عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
معرفی کتاب: فلسفه به وقت سه صبح
«فلسفه به وقت سه صبح» عنوان کتابی است که مصاحبههای ریچارد مارشال با فیلسوفان پیشرو معاصر را شامل میشود. شعار نشریهی اینترنتی تری ای. ام یا سه صبح این است: هر چه که باشد، ما علیه آنیم. شهرت این نشریه در میان فیلسوفان بیش از هر چیز بهخاطر مصاحبههای جالبش با برخی از شناختهشدهترین فیلسوفان یا شارحان است ریچارد مارشال، مصاحبهکننده و از ویراستاران اصلی نشریه، دکتری خود در فلسفهی آموزش و پرورش را از دانشگاه لندن گرفته و مجموعه مصاحبههای فلسفیاش را انتشارات دانشگاه آکسفورد منتشر کرده است.
مصاحبههای کتاب پیشِرو طیف گستردهای از موضوعات و افراد را شامل میشود، از فیلسوفان تثبیتشدهای مانند رابرت استالینکر، تیموتی ویلیامسن و کیت فاین تا راکاستارهای جدید جهانِ فلسفه مانند جیسن استنلی و سوزانا سیگل و روشنفکران چپگرای پرسروصدایی مانند برایان لایتر؛ اما اهمیت این مصاحبهها تنها بهخاطر اهمیت مصاحبهشونده نیست، گاه اهمیت موضوع باعث شده تا ریچارد مارشال به سراغ کسانی برود که چندان مشهور نیستند یا مساهمتهای بنیانبرافکنی نداشتند، اما بهتر از هر متخصص دیگری میتوانند دربارهی موضوعی بسیار مهم سخن بگویند.
مهدی رعنایی، مترجم کتاب، میگوید: ترجمهی برخی از این مصاحبهها ابتدا برای سایت ترجمان و با ترجمهی مصاحبهی تیموتی ویلیامسن آغاز شد و بعد از آن با ترجمهی مصاحبهی برخی دیگر از فیلسوفان تحلیلی، نظیر کیت فاین و اسکات سومز و رابرت استالنیکر، ادامه یافت. در میانهی مسیر، تصمیم بر این شد که این مصاحبهها با قصد انتشار به صورت کتاب ترجمه شوند و این نکته، در کنار علاقهی جدیدی که من به ایدئالیسم آلمانی پیدا کرده بودم، باعث شد برخی مصاحبهها دربارهی فیلسوفانِ به اصطلاح غیرتحلیلی نیز ترجمه شوند.
البته بسیاری از مطالب ذکر شده در این مصاحبهها با نقدهای جدی مواجه شده است و نزد صاحبنظران، دیدگاههایی مقبول و درست تلقی نمیشود. نکتهی مهمی که دربارهی این مصاحبهها باید در نظر داشت این است که مطالعهی آنها ابداً ساده نیست. هر چند مارشال تا حدود زیادی موفق شده که فیلسوفان را مجبور کند از فنی حرف زدن فاصله بگیرند -و به همین دلیل این مصاحبهها، به خلاف متون فنیِ فلسفی، چندان کسلکننده نیستند- اما بههرحال هنوز نمیتوان انتظار داشت که با به اصطلاح روزنامهای خواندن متوجه مطالب شد و گاه خواننده نیاز دارد تا دربارهی موضوع مصاحبه دست به تحقیقات بیشتری بزند. اگر این اتفاق بیفتد، این کتاب به هدف خود رسیده است.
قسمتی از کتاب فلسفه به وقت سه صبح:
خارپشتِ جهانهای ممکن
مصاحبه با رابرت استالنیکر
-چرا فیلسوف شدید؟ شما بازیگر بزرگی در بسیاری از شاخههای فلسفه بودهاید که میتواند بدین معنا باشد که مانند یک روباه پرسشهای متعددِ مستقلی ذهن شما را به خود درگیر کرده است؛ یا میتواند به این معنا باشد که اگر بخواهید به پاسخِ یک پرسشِ بزرگ برسید، نیاز دارید مانند یک خارپشت از زوایای متعددی به آن نگاه کنید. شما خارپشت هستید یا روباه؟
*پرسش جالبی است. مسلماً من کار خود را به عنوان یک روباه آغاز کردم و به چیزهای مختلفی که میخواندم واکنش نشان میدادم. ابتدا در دبیرستان به پرسشهایی دربارهی ماهیت ریاضیات علاقهمند شدم که بهخاطر مطالعاتِ جسته و گریختهای بود که البته چیزهای کمی از آنها میفهمیدم.
افلاطونگرایی ریاضیاتی به نظرم دیدگاه احمقانهای میرسید و مقالاتی از ارنست نیگل و کارل همپل (که بعدها در دورهی دکتری استادم بود) در آن زمان برایم حقیقت محض بود. وقتی به کالج رفتم و در یک کلاس یک سالهی تاریخ فلسفه شرکت کردم، جهانِ فکریِ جدیدی را کشف کردم و شوق و علاقهام به تحصلگرایی منطقی از بین رفت. استادم طرفدارِ هر فیلسوفی بود که میخواندیم و من از پرداختن به روشهای مختلفِ اندیشیدن لذت میبردم. قدیس آگوستین فیلسوف مورد علاقهام بود. اسپینوزا هم یکی دیگر از شخصیتهای مورد علاقهام بود. من به این نتیجه رسیدم که تحصلگرایی که در دورهی دبیرستان مرا به خود جذب کرده بود، کوتهبینانه و سطحی است. وقتی در کالج بیشتر فلسفه خواندم، در اندیشهام دربارهی رویکردهای بازتر و بستهتر جلو و عقب میرفتم، تردیدی که هنوز هم با من است.
در کالج تحت تأثیر معلمی فوقالعاده، لوئیس مینک، به فلسفهی تاریخ علاقهمند شدم که بعداً موضوع پایاننامهام شد؛ اما بعدها به موضوعاتی عامتر در فلسفهی زبان و ذهن پرداختم. سول کریپکی، در ترم آخرِ دورهی دکتری من، به پرینستون آمد و یک درس تدریس کرد. او تأثیر فوقالعادهای بر من گذاشت. آن درس رسماً دربارهی نظر ویتگنشتاین دربارهی تبعیت از قاعده بود، اما ایدههایی هم در آن مطرح میشد که بعداً تبدیل به کتابِ نامیدن و ضرورت شد. آن ایدهها برای من قانعکننده بود، هم بهخاطر نکات قابلتوجهِ آن و هم بهخاطر قوت تفکرات کریپکی. من وقتی پایاننامهام را تمام میکردم، ایدههایی دربارهی شرطیهای خلاف واقع داشتم و ایدههایی که کریپکی دربارهی جهانهای ممکن داشت کمک کرد تا آنها را دقیقتر کنم. اولین کار من، بعد از فارغالتحصیلی، در یِیل بود که اعضای هیئت علمی آن ملغمهای بودند از پدیدارشناسانِ جورواجور، متافیزیسینهای وایتهدی، آدمهایی با عقاید عجایب و غریب و منطقدانان. من به منطقدانان جذب شدم و با ریچ تامسن، در بسط معناشناسیِ شرطیها، همکاری کردم.
خرید کتاب فلسفه به وقت سه صبح