جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: کلاغها و آدمها
رمانی است از جمال میرصادقی و ازجمله مهمترین آثار او. جمال میرصادقی در سال ۱۳۱۲ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. او فارغالتحصیل دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران در رشتۀ ادبیات فارسی است و شغلهای گوناگونی داشته است: کارگری، معلمی، کتابدار دانشسرای تربیت معلم، کارشناس آزمون سازی در سازمان امور اداری و استخدامی کشور و مسئول اسناد قدیمی در سازمان اسناد ملی ایران. میرصادقی در دوران نویسندگیاش، که کوتاه هم نبود، داستانهای کوتاه و بلند بسیار و چند رمان نوشته است و برخی از آن آثار به زبانهای آلمانی، انگلیسی، ایتالیایی، ارمنی، روسی، رومانیایی، عبری، عربی، مجاری، هندو، اردو و چینی ترجمه شده است. نخستین مجموعه داستان جمال میر صادقی شاهزاده خانم سبزچشم نام دارد که در سال ۱۳۴۱ منتشر شد و با انتشارش این نویسنده به داستان دوستان زمانش معرفی شد.قسمتی از کتاب کلاغها و آدمها:
زنگ تلفن او را بیدار کرد. هوا تاریک روشن بود. آهسته از جا بلند شد. تو اتاق دیگر تلفن همانطور یک بند زنگ میزد. طنینش تأثیر بدی در سر او میگذاشت: مادر چیزیش نشده باشد؟ خواهر میگفت حالش زیاد روبراه نیست. فشار خونش دوباره رفته بالا.حتماً یک طوری شده که این موقع تلفن میزند. -آقای محمدی؟ -بله. صدای سنگین و ناشناختۀ مردی بود. -شما با آقای عزتی همسایه هستین؟ بله. -نمیدونین آقای مهندسو کی لو داده؟ محمدی اوقاتش تلخ شد. -آقا این موقع صبح منو از خواب بیدار میکنین که همینو از من بپرسین؟ ببخشین، میدونم کمی بیموقع است اما شاید موقع مطمئنتریه، ما میخواییم بفهمیم مهندس چطوری لو رفته. محمدی خندید. از من میپرسین، مگه من چیکارهام آقا؟ مرد آرام و مؤدب بود. -خب، مگه اشکالی داره از شما هم بپرسیم؟ شما حدسی نزدهاین؟ به اصطلاح بویی نبردهاین، به کسی بدگمان نشدهاین؟ نه والله. من هم مثه شما از همه جا بیخبر. -نمیخواین به ما کمک کنین؟ لرزه به تن محمدی افتاد: باز کلکی تو کار نباشد، نمیخواهند دوباره سرم را شیره بمالند و مرا خام کنند؟ -چه کمکی میتونم به شما بکنم آقا؟ میخوایم بدونیم میون همسایههای شما آدمی هست که با دستگاه ارتباط داشته باشه؟ -نه، فکر نمیکنم همچین آدمی اینجا زندگی کنه. -پس مهندس چطوری لو رفته؟ گفتم که من چیزی نمیدونم. میگن یکی تو مجتمع مهندسو لو داده. باور نکنین آقا، درست نیست. پشت این کلمۀ میگن میشه هر چیزی گذاشت و احساس مسئولیت نکرد، درست نمیگن. هیچ آدمی که با شهربانی، نخستوزیری، حفاظت، یه جوری ارتباط داشته باشه، در مجتمع شما زندگی نمیکنه؟ -نه آقا، اصلاً میخواسم ببینم شما کی هسین؟ فرض کنین یه دوست، یکی از نزدیکان مهندس، واقعاً فکر نمیکنین تو مجتمع شما جاسوسی، پلیسی، خبرچینی یا آدم خوشخدمتی پیدا بشه که از رو نادانی رفته و خبر داده باشه؟ آخه از این جور آدمها همه جا پیدا میشن. -خدا میدونه آقا، شاید هم باشن و من خبر نداشته باشم. -پس مطمئن نیستین آقای محمدی؟ چه عرض کنم. شما میگین از اینجور آدمها همه جا پیدا میشن، من هم میگم ممکنه پیدا بشن. من که جاسوسی آدمها رو نمیکنم. ظاهراً همه غافلگیر شدن، من از ته و توی کارشون خبر ندارم.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...