جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: مادری که کم داشتم

معرفی کتاب: مادری که کم داشتم «مادری که کم داشتم» با زیرعنوانِ راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده، کتابی است نوشته‌ی جاسمین لی‌کوری. در زندگی ما، تجربیات معدودی وجود دارند که به اندازه‌ی احساساتی که در قبال مادرمان داریم عمیق باشند، احساساتی که بر شانه‌هایمان سنگینی می‌کند. ریشه‌ی بعضی از این احساسات در زوایای تاریک تجربیات پیشاگفتاری‌مان گم شده‌اند. شاخ‌وبرگ‌های این تجربه‌ها هر کدام به سویی رفته‌اند؛ برخی یادآور لحظات آفتابی و درخشان هستند و برخی شاخه‌های دیگر که شکسته شده‌اند ما را گرفتار لبه‌های تیز و زبرشان می‌کنند. مادر موضوع ساده‌ای نیست. احساسات ما درباره‌ی مادر، در سطح فرهنگی یا روان‌شناختی، اغلب غیرمنسجم و گره‌خورده است. ما بزرگسالان از این مسئله آگاهیم. تعداد کمی از ما از این احساس می‌گریزیم که باید به مادر احترام گذاشت؛ اندک‌اند کسانی که اذعان نمی‌کنند قدرِ مادران را ندانسته‌ایم و فداکاری‌هایشان را نادیده گرفته‌ایم. درعین‌حال، بسیاری دیگر نیز به‌خاطر چیزهایی که در گذشته از مادرانمان گرفته‌ایم، به‌صورت پنهان (یا کم‌و‌بیش عیان)، راضی نیستیم و -چه تقصیر مادر باشد، چه نباشد- عصبانی هستیم از اینکه در گذشته آن‌ها موفق نشده‌اند جنبه‌های مهمی از نیازهای ما را تأمین کنند و حالا ما داریم هزینه‌ی آن کمبودها را می‌پردازیم. این‌ها مسائل حساسی هستند، هم برای مادران و هم برای ما. برخی افراد چون نیاز دارند مادران را از نقد مبرا بدانند، به افرادی که از مادر خود ناراضی هستند انتقاد می‌کنند. ما را به‌خاطر سرزنش مادر نکوهش می‌کنند، طوری که انگار ما مسئولیت رنج‌هایمان را، به شکلی غیرمنصفانه، گردن مادر می‌اندازیم. لی‌کوری می‌گوید: «من انکار نمی‌کنم که شاید عده‌ای از سرزنشگری استفاده می‌کنند تا حواسشان را پرت کنند، چون نمی‌توانند مسئولیت سنگین التیام یافتن را بپذیرند، ولی چیزی که در جایگاه درمانگر اغلب شاهدش هستم این است که افراد، موقعی که از محافظت از مادرشان دست می‌کشند، به احساس گناه شدیدی مبتلا می‌شوند و در مقابل آن مقاومت می‌کنند. انگار حتی در خلوت ذهنمان نیز از نقد کردن مادر می‌ترسیم. ما از تصویر درونی‌مان از مادر محافظت می‌کنیم: با انکار هر چیز که شاید ناراحت‌کننده باشد، از رابطه‌ی شکننده‌مان با مادر محافظت می‌کنیم؛ از خودمان در برابر ناامیدی، خشم و دردی که از ناخودآگاهمان دور نگه داشته‌ایم محافظت می‌کنیم. عده‌ای از افراد جرئت ندارند که حقیقت دردناک کاستی‌های مادر را برملا کنند، زیرا برای رویارویی با معنای این کاستی آمادگی ندارند.» هر رابطه‌ای که به پیچیدگی رابطه‌ی مادر و فرزند باشد، دربرگیرنده‌ی عشق و نفرت است. بیشتر بچه‌های کوچک، در صورتی که خواسته‌ها و نیازهایشان برآورده نشود، لحظاتی از مادرشان احساس نفرت می‌کنند، با اینکه به خاطر پیوند شکننده‌شان با او جرئت ندارند چنین احساسی را ابراز کنند و تقریباً تمام کودکان به مادرشان احساس عشق دارند؛ حتی اگر این عشق مدفون شده یا مقابلش دیواری کشیده شده باشد. بسیاری از مشکلات عاطفی ما، در بزرگسالی، ریشه در دوران کودکی‌مان دارد. وقتی به‌خاطر بی‌اعتمادی اجازه نمی‌دهیم دیگران به ما نزدیک شوند یا وقتی از وابستگی به دیگران می‌ترسیم یا می‌خواهیم به هر قیمتی آن‌ها را راضی نگه داریم، از مشکلاتی رنج می‌بریم که برآمده از رفتار مادرانمان با ماست، مادرانی که شاید همه‌چیز را در اختیار فرزندشان قرار داده و در کنار او حضور فیزیکی داشته باشند، اما به لحاظ عاطفی به کودکانشان بی‌اعتنایی کرده‌اند یا حتی آزارشان داده‌اند. جاسمین لی‌کوری، در این کتاب، غیبت عاطفی مادر را ریشه‌ی بسیاری از این مشکلات می‌داند و سعی می‌کند راه‌هایی برای التیام این زخم‌ها ارائه دهد.

