جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: مرگ فروشنده
نمایشنامهای است از آرتور میلر و یکی از مهمترین نمایشنامههای قرن بیستم. این اثر در قالب مجموعه نمایشنامههای بیدگل به چاپ رسیده است. مجموعهای که معرفی جهانهای متفاوت نمایشی از اهداف اصلی آن است. ویلی لومن را میتوان نقطه مقابل رؤیای امریکایی دانست. شخصیتی که فراز و فرودهای زندگیاش در قالب یک درام مدرن بهخوبی در این نمایشنامه پرداخته شده است. مرگ فروشنده بارها از سوی مترجمان گوناگون به زبان فارسی برگردان شده است که کتاب حاضر با ترجمه حسن ملکی یکی از بهترینِ این ترجمههاست.قسمتی از نمایشنامه مرگ فروشنده:
ویلی: چه قهوهی محشری. غذای کامله. لیندا: تخممرغ برات درست کنم؟ ویلی: نه. نفسی تازه کن. لیندا: به نظر میآد حسابی خوابیدیها، عزیزم. ویلی: انگار خواب صد هزار سال. چند ماهه سابقه نداشت. فکرش رو بکن، صبح دوشنبه تا ساعت دَه بخوابی. بچهها شیک و پیک زود رفتن، آره؟ لیندا: ساعت هشت رفتن بیرون. ویلی: کار خوبی کردن! لیندا: کیف کردم وقتی دیدم دارن با هم میرن بیرون. تو این خونه از بوی لوسیونِ اصلاح نمیشه راه رفت. ویلی: (لبخند زنان) هوممم لیندا: بیف امروز صبح یه جور دیگه شده بود. سر تا پا شده بود امید. برای دیدن آلیور روی پاش بند نبود. ویلی: میره که آدم دیگهای بشه. البته بعضی آدمها یه کم بیشتر طول میکشه قوام بگیرن. چی پوشید؟ لیندا: کت و شلوار آبیهش رو. چقدر با اون کت و شلوار خوشتیپ میشه. با اون کت و شلوار میتونه به هر جایی که بگی برسه! ویلی از پشت میز برمیخیزد. لیندا کتش را میگیرد تا بپوشد. ویلی: بر منکرش لعنت، بر منکرش لعنت. جانمی، امشب برگشتنه یه کم تخم گیاه میخرم. لیندا: (میخندد) خیلی عالی میشه. اما اینجا آفتاب بهقدر کافی نمیافته. دیگه هیچی عمل نمیآد. ویلی: تو صبر کن، بچهجون، پیش از اینکه عمره به سر بیاد، یه جای کوچولو بیرون شهر میخریم، اون وقت چه سبزیهایی بکارم، یه چند جفت هم مرغ و خروس... لیندا: برای تو کاری نداره عزیزم. ویلی بیآنکه کت بپوشد راه میافتد، لیندا به دنبال او. ویلی: اونها زن میگیرن، تعطیلی آخر هفته میآن پیشمون. یه اتاق مهمونی کوچولو میسازم. با این همه ابزاری که من دارم، کافیه یه چند تا الوار و یه کم آرامش خیال داشته باشم. لیندا (مشعوف): آسترش رو دوختم... ویلی: اصلاًٌ میتونم دو تا اتاق مهمون درست کنم که هردوشون بیان. بالاخره تصمیم گرفت چقدر از آلیور بخواد؟ لیندا (کت را به او میپوشاند) حرفی نزد، ولی فکر کنم ده پونزده هزار تا. امروز با هاوارد حرف میزنی؟ ویلی: آره. میرم صاف و ساده بهش میگم. اون باید من رو از شهرستان رفتن معاف کنه. لیندا: ویلی، ضمناً فراموش نکن یه کم مساعده هم بگیری. قبض جریمهی بیمه هم اومده. الان بدیم جریمهش بخشیده میشه.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...