جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: پیرمرد و دریا

معرفی کتاب: پیرمرد و دریا

«پیرمرد و دریا»، اثر ارنست همینگوی را نشر هرمس با ترجمه‌ی احمد کسایی‌پور به چاپ رسانده است. با انتشار «پیرمرد و دریا» در سال ۱۹۵۲ زندگی حرفه‌ای همینگوی در مقام نویسنده‌ای بزرگ و صاحب‌سبک به نحو شگفت‌آوری جان تازه‌ای گرفت، هرچند که این واپسین کتاب او بود که در زمان حیاتش منتشر شد. بعد از ناکامی «آن سوی رودخانه» و «زیر درختان» (۱۹۵۰)، که سبب شد شمار شاید نه‌چندان اندکی از منتقدان کارِ همینگوی را عملاً تمام‌شده بدانند، موفقیت گسترده و پردامنه‌ی «پیرمرد و دریا» در میان خوانندگان و منتقدان حیرت‌انگیز بود. متن آن، پیش از انتشار در قالب کتاب، به‌طور کامل در شماره‌ی ویژه‌ی مستقلی از مجله‌ی لایف منتشر شد که ظرف ۴۸ ساعت بیش از پنج میلیون نسخه از آن به فروش رسید. تأثیر کتاب از این هم فراتر رفت و در سال ۱۹۵۳ جایزه‌ی پولیتزر را نصیب همینگوی ساخت. دو سال بعد از انتشار آن، ۱۹۵۴، جایزه‌ی نوبل در ادبیات هم به همینگوی تعلق گرفت که از قرار معلوم تا حد زیادی مرهون کامیابی همین کتاب بوده است.

همینگوی که بی‌گمان از مدت‌ها پیش خود را شایسته‌ی دریافت چنین جوایزی می‌دانست، خود با لحن کنایه‌آمیزی به اطرافیانش گفته بود که اعضای محترم آکادمی نوبل سرانجام این جایزه را به‌خاطر «پیرمرد و دریا» به او داده‌اند، چون آن را تنها کتاب او یافته‌اند که در آن از کلمات رکیک خبری نیست.

اما فارغ از استقبال گسترده و آمار و ارقام فروش بی‌سابقه و جوایز معتبری که با انتشار «پیرمرد و دریا» نصیب همینگوی شد، یادآوریِ این نکته برای بسیاری از علاقه‌مندان ادبیات شاید کافی باشد که ویلیام فاکنر، دیگر نویسنده‌ی برجسته‌ی هم‌نسل همینگوی که ازقضا رابطه‌ی چندان دوستانه‌ای هم با او نداشت و حتی پیش از آن در چند مورد با صراحت انتقادهای تندی به برخی آثار عمدتاً متأخر همینگوی روا داشته بود، درباره‌ی «پیرمرد و دریا» نوشت: بهترین اثر او. گذشتِ زمان شاید ثابت کند که این بهترین اثرِ بی‌همتای همه‌ی ما نیز هست، منظورم نویسندگانِ هم‌دوره‌ی من و همینگوی است. صرف‌نظر از درستی یا نادرستی این ادعا، به نظرم همین نکته تا اندازه‌ای نشان می‌دهد که این رمان کوتاه همینگوی از چنان کیفیت انکارناپذیری برخوردار بوده که حتی رقیب کهنه‌کار صاحب‌سبکی در طراز فاکنر را، بی برای بسیاری از علاقه‌مندان ادبیات هیچ نیاز یا انگیزه‌ی بالقوه‌ای برای ستایش آن، چنین به تحسین واداشته است. یا در موردی دیگر، نویسنده و منتقد برجسته‌ای همچون آنتونی برجس که او هم در مواردی با صراحتِ تمام از برخی جنبه‌های آثار یا شخصیت همینگوی به‌سختی انتقاد کرده بود «پیرمرد و دریا» را بی‌هیچ تردیدی یک شاهکار کوچک خواند.

قسمتی از کتاب پیرمرد و دریا:

با خود گفت: تصور کن آدم مجبور باشه هر روز بره شکار ماه. خب ماه فرار می‌کنه. ولی تصور کن چی‌می‌شد اگه آدم مجبور بود هر روز بره شکار خورشید؟ با خود گفت: بخت باهامون یار بوده.

بعد دلش برای آن ماهی بزرگ که چیزی برای خوردن نداشت سوخت، گرچه دلسوزی‌اش برای ماهی عزمِ او را برای کشتن ماهی سست نمی‌کرد. با خود گفت: این ماهی شکم چند نفر رو سیر می‌کنه؟ ولی یعنی اونها لیاقت خوردنش رو دارند؟ نه، معلومه که ندارند. از رفتار و وقار باشکوهش پیداست که هیچ‌کس لیاقت خوردنش رو نداره.

با خود گفت: من از این چیزها سر در نمی‌آرم. ولی خوبه که مجبور نیستیم بریم شکار ماه و خورشید و ستاره‌ها. همین که سرِ سفره‌ی دریا هستیم و برادرهای واقعی‌مون رو می‌کشیم برامون بسه.

با خود گفت: حالا باید یه فکری به حال این پاروها بکنم. هم یه فوایدی داره هم یه معایبی. اگه ماهی حسابی فشار بیاره ولی مقاومت پاروها جلوش رو بگیره و قایق سبُکی خودش رو کامل از دست بده، شاید اون‌قدر نخ از دستم بره که ماهی رو هم از دست بدم. سبک بودنِ قایق زحمت هر جفت‌مون رو زیاد می‌کنه ولی باز این‌جوری خیالم راحت‌تره، آخه ماهیه سرعت زیادی داره که تا حالا هیچ ازش استفاده نکرده. در هر حال باید شکم این دلفین رو پاک کنم که فاسد نشه و باید ازش بخورم که قوت داشته باشم.

دیگه بهتره یه ساعتی استراحت کنم ببینم ماهیه چقدر قرص و محکمه، بعد برگردم پاشنه کارم رو انجام بدم و تصمیم بگیرم. در این فاصله می‌تونم ببینم ماهیه چه‌جور رفتار می‌کنه و تغییری از خودش نشون می‌ده یا نه. بستن پاروها حقه‌ی خوبیه؛ ولی دیگه وقتشه احتیاط به خرج بدم. ماهیه هنوز حسابی سرحاله و دیدم قلاب گوشه دهنشه و دهنش رو هم چفت بسته. صدمه‌ی قلاب چیزی نیست. صدمه‌ی گرسنگی، و اینکه داره با چیزی می‌جنگه که ازش درکی نداره، دخلش رو می‌آره. حالا استراحت کن، پیرمرد، بذار ماهیه کار خودش رو بکنه تا اینکه نوبت تو برسه.

به نظرش آمد که دو ساعتی استراحت کرد. حالا دیگر ماه تا دیروقت درنمی‌آمد و پیرمرد وسیله‌ای برای سنجش زمان نداشت. در واقع استراحتی هم در کار نبود، مگر به‌طور نسبی. پیرمرد هنوز داشت فشار ماهی را بر شانه‌هایش تحمل می‌کرد، منتها دست چپش را روی لبه‌ی سینه‌ی قایق گذاشته بود و نیروی مقاومت در برابر ماهی را هرچه بیشتر به خود قایق منتقل می‌کرد.

خرید کتاب پیرمرد و دریا     

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.