جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: نشانهی چهار
نشانهی چهار کتابی است از آرتور کانن دویل و از خواندنیترین کتابهای مجموعهی شرلوک هولمز. نشانهی چهار اولینبار در فوریه ۱۸۹۰، در نشریهی لیپنکاتز منتشر شد و در همان سال در قالب کتاب نیز به چاپ رسید. این کتاب دومین وقایعنامهای است که دکتر واتسن منتشر میکرد و عنوان فرعی آن در نشریهی لیپنکاتز «مشکل شولتوها» بود و بعدها برای اینکه در قالب رمان در آید فصلبندی شد. نشانهی چهار که یکی از معروفترین پروندههای هولمز است، عملاً از دو داستان تشکیل میشود. داستان اول شرح تحقیق پیچیدهی هولمز دربارهی مرگ بارتولومیو شولتو و به دنبال آن سرقت گنجینهی آگراست. داستان دوم نیز داستانی است عاشقانه بین واتسن و موکل هولمز، مری مورستن. تحقیق هولمز در این پرونده یکی از عالیترین نمونهها در حرفهی پر آوازهی اوست. او قاتلان را از صحنهی فجیع جنایت در سرای پاندیچری تا رودخانهی تِیمز دنبال میکند. اوج داستان تعقیب مخاطرهآمیزی است در رودخانهی تِمیز که طی آن هولمز برای اولین و آخرینبار در این مجموعه داستانها مرتکب قتل میشود. در این بین، واتسن با همان اشتیاقی که هولمز قاتلان را تعقیب میکند به مری مورستن دل میبازد. بر مبنای داستان نشانهی چهار، چندین فیلم ساخته شده است. آخرینِ آنها را شبکهی تلویزیونی گرانادا در سال ۱۹۸۷ به کارگردانی پیتر هاموند و با بازی جرمی برت ساخته است. گراهام گرین در هفتاد سالگی خطاب به جمع کثیری گفت: «ده ساله بودم که برای اولینبار نشانهی چهار را خواندم و آن شب تاریک در سرای پاندیچری در نوروود هرگز از ذهنم محو نشده است.»قسمتی از کتاب نشانهی چهار:
ساعت از پنج و نیم گذشته بود که هولمز برگشت. سرحال بود و مشتاق، و روحیهی بسیار خوبی داشت؛ حالتی که در مورد او جایگزین دورههای افسردگی شدید میشد. همانطور که فنجان چایی را که من برایش ریخته بودم برمیداشت، گفت: -در این موضوع هیچ راز بزرگی وجود ندارد؛ به نظر میرسد که واقعیتها فقط به یک توضیح منتهی میشود. -چی؟ یعنی آن را حل کردهای؟ -خب، اینکه مبالغه است. من واقعیت مهمی را کشف کردهام، فقط همین؛ ولی این واقعیت خیلی مهم است. جزئیات را هنوز باید به آن افزود. همین حالا، با رجوع به شمارههای گذشتهی روزنامه تایمز فهمیدهام که سرگرد شولتو، ساکن نوروود علیا که قبلاً در پیادهنظامِ سی و چهار بمبئی خدمت میکرده، در ۲۸ آوریل ۱۸۸۲ مرده است. -شاید من خیلی کندذهن باشم، ولی علتِ اهمیت این مسئله را نمیفهمم. -نمیفهمی؟ تعجب میکنم. پس از این زاویه به آن نگاه کن. سروان مورستن ناپدید میشود. تنها کسی که او ممکن است در لندن ملاقات کرده باشد سرگرد شولتو است. سرگرد شولتو انکار میکند که از حضور او در لندن خبر داشته. چهار سال بعد شولتو میمیرد. یک هفته پس از مرگ او، دختر سروان مورستن هدیهی گرانقیمتی دریافت میکند و این کار هر سال تکرار میشود تا اینکه عاقبت نامهای میرسد که در آن عنوان شده که در حق این زن ظلم شده است. این ظلم به چه چیزی اشاره دارد غیر از اینکه او از وجود پدرش محروم شده است؟
در حال بارگزاری دیدگاه ها...