جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: موآ

معرفی کتاب: موآ سفرنامه منصور ضابطیان و این‌بار سفر به ویتنام. دل‌مشغولی اصلی منصور ضابطیان، در کنار تولید برنامه‌های رادیو-تلویزیونی، رفتن به سفر و نوشتن سفرنامه است. او بارها برای یادداشت‌ها و گزارش‌هایش جوایز مختلفی هم دریافت کرده است؛ از قلم بلورین بهترین گفت‌وگوی سال به انتخاب جشنواره مطبوعات در سال ۱۳۸۳ گرفته تا قلم بلورین بهترین گزارش سال به انتخاب جشنواره مطبوعات ۱۳۸۳ و جایزه مشترک بهترین برنامه‌ساز تلویزیون در نوروز ۱۳۹۰ به انتخاب سیمای جمهوری اسلامی. موآ با جمله‌ای از کنفوسیوس آغاز می‌شود: «دورترین سفرها از نخستین گام‌ها آغاز می‌شود.» با آنکه هانوی، پایتخت ویتنام ۵۵۰۰ کیلومتر از تهران فاصله دارد، اما ضابطیان دلیل این انتخاب را رازآلودگی‌اش می‌داند. ضابطیان می‌گوید: چیزی درباره‌اش نمی‌دانستم و به نظرم سرزمین بکر و جذابی می‌آمد. پس یک روز نشستم پای اینترنت و شرایط گرفتن ویزا، نظرات آدم‌هایی که آنجا رفته بودند، شرایط پروازها و... را بررسی کردم. مشتاق‌تر شدم. به نظرم باید ویتنام را می‌دیدم و خوانندگان کتاب‌هایم را با آنجا آشنا می‌کردم. این بود که کم‌کم مقدمات این سفر شکل گرفت. ویتنامی‌ها به باران موآ می‌گویند و در این سفر کمتر روزی بود که باران نبارد. پس به یادبود حضور این باران ممتد، نام این کتاب شد: موآ.

قسمتی از کتاب موآ:

کمتر خانه‌ای را می‌شود پیدا کرد که جلویش بند رختی آویزان نباشد و همه لباس‌های اهل خانه، صرف‌نظر از آنکه چیست، در معرض دید عموم قرار نگرفته باشد. مردها یا دارند با موتورسیکلت‌هایشان ور می‌روند و دست‌های روغنی‌شان را هر چند دقیقه یک‌بار، روی شلوارک مندرسشان می‌کشند، یا دارند چرت می‌زنند. همه این صحنه‌ها خیابان را معمولی‌تر از آنچه باید، جلوه می‌دهد. حتی مرد نیمه‌برهنه‌ای که در یک فشاری آب نشسته و دارد رخت می‌شوید هم معمولی است. حتی زمانی که رخت‌ها را توی یک لگن می‌گذارد و برای رسیدن به خانه و پهن کردن رخت‌ها، مجبور می‌شود از روی یک دیوار بپرد و خودش را از پنجره آویزان کند هم به‌شدت عادی به نظر می‌رسد. شبیه چنین صحنه‌هایی را پیش از این دیده‌ام؛ در هند، کوبا، تایلند و غیره، اما آنچه این خیابان را از حالت عادی درمی‌آورد، آدم‌هایش نیستند، خانه‌های کوچکش هم نیستند، یا مغازه‌هایی که کم ارزش‌ترین اجناس جهان را می‌فروشند. درست در وسط خیابان، از ابتدا تا انتها، اتفاقی می‌افتد که آن را از مشابه‌هایش در تمام جهان متمایز می‌کند. قطاری که از ایستگاه راه آهن هانوی راه می‌افتد و به سمت شمال می‌رود، درست از وسط این خیابان عبور می‌کند، آن هم با کمترین فاصله از خانه‌ها! تا حدود ساعت سه و بیست دقیقه بعدازظهر، خیابان مثل کندوی عسلی است که هرکس از حفره‌ای بیرون می‌آید و به حفره‌ای دیگر می‌رود. آدم‌ها، دوچرخه‌ها، موتورسیکلت‌ها و غیره. سگ‌هایی که پرسه زنان به دنبال تکه‌ای استخوان‌اند و البته گربه‌های بی‌حس‌و‌حالی که حتی از جلوی چشم سگ‌ها، فرار هم نمی‌کنند.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.