جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: خرگوش‌ها و مارهای بوآ

معرفی کتاب: خرگوش‌ها و مارهای بوآ رمانی است از فاضل اسکندر و از مشهورترین آثار او. فاضل اسکندر نویسنده‌ای است که به اعتباری با ایران پیوند خونی دارد. پدرش، عبدالله اسکندر، مهاجری ایرانی بود که در شهر سوخوم گرجستان کارخانه‌ی آجرپزی داشت. فاضل در ششم مارس ۱۹۲۹ به دنیا آمد، اما هنگامی که نُه سال بیشتر نداشت، پدرش از اتحاد جماهیر شوروی اخراج شد و دیگر هیچ‌گاه امکان بازگشت و دیدار خانواده‌اش را پیدا نکرد. بستگان مادرش که اهل آبخازی بود او را در روستای چگم بزرگ کردند. این روستا بعدها در بسیاری از داستان‌های او رخ نمود و زمینه ساز حجیم‌ترین اثر او به نام ساندروی چگمی شد. خرگوش‌ها و مارهای بوآ نخستین بار در سال ۱۹۸۰ در مجله‌ی کانتیننت که مهاجران روس در پاریس منتشرش می‌کردند به چاپ رسید، ولی چاپ آن در خود اتحاد شوروی تا پیش از سال ۱۹۸۸، یعنی پس از پروسترