جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: در تماشاخانه شیطان

معرفی کتاب: در تماشاخانه شیطان شیطان و افکار و اعمالش همواره دستمایه‌ی خوبی برای خلق داستان کوتاه و رمان در ادبیات بوده است. شیطان گاهی اوقات از کارهای انسان‌ها به تحیر فرو رفته! چرا که این این کارها قطعا به ذهن خودش نمی‌رسیده و از کارهای خود شیطان هم بمراتب شیطانی‌ترند و گاهی انقدر دلسرد شده که تکنیک‌های خودش دیگر به روز نیستند که حتی فکر بازنشستگی به سرش زده است. در مجموعه داستان "در تماشاخانه شیطان" ۸ داستان طنز با محوریت شیطان به کوشش سعید دهقان منشادی گردآوری شده‌اند. داستان‌هایی از نویسندگانی چون بالزاک، گورکی، تولستوی، ریونو سوکه، هسه و...) شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده‌ام، پیش از موعد! گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته‌ای یا سنگ بندگی خدا را به سینه می‌زنی؟ گفت: من دیگر آن شیطان توانای پیشین نیستم. دیدم آنچه را من شب‌هنگام به ده‌ها وسوسه‌ی پنهانی انجام می‌دادم، آدمیان روزانه به صدها دسیسه‌ی آشکار مرتکب می‌شوند. حال اینان را به شیطان چه نیاز؟

قسمتی از داستان در تماشاخانه شیطان نوشته بالزاک از کتاب حاضر:

شیطان با صدای بلند گفت: آقایان محترم: لطفا ساکت شوید، من نمی‌خواهم کشور بزرگم دچار اغتشاش و آشوب شود، اکر کار به این شیوه پیش برود تا چند ماه دیگر همگی شماها ورشکسته شده و مملکت من هم خراب و ویران خواهد شد، آنگاه رو به سوی یکی از فریادکنندگان کرده و نهیب زده و گفت: شما جلو بیایید و درباره‌ی مدیریت این کمدی توضیحات خود را بیان کنید.  تماشاخانه شیطان این بود که تمام سر و صداها و هیاهوها فرو خوابیده و تنها دو نفر داوطلب برای مدیریت تماشاخانه باقی ماندند. داوطلب اول به جلو آمده و در برابر شیطان راست ایستاد. او جوانی بود دانا و زیرک و آثار وجاهت و پایداری از چهره‌اش نمایان بود. وی رو به سوی شیطان کرده و اظهار داشت: من مدیریت تماشاخانه‌ی شما را بر عهده می‌گیرم و سالن را طوری می‌آرایم که مانند تمام تماشاخانه‌های پاریس همه‌ی تماشاگران در آن دچار رنج و عذاب باشند. بازیگران دوزخ را اجیر کرده و برای تهیه‌ی مخارج ششصد هزار سهم... جوانک می‌خواست به سخنان خود ادامه دهد که ناگهان یک جام بلورین پر از نوشیدنی بر پشتش اصابت کرد و مانع ادامه‌ صحبت‌های او شد. پلیس دستگاه شیطان به جستجو پرداخت و درصدد جلب و دستگیری مجرم برآمد. خوشبختانه چون پلیس تشکیلات ملعنت و فسادانگیز شیطان-مانند پلیس مترقی دنیا یک گروه از اشخاص باشرف را که خرقه‌ی شریف جاسوسی را شغل مقدس خود قرار داده‌اند در اختیار داشت-بدون کوچکترین ناراحتی ضارب را دستگیر کرده. مامورین با شرف پلیس یک مرد را که با خشم تمام فریاد می‌زد: ای ملعون تو می‌خواهی اوراق سهام چاپ کنی. در جلو سریر شیطان به حضور آوردند. شیطان فورا دستور داد که با تیغه‌ی چاقو ناخن‌های وی را از گوشت جدا کنند تا دیگران بدانند که هیچ کس حق ندارد که محفل انس شیطان را بر هم زده و در آن اشوب بر پا سازد. یک نفر از بزرگان آن جا مرد آشوب‌طلب را شناخت و گفت: او از بازرگانان بسیار وطن پرست پاریس است و او از طریق تشکیل شرکت‌های سهامی و کلاهبرداری از سهامداران ثروت هنگفتی به هم زده و در تمام موسسات مالی و اقتصادی دولتی دارای نفوذ و اعتبار است و شیطان هم، همین که بر این موضوع وقوف یافت فورا وی را مورد عفو قرار داد. برخورد جام‌های نوشیدنی به پشت داوطلبِ مدیریت به قدری محکم و شدید بود که گوینده‌ی بیچاره را گیج و منگ ساخت. بنابراین، به ناگزیر داوطلب دوم را احضار کردند تا به اظهارات او گوش بسپارند، این داوطلب روی هم رفته قیافه‌یی دوست‌داشتنی و جذاب داشت و بدون اعتنا و واهمه مانند افراد گیج و حیران به جلو آمده و با صدایی آهسته که حاکی از فریب و تزویر و چاپلوسانه بود گفت: پادشاها! بنا به فرمایشات حضرت عالی، من در این تماشاخانه صحنه‌ای شگفت‌ پدید خواهم آورد و برای تزئینات و لباس‌ها و ارکستر: خوانندگان و نوازندگان و بازیگران و رقاصان و خریداران بلیت، مبلغی پول خواهند پرداخت. و البته من تمام این پرداخت‌ها را فقط و فقط به مبلغ پانصد و پنجاه هزار فرانک کنترات خواهم کرد. بنابراین، چون مبلغ مذکور در نظر وزرای اقتصاد و دارایی حضرت شیطان بسیار به صرفه و اقتصادی بود، همگان به انتخاب این مرد حیله‌گر و مزور رای دادند و او با اکثریت آرا به مدیریت تماشاخانه شیطان برگزیده شد.  
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.