جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: دل بستن و دل بریدن
«دل بستن و دل بریدن» عنوان کتابی است نوشتهی راشل براتن و چاپ نشر جمهوری. این روزها بازار یوگا و مراقبه حسابی گرم است و طیف گستردهای به تکنیکهایش رو آوردهاند. داستان دل بستن و دل بریدن یکی از جذابترین داستانهاست که خواننده را به شنیدن روایت دختری دعوت میکند که در خانوادهای غیرمنسجم رشد کرده و مشکلات عدیدهای در دوران بلوغ و نوجوانی دارد و به طور کاملاً اتفاقی با یوگا و خلوتنشینی آشنا میشود و تغییراتی چشمگیر را در زندگیاش تجربه میکند. شما در شروع داستان، از پایان دورهای از زندگی نویسنده باخبر خواهید شد و در پایان، با شروع جدیدی از زندگیاش آشنا میشوید که در نوع خود جذابیت خاصی به داستان میبخشد. یکی از امتیازات این کتاب نسبت به کتابهای دیگر مرتبط با یوگا این است که در حال خواندن یک رمان هستید و حس نمیکنید که توی کلاس درس نشستهاید. نویسند با بهرهگیری از علم یوگا، شما را با تمام فنون رهاسازی و آموزش ترک وابستگی آشنا میکند و در پایان کتاب، فقط دانشی جزئی از این فنون کسب نکردهاید، به یقین مصمم میشوید که شروع به مراقبه نمایید. راوی داستان، راچل، پس از آشنایی با علم یوگا و تصمیم به ترک خانواده و داشتن زندگی مستقل، فراز و فرودهای عاطفی بسیار را تجربه میکند و در بخشهایی از کتاب به توصیف یگانگی وجود بشر و پروردگار میپردازد. او در این داستان بر این موضوع تأکید دارد که تا زمانی که برای رسیدن به خواستهتان، کائنات را تحت فشار بگذارید، او هم با شما سرِ ستیز خواهد داشت و درست در لحظهای که به کائنات و یا وجود نیروی برتر پروردگار اعتماد کنید و خود را به او بسپارید، دریچههای رحمت به سویتان گشوده خواهد شد و به نتیجهی مطلوب خواهید رسید. شاید تجربهی این اتفاق به مراتب سختتر از تعریفش باشد، اما دستکم با خواندن این کتاب، ترغیب خواهید شد که راههای عدم وابستگی به دنیا را فرا گیرید و دنیای روشنتری را به زندگی خود دعوت کنید. شاید بخشهایی از این داستان اغراقآمیز و فرازمینی به نظر برسد، اما با نگاهی ژرف به تجارب اساتید یوگا، به این باور میرسید که درک ناکافی ما از کائنات و نیروهای فوق بشری که به شکل نامحسوس به مراقبت از ما میپردازند، باورپذیری ما را نسبت به این روایت دشوار کرده است.قسمتی از کتاب دل بستن و دل بریدن:
من و دنیس به زندگیمان در اروپا برگشتیم و ناامنیهای گذشته را التیام بخشیدیم. نخست با تنش شروع شد، اما با گذر زمان، رابطهمان قویتر شد. پیش از این چالشها، هر بار کسی سر به سرمان میگذاشت که بچهدار شویم، از فکر کردن به این نوع تعهد پیچ و تاب میخوردم. اما حالا این فکر خیلی هم عجیب نبود. از دست دادن تقریبیاش مرا بیدار کرده و باعث شده بود دربارهی گذشتهام و الگوهایی که تا زمان حال با خود آورده بودم، به درکی بزرگ برسم. فقط چون کیلومترها دور شده بودم، به این معنا نبود که مشکلاتی که بر سرشان کشمکش داشتیم، ناگهان ناپدید شدهاند. ترسم از تعهد سر جایش بود و فقط به زیر سطح رفته بود و اگر چالش بین من و دنیس در آن سال نبود، به نوع دیگری دست به خودتخریبی میزدم. حالا میدانستم: آنقدر خوششانسم که عشق زندگیام را یافتهام. هیچوقت نمیخواستم دوباره خطر از دست دادنش را تجربه کنم. طی دو سال بعد خودم را در دو چیز غرق کردم: رابطه و کارم. تمرکز روی تمرینات یوگا کمکم کرد تا حالم خوب شود و به من فرصتی داد تا زندگی جدیدی را در تدریس داشته باشم. در یک لحظه هوس کردم صفحهی اینستاگرامی با عنوان @yoga_girl ساختم و حضورم در رسانهی اجتماعی بیش از تبلیغ یوگا شد و عکسهایی از ژستهای مختلف گرفتم و آنها را با تفکراتی راجع به زندگی و عشق ترکیب کردم و پست گذاشتم. سعی کردم که دیدگاهم را بدون فیلتر و همانطور که بودند بگویم. هر چه حقیقیتر میشدم، بیشتر به زندگی ناقصم پی میبردم و افراد بیشتری با من ارتباط میگرفتند. دقیقاً مطمئن نبودم که چه اتفاقی دارد میافتد، اما ناگهان افراد بیشتر و بیشتری جذب صفحهام شدند.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...