جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: فلسفه‌ی تنهایی

معرفی کتاب: فلسفه‌ی تنهایی اثری از لارنس اسونسن در مجموعه‌ی خرد و حکمت زندگی نشر گمان. اسونسن می‌نویسد: هیچ لازم نیست که حس تنهایی را من توصیف کنم. از همان کودکی با تنهایی آشنایید، از روزی که یکهو متوجه شدید همه هم‌بازی دارند جز شما؛ از همان سر شبی که می‌خواستید با کسی بگذرانید ولی تنها ماندید؛ از ان مهمانی که حتی یک نفر اشنا نبود و دورتان پُر بوده از آدم‌هایی که داشتند با هم اختلاط می‌کردند؛ از آن شبی که کنار عشقتان گذراندید و خیلی خوب می‌دانستید که دیگر همه چیز بین‌تان تمام شده است؛ و از آن لحظه‌ای که در آپارتمان خالی تنها ماندید، در آپارتمان خالی وقتی که او برای همیشه رفته بود. همیشه باید بابت عشق بهایی پرداخت و تنهایی بخشی از آن است. هر آدمی که عاشق باشد، یا به کسی فکر کند، در غیاب آن فرد، وقتی که چه جسمانی چه عاطفی ترک می‌شود، حتما تنهایی را تجربه خواهد کرد. تنهایی شما را آشکارا از دیگران جدا می‌کند؛ حتی می‌شود گفت شما را از خودتان هم جدا می‌کند-از وجوه اساسیِ شخصیت‌تان که فقط به واسطه‌ی روابط با بقیه شکل می‌گیرد و رشد می‌کند. استاندال می‌نویسد: همه چیز می‌تواند در خلوت و انزوا بدست آید جز شخصیت آدمی.

قسمتی از کتاب فلسفه تنهایی:

عشق بر این فرض استوار است که آدمیان از هم جدایند و مستقل. و عشق جهدی است برای غلبه بر این جدایی و فراق. در رساله‌ی ضیافت افلاطون خطابه‌ای می‌خوانیم از آریستوفانس که آنجا شرح می‌کند چگونه نوع بشر در اصل موجودی دو جنسیتی بوده، نیمی مرد و نیمی زن، با دو صورت و چهار دست و پا. این موجود چنان قدرت و عظمتی داشت که گستاخ شد و تهدیدی برای آسمان و خدایان به حساب می‌آمد، از همین رو زئوس بر آن شد که او را دو نیم کند. پس از آنکه آدمی به دو نیم شد هر نیمی در آرزوی رسیدن به نیم دیگر بود. از این رو آن دو نیم بازوان را به گرد یکدیگر حلقه می‌کردند و همدیگر را در آغوش می‌گرفتند و آرزوی به هم پیوستن و یکی شدن در انان چنان بود که در آن حال می‌ماندند و از گرسنگی می‌مردند و چون نیمی می‌مرد، نیم دیگر به جست و جوی نیمه‌ی انسان دیگری می‌پرداخت و او را در آغوش می‌گرفت و آن دو در آن حال چندان می‌ماندند تا جان می‌سپردند. آریستوفانس می‌گوید آن حالت آرمانی که در ان دو نیمه‌ی انسان یکی بودند بی هیچ فراق و جداییف همان چیزی است که همه‌ی ما در پی آنیم. و آنگاه به حقیقت کامیاب و خوشبخت می‌شویم که به چنین یگانگی و یکرنگی دست یابیم. آریستوفانس هم می‌داند که چنین ایده‌آلی دست یافتنی نیست، می‌گوید پس لااقل باید در پی آن چیزی باشیم که بیشترین شباهت را به این ایده‌آل دارد و سعی کنیم معشوقی را پیدا کنیم که فکر و روحش همانند فکر و روح خود ما باشد. خطابه‌ی آریستوفانس مبتنی‌ست بر این فکر که طبیعت بشر به خودی خود کامل نیست و باید به وصال کسی برسیم و به او بپیوندیم چون خویشتن خودمان ناقص است.  
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.