قسمتی از کتاب مادری که کم داشتم:

درست است که کودکان با تفاوت‌های چشمگیری به دنیا می‌آیند، ولی شواهد عمده‌ای هم وجود دارد که تأیید می‌کند در شکل گرفتن دلبستگی ایمن، رفتارِ مراقب امری حیاتی است. مشخصاً، شاید کودک زیر یک سال به یک والد دلبستگی ایمن و به والدِ دیگر، دلبستگی غیرایمن داشته باشد. در این حالت، معلوم است که چنین کودکی در صورتی که از والد ایمن پاسخ درست دریافت کند، ظرفیت دلبسته شدن را دارد. شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد آموزش مادران و کمک به آن‌ها، برای پاسخگویی بیشتر به کودکانشان، می‌تواند الگوی دلبستگی را تغییر دهد. اگر مادری به نیازهای کودکش با هماهنگی بیشتری پاسخ دهد و در این زمینه پیشرفت کند، حتی در مدت زمانی کم، دلبستگی ایمن در کودک رشد روزافزونی می‌یابد. اینکه مادر را مسئول دلبستگی‌های غیر ایمن می‌دانیم به این معنی نیست که او آدم بد یا حتی بی‌عاطفه‌ای است. ممکن است عوامل دیگری نیز دخیل باشند؛ مثلاً شاید مادر عاشق کودکش باشد، ولی بترسد یا متنفر باشد از اینکه کسی نیازمند او باشد. متأسفانه این احساسات دور باطلی ایجاد می‌کند، زیرا هر چه مادر بیشتر خودش را کنار بکشد یا مراقبتش را دریغ کند، کودک بیشتر نیازش را ابراز می‌کند و شاید همین ابراز نیاز و اضطراری که در پس آن وجود دارد مادر را به وحشت بیندازد. موارد دیگر شامل کسانی می‌شد که مهارت دریافت پیام‌های کودک را نداشتند، دل‌مشغولی داشتند، غرق در خودشان یا افسرده بودند، احساس ناامنی می‌کردند و از طردشدن می‌ترسیدند، یا خودشان به‌قدر کافی مادری ندیده بودند. اگر مادری نتواند از روی محبت به کودکش چیزی ببخشد یا با نیازهای او هم‌آهنگ شود، اگر زیادی مشغول کار یا سرد باشد، این الگو در کودکش هم نقش می‌بندد و کودک ندانسته آن را تکرار می‌کند. غالباً افرادی که متوجه این موضوع می‌شوند عمیقاً صدمه می‌بینند، زیرا برایشان خیلی دردناک است که دیگران بفهمند در کودکی چه کمبودی داشته‌اند. مادران نیز از این موضوع مستثناء نیستند. برای رسیدن به درکی بی‌طرف درباره‌ی مشکلات مادران بعد صحبت می‌کنیم، ولی فعلاً بهتر است، به جای آنکه به فکر فرو بروید که خودتان چه اشتباهی انجام داده‌اید، مسئولیت ارتباط سال‌های اول و سبک دلبستگی‌تان را به مادر نسبت دهید. حتی در موقعیت پیچیده‌ای که مادر و بچه هر دو با هم پیش می‌روند و پس‌زدن‌های یکدیگر را منعکس می‌کنند، باز هم این مادر است که به عنوان بزرگسال، مسئولیت بیشتری برای آگاهی و تغییر الگو دارد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
محمد امیر 9 ماه پیش
ممنون بابت این معرفی کوتاه و جامع از کتاب