جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: پرت و پلا

معرفی کتاب: پرت و پلا رمان طنزی است از ابراهیم رها و چاپ نشر چشمه. ابراهیم رها در مورد خود می‌گوید: من کاری جز نوشتن نمی‌دانم. یعنی اساسا از این توهمات ندارم که اگر می‌رفتم بازار یا در بنگاه املاک بودم یا بیزینس من می‌شدم یا ... آن‌وقت الان میلیارد پول خردم بود. می‌دانم همصنف‌های من از این قبیل فرمایش‌ها زیاد کرده‌اند و می‌کنند اما من بنده یحتمل اگر سرمایه‌ای می‌داشتم (که هیچ وقت نداشته‌ام) آن را در کارهایی که عقل معاش بخواهد و بیزینس می‌نامندش قطعا در مودبانه‌ترین حالت به فنا می‌دادم! این تازه در حالی است که جدیدا دریافته‌ام علاوه بر آن که جز نوشتن کاری نمی‌دانم همین نوشتن را هم احتمالا خوب نمی‌دانم! رها

رها در مورد کتاب پرت و پلا می‌گوید:

دو چیز در حال حاضر از واجب‌ترین امور به شمار می‌روند، اول رمان طنزِ دنباله‌دار نوشتن و دوم دری وری و ایضا پرت و پلا گفتن! کتابی که در دست دارید دقیقا پاسخ به همین نیاز مبرم اجتماعی است. در این لحظات خطیر و سرنوشت‌ساز، سرنوشت خاندان معیری را پی بگیرید و به عشق‌های خنده‌دار آن یک دل سیر بخندید! از سیاست تا ریاکاری و ظاهر فریبی، از رپ خواندن تا مولودی و از عشق تا مرگ پرت و پلایی است که در ادامه‌ی دری وری آمده!

در بخشی از کتابِ پرت و پلا می‌خوانیم:

همان شب گذشته همه رسما، علنا، صریحا و موکدا به سیاوش توصیه کردند برای زن پیدا کردن و پیشنهاد کسی به طهمورث، اطراف او نگردد و کل خانواده را با دردسر مواجه نکند! اولین جلسه را ساعت یک بعد از ظهر روز جمعه، یعنی دقیقا فردای جلسه‌ی خانه‌ی پدری، رودابه با برادرزاده‌اش گذاشت. یک فهرست یازده نفره که به ترتیب روی کاغذ نوشته شده بود پیش روی عمه خانم بود و طهمورث که یا هنوز گرم بود و نمی‌فهمید چه بلایی قرار است سرش بیاید یا کلا درک درستی از ماجرا نداشت، کماکان مظلوم و معصوم به نظر می‌رسید. برادر زاده و عمه مانند دو شطرنج‌باز روبه‌روی هم نشسته بودند، با این تفاوت که طهمورث از اساس مهره‌ای برای بازی و جدال نداشت! خب طهمورث جان، من بیشتر از همه به فکرتم. دیشب خواب رو به چشمام حروم کردم، نشستم یه لیست و ایدئال‌ترین و عاشقانه‌ترین ازدواج‌هایی که می‌تونی داشته باشی، درست کردم. یازده نفر هستن. -عمه، یعنی من یه ضرب می‌تونم یازده تا ازدواج عاشقانه داشته باشم؟ من توی عمرم یه بار هم عاشق نشده‌م. بی خیال! ول کن این حرف‌ها رو. خوب گوش بده تو همین یه مجلس سر و ته قضیه رو هم بیاریم تا دست زیاد نشده. -دست زیاد نشده؟ مگه می‌خوایم فست فود بزنیم توی محل، عمه؟! هی الکی حاشیه نرو. خوب گوش کن. اولی اسمش عصمت و فامیلیش بوریابافِ. لواسانیه. می‌خواست لیسانس مامایی بگیره اما ترم دوم ول کرد. سنش هم به‌ت می‌خوره. توی دبیرستان با هم بودیم اما حتا از من به این جوونی هم یه سال کوچیک‌تره!...  
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.