جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: قطار از ریل خارج شد

معرفی کتاب: قطار از ریل خارج شد این کتاب هفتمین رمان احمدرضا احمدی، شاعری است که بعدها قلمش به سوی فرم رمان هم حرکت کرد. احمدی که در کرمان به دنیا آمده، آموزش‌های دوران دبستان را در همان شهر پشت سر گذاشت و سپس برای گذراندن دورۀ دبیرستان، راهیِ تهران و دارالفنون شد. او یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین شاعرانِ موج نو شعر ایران است، که یکی از رویدادهای مهم ادبی تاریخ شعر ایران در سال‌های دهۀ ۴۰ دانسته می‌شود. او با رمان آپارتمان، دریا، به جمع رمان‌نویسان تاریخ ادبیات کشورمان نیز پیوست و پس از آن رمان، چندین رمان دیگر را نیز به نگارش درآورد که قطار از ریل خارج شد یکی از مهم‌ترین آن‌هاست. قطار از ریل خارج شد رمانی ماجرا محور بر پایۀ حادثه‌ای است که جریان روایت خود را با ضرباهنگ خوب و با تعلیقی مناسب به پیش می‌برد: پس از حادثه، صاحب مسافرخانه همه را دلداری می‎داد. می‌گفت: «شما باید یک هفته در این مسافرخانه بمانید تا ریل تعمیر و ترمیم شود و تکه‌های ماندۀ قطار از ریل خارج شود و ریل دوباره ساخته شود. شانس داشتید قطار در کنار دریا و یک روستای پرجمعیت از خط خارج شده است. در همین مسافرخانه با هم هستیم، باید منتظر بمانید و صبور باشید. همیشه همه‌چیز اتفاق می‌افتد، کاری هم نمی‌شود کرد.

قسمتی از کتاب قطار از ریل خارج شد:

امشب هوا شرجی است، پنجره را که باز می‌کنم دریا آرام است. مسافرخانه هم آرام است، مسافران تسلیم سرنوشت خود شده‌اند. دیدند هیاهو بی‌فایده است. آن‌ها چون مادام خواب هستند. خوابم نمی‌برد. حوصلۀ کتاب خواندن هم ندارم، همۀ نامه‌هایی را که در مدت سربازی‌ام در الجزایر برای نازنینم نوشتم مرور می‌کنم. من از الجزایر هر هفته برایش نامه می‌نوشتم اما به دلیل آنکه نشانی‌اش غلط بود نامه‌ها برمی‌گشت. پشت پاکت‌ها مهر ادارۀ پست پاریس بود که نشانی غلط است، نامه‌ها برای فرستاده‌اش پس فرستاده می‌شود. آخرین نامه را می‌خواندم: نازنین من، شاید این نامه بیستم باشد که برای تو می‌نویسم. من در الجزایر دوران ۴ سالۀ سربازی را می‌گذراندم، در یک روستا هستم. در این روستا فقر و مگس، بیماری‌های مختلف و حرمان بیداد می‌کند. در نامه‌های قبلی‌ام از این روستا برای تو نوشته بودم شاگردان در بیست‌وچهار ساعت یک وعده غذا می‌خورند. من بعدازظهر که به اتاقم می‌آیم تا نیمه‌شب کتاب می‌خوانم. در این مدت مجموعه در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفتۀ مارسل پروست، بینوایان ویکتور هوگو، سرخ و سیاه استاندال، رساله‌های افلاطون را خوانده‌ام. پایان‌نامۀ من دربارۀ افلاطون بود. خیلی هم شعر نوشتم. یک دفتر شعر آمادۀ چاپ دارم به نام وقت خوب مصائب که به تو تقدیم کرده‌ام. یک روز قبل از آمدنم به الجزایر به آپارتمان سابق شما رفتم که نشانی آپارتمان جدید شما را از صاحب‌خانۀ قدیم شما بگیریم، زنگ زدم، جوانی آمد. گفت: شما زنگ زدید؟ گفتم: بله. گفت: چکار داشتید؟ گفتم: نشانی آپارتمان جدید مستأجر قبلی شما را می‌خواهم. گفت: همین جا بمانید تا من نشانی را برای شما بیاورم. ماندم بعد از مدت‌ها معطلی بازگشت نشانی را گرفتم، همان شب عازم الجزایر بودم. نتوانستم به نشانی تازه تو بیایم. از الجزایر هرچه برای تو نامه نوشتم جوابی دریافت نکردم. روی پاکت‌ها مهر ادارۀ پاریس بود که نوشته شده بود: آدرس غلط است. نامه‌ها برای من پس فرستاده شد. هیچ وقت نفهمیدم که چرا جوان به من نشانی غلط داد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.