جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: شیرین نیستم، فقط قند دارم
رمان طنز «شیرین نیستم، فقط قند دارم» نوشته تورستن رُهده، با نام مستعار رناته برگمان، است. این نویسنده در سال ۱۹۷۴، در شهر گِنتهین آلمان به دنیا آمد. تحصیلاتش را در رشتهی مدیریت در دانشگاه صنعتی براندنبورگ به پایان برد و بعد در بخش کنترل سیستم یکی از کارخانههای همان شهر مشغول به کار شد. او از سال ۲۰۱۶ در برلین زندگی میکند. فکر خلق شخصیتهای داستان، در جشنهای خانوادگی به ذهن او خطور کرد. در شانزده ژانویهی سال ۲۰۱۳، رناته برگمان برای اولینبار توئیت کرد. بعد از اینکه تعداد طرفدارانش بهسرعت زیاد شد، اولین کتابش را با عنوان شیرین نیستم، فقط قند دارم به چاپ رساند که بلافاصله وارد لیست پرفروشترین کتابهای بازار کتاب آلمان شد. این اثر تابهحال بارها تجدید چاپ شده و هنوز هم جزء پرفروشترین کتابها محسوب میشود. آقای رهده کتابهایش را با اسم مستعار زنانهی رناته برگمان مینویسد و البته تا مدتها نیز برای همه ناشناس بود. این اثر به زبانهای گوناگونی -حتی زبان کرهای- ترجمه شده است. نویسنده در معرفی طنزگونهی خود میگوید: «رناته برگمان هستم، نام خانوادگی اصلیام اشترله مان است، چهار بار بیوه شدهام. حتماً تعجب خواهید کرد؛ ولی برای من مطبوعترین ایام سال زمستان است. بله، بهار و پاییز هم مطبوع هستند، ولی زمستان را ترجیح میدهم. در قبرستانها کار زیادی برای انجام دادن ندارم و فرصتی است تا کمی با خودم خلوت کنم. چهار شوهر متوفیام در قبرستانهای شهر پخش شدهاند، در چهار قبرستان مختلف. فقط آب دادن به گلها در فصل بهار و تابستان نصف روز طول میکشد. حتماً خواهید گفت، چهار شوهر؟ میتوانم برایتان توضیح دهم. فقط حواستان را خوب جمع کنید!»قسمتی از کتاب شیرین نیستم، فقط قند دارم:
دیروز صبح مطابق معمول به نانوایی رفتم، ولی کمی دیرتر از هر روز. حوالی ساعت هشت. چون به محض اینکه پایم به راهپله میرسد، میبینم دوباره همه جا کثیف است. اگر آدم بلافاصله آنجا را تمیز کند، زحمت خاصی برایش ندارد، ولی این نکته به ذهن خانمها، مایزر و بِربِر نمیرسد. مسئولیت تمیز نگه داشتن ساختمان در این هفته به عهدهی مایزر است ولی زنک گستاخ و تنبل دیگر تربیتپذیر نیست، من واقعاً تمام سعیام را کردهام؛ سپتامبر سال پیش، به پسر کوچکش جیمیدیتر گفتم باید کفشهایش را تمیز کند، چون بابانوئل گاهی زودتر میآید. با خودم فکر کردم اگر این پسر تخس کفشهایش را تمیز نگه دارد، راهپلهی ساختمان کثیف و گلآلود نمیشود. بنابراین صدای رادیو را بلند کردم، طول موج بهشتی نود و پنج ممیز پنج. یا شش، دیگر درست به خاطر ندارم و با دستهی کفشوی، درِ آپارتمان را باز نگه داشتم تا هنگام جارو کردن بتوانم صدا را بشنوم. از فرصت پیش آمده استفاده کردم و لای نردهها را هم خوب با مسواک ساییدم. دوباره کثیف شده بودند. بله، زمان اینطوری گذشت و وقتی به نانوایی رسیدم، ساعت هشت شده بود. در حالت عادی آن ساعت به آنجا نمیروم. چند ماهی است که دوشیزهی جوانی به اسم مارتینا در نانوایی کناپ کار میکند. چهل و چهار یا چهل و پنج ساله است و خامدست. زن بسیار مهربانی است، همینطور است که میگویم، ولی وقتی بقیهی پولتان را پس میدهد، باید حواستان جمع باشد. میدانید، قبلاً تعداد زنان شاغل زیاد نبود ولی آنهایی که شاغل بودند، میتوانستند اطلاعات درست بدهند و آدم را گول نمیزدند. امروزه همه پارهوقت کار میکنند و از هیچچیز خبر ندارند.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...