جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: گزینۀ ب

معرفی کتاب: گزینۀ ب کتابی است نوشتۀ مشترک شریل سندبرگ و آدام گرنت. کتاب زیبا و تأثیرگذار گزینۀ ب، حاصل تفکرات و تجربیات شریل سندبرگ و تحقیقات ارزشمند آدام گرنت، دو نویسندۀ برتر نیویورک تایمز است که در زمینۀ توانایی مواجهه با سختی‌ها و تجدید قوا (پس از تجربۀ یک ضربۀ روحی سخت) نوشته شده است و داستان‌های زندگی افراد مختلفی در آن گنجانده شده که بر چالش‌های بزرگ زندگی‌شان فائق آمده‌اند. در این کتاب، نحوۀ کمک به دیگران در شرایط بحرانی، بالا بردن حس همدردی با دیگران، پرورش کودکان قوی و استوار و داشتن خانواده، جامعه و محل کاری منعطف به ما آموزش داده می‌شود. در حقیقت، این کتاب درس‌هایی واقعی به شما می‌دهد: هر اتفاقی هم که قرار باشد در آینده بیفتد، شجاعت داشته باشیم و نترسیم! شریل سندبرگ هم‌اکنون عضو هیئت‌مدیره و مدیر اجرایی شبکۀ فیسبوک است. او در کارنامۀ کاری درخشان خود، پست‌هایی همچون نایب رئیس بخش فروش آنلاین شرکت عظیم گوگل و رئیس ستاد وزارت خزانه‌داری ایالات متحدۀ امریکا را داشته است. او رهبر و مدیری توانا در کسب‌وکار، و پیشرو در فعالیت‌های بشر دوستانه است. همچنین نویسندۀ کتاب پُرفروش رهبر باش و مؤسس سازمانی به همین نام است. آدام گرنت فارغ‌التحصیل دکتری تخصصی روان‌شناسی از دانشگاه هاروارد و دانشگاه میشیگان، روان‌شناس و استاد ارشد دانشگاه وارتون و یکی از نویسندگان نیویورک تایمز است. او یکی از متخصصان برجسته در زمینۀ یافتن انگیزه، معنابخشی به زندگی و چگونه خلاق‌تر زندگی کردن است. همچنین نویسندۀ کتاب‌های پرفروش اصلی‌ها و بده‌بستان می‌باشد.

قسمتی از کتاب گزینۀ ب:

نویسندۀ معروف، آنی دیلارد می‌گوید: «نحوۀ سپری کردن روزهایمان در واقع نحوۀ سپری کردن عمرمان است. به جای اینکه منتظر بمانیم تا اتفاقات کوچک رخ دهند و خوشحالمان کنند، باید برای انجام دادن کارهای کوچکی که خوشحالمان می‌کنند اقدام کنیم. یکی از دوستانم پس از طلاق غم‌انگیزش، فهرستی از کارهای مورد علاقه‌‌اش از جمله گوش دادن به موسیقی، دیدار با خواهرزاده‌ها و برادرزاده‌هایش، نگاه کردن به کتب هنری و خوردن کیک میوه‌ای تهیه کرد. او به خود قول داد تا هر روز پس از پایان کارش، یکی از آن‌ها را انجام دهد. به گفتۀ تیم اربن، وبلاگ‌نویس معروف، خوشحالی همان لذت چهارشنبه‌های معمولی زندگی‌مان است. تصمیمی هم که برای تغییر زندگی‌ام در سال ۲۰۱۶ گرفتم بر پایۀ همین ایده بود. من همچنان هر شب سه کار خوبی را که در طول روز انجام داده بودم، می‌نوشتم؛ اما همان‌طور که اعتمادبه‌نفسم را دوباره به دست می‌آوردم، دیگر به نظر می‌رسید لزومی برای انجام دادن این کار وجود ندارد. سپس آدام یک پیشنهاد جدید به من داد؛ اینکه سه اتفاق شادی‌آور طول روزم را بنویسم. از میان تمام تصمیماتی که در لحظات تحویل سال گرفته‌ام ، به این مورد بیش از همۀ موارد دیگر پایبند بوده‌ام؛ اکنون تقریباً هرشب قبل از اینکه بخوابم، سه مورد از لحظات شادی‌آور روزم را در دفترم می‌نویسم. این کار باعث می‌شود قدر لحظات شادی‌ام را بدانم؛ وقتی اتفاق مثبتی رخ می‌دهد، با خود می‌گویم اینو باید توی دفترم بنویسم. این کار تبدیل به عادتی شده است که کل روزم را پرنشاط می‌کند. سال‌ها پیش، یکی از معلمانم، لری بریلیانت، تلاش کرد به من بیاموزد که خوشحالی مستلزم کار و تلاش است. من و لری در شروع اقدامات انسان دوستانۀ گوگل، روابط تنگاتنگی با هم داشتیم و وقتی جان، پسر لری، در ۲۴ سالگی به سرطان ریه مبتلا شد، بسیار غمگین شدم. جان در بیمارستان استنفورد تحت درمان قرار می‌گرفت و از آنجایی که بیمارستان به خانۀ ما نزدیک‌تر بود، بعضی شب‌ها را در خانۀ ما سپری می‌کرد. او مجموعه‌های باارزش لگوی دوران کودکی‌اش را با خود می‌آورد و با بچه‌های من بازی می‌کرد و همچنان وقتی فرزندانم با لگو بازی می‌کنند، به یاد جان می‌افتم. به مدت چند ماه، به نظر می‌رسید که جان بهبود معجزه‌آسایی داشته است و به همین خاطر، وقتی یک و نیم سال بعد از دنیا رفت، اعضای خانواده‌اش دوچندان در خود شکستند. باورهای معنوی عمیق لری سبب شدند تا او انعطاف‌پذیر باشد. لری و همسرش گیریجا، به مدت ده سال در هند زندگی کرده و تحت تعلیم یک روحانی هندی، مراقبۀ بودایی را آموخته بودند. پس از فوت پسرشان، لری و همسرش تمرکز خود را به این موضوع معطوف کردند که به جای غم و اندوه، بابت سال‌هایی که جان در سلامتی به سر می‌برد شکرگزار باشند. در مراسم تدفین دیو، لری مانند من گریه می‌کرد و می‌گفت که اصلاً انتظار نداشت بار دیگر داغدار یکی از عزیزان‌مان شویم. او دست‌هایش را روی شانه‌های من گذاشت و گفت که در کنارم خواهد بود و اجازه نخواهد داد در دریای غم و اندوه غرق شوم. لری به من گفت: «روزهای خوب و شاد، پانزده دقیقه به نظر میان و روزهای پر از درد و غم، پانزده سال. هیچ‌کی وانمود نمی‌کنه که تحمل چنین دردی راحته، اما کار زندگی اینه که اون پانزده دقیقه رو پانزده سال بکنه و پانزده سال رو پانزده دقیقه.»
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.