بیماری برایش تجویز کرده بود. گوته شرح خوبی در مورد این گیاه داد و تأثیر کارساز آن بر روی بیماران را ستود. وقتی به او گفتند که پزشکان دربار، دوک اعظم (کارل آگوست) را از دیدنش منع کردهاند ناگهان با صدایی بلند گفت: «اگر من جای دوک اعظم بودم تا میتوانستم سؤالپیچتان میکردم و به ستوهتان میآوردم.»
در حال بارگزاری دیدگاه ها...