جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: دیروزهای ما
«دیروزهای ما» عنوان رمانی است نوشتهی ناتالیا گینزبورگ که انتشارات کتاب خورشید آن را به چاپ رسانده است. وقایع رمان در کشاکش سالهای جنگ جهانی دوم میگذرد. کشورهای درگیر در جنگ، شرایط کابوسواری را بعد از اتمام این جنگ از سر گذراندند. در این میان، وضعیت ایتالیا نیز بحرانی بود. گینزبورگ از خلال نگاه کاوشگرانهی خود و در قالب شخصیتهای رمانش، این شرایط و وضعیت مردم ایتالیا در زمانهی بعد از جنگ را بازگو میکند. بسیاری از اشخاصی که شخصیتهای این کتاب را تشکیل میدهند، در جهان واقعی مابهازای خارجی داشتهاند. همچنین حوادثی که نویسنده آنها را توصیف میکند در بحبوحهی آن سالها رخ دادهاند. از این رو رمان در پارهای از بخشهای خود، شکل مستندگونه پیدا میکند که راوی در حال نگاه دقیق به وضعیت پیرامون خود است. راوی دختری است که زندگانیاش متأثر از جنگ و عواقب آن است. پدیدهی جنگ سبب شده تا او مراحل گوناگون بلوغ و جوانی خود را همچون یک دختر عادی در شرایط صلح و آرامش نگذرانده باشد. پیرامون او پر از کاستیها و بحرانهاست. جنگ در محیط اطراف و همچنین روابط بین آدمها تغییراتی بوجود آورده، راوی این تغییرات را میبیند و آنها را روایت میکند. نوع رفتار انسانها و تصمیمهایشان در شرایطی که هیچچیز عادی نیست، برای راوی جوان جالبتوجه است. نثر گینزبورگ در این رمان نیز به مانند تمامی آثارش، نثری است که از هر نوع پیچیدگی کلامی امتناع میورزد. نویسنده در این اثر نیز تنها در جایگاه یک توصیفگر قهار باقی میماند و گویی همچون یک گزارشنویس زبده، قصد دارد تا تنها مخاطب را در اوضاع و احوال فضای درونی رمان شریک کند. گینزبورگ که خود در سالهای میانی جنگ جهانی اول متولد شده است، زندگی خودش نیز به نوعی تحت تأثیرات پدیدهی شوم جنگ قرار داشته است. در خانوادهی این نویسنده، سیاست نقشی کلیدی بازی میکرد و از همین روی او نیز بعدها روحیهی سیاسی پیدا کرد. از همان سالهای کودکی به نوشتن علاقهای وافر داشت، اما بعدها تحصیلات آکادمیک خود را نصفه و نیمه رها کرد و جذب فعالیتهای سیاسی شد. «دیروزهای ما» درنهایت توانست جایزهی ادبی معتبر ویون را نیز از آن خود کند.قسمتی از کتاب دیروزهای ما:
پرترهی مادر ، چهرهی زن نشستهای با کلاه پردار و صورت دراز خسته و رنجور، در اتاق ناهارخوری آویزان بود. هنگام حیاتش همیشه ناخوش بود و از سر گیجه و تپش فراوان قلب رنج میبرد ، اندکی پس از تولد آنا درگذشت. چهار بار زایمان برایش خیلی زیاد بود. بعضی از یکشنبهها آنا، جوستینو و ننه ماریا به گورستان میرفتند. کونچتتینا که از روزهای یکشنبه بیزار بود پا از خانه بیرون نمیگذاشت، زشتترین لباسهایش را میپوشید، در اتاق را به روی خودش میبست و جورابهایش را وصله پینه میکرد. ایپولیتو نیز در خانه پیش پدر میماند. ننه ماریا در گورستان دعای آمرزش میخواند؛ ولی بچهها دعا نمیخواندند. زیرا پدر دعای آمرزش را کار احمقانهای میدانست و میگفت اگرخدایی در کار باشد نیازی به التماس و دعا ندارد، خدا خودش همهچیز را میداند. تا وقتی که مادر زنده بود، ننه ماریا نزد مادر بزرگ، مادر پدر، به سر میبرد و با هم به سفر میرفتند. روی چمدانهای ننه ماریا برچسب هتلهای گوناگون دیده میشد. جامهای با دکمههایی به شکل صنوبر کوچک داشت که از تیروئو خریده بود. مادربزرگ خیلی سیر و سیاحت را دوست داشت و چون میل داشت که همیشه به هتلهای درجه یک برود همه دارو ندارش را به باد داده بود. اواخر عمر خیلی بداخلاق شده بود. ننه ماریا میگفت مادربزرگ باور نمیکرد پولهایش تمام شده باشد و هر بار که آن را فراموش میکرد میخواست برای خودش کلاهی بخرد و ننه ماریا ناچار بود دامنش را بکشد و او را از ویترین مغازه دور کند. مادربزرگ از شدت خشم رو بندهاش را گاز میگرفت و چترش را به زمین میکوبید. پس از مرگ، در نیتزا، شهری که دوران جوانی و ثروت، دوران طراوت و شادابیاش را در آن به خوشی گذرانده بود، دفن شده بود.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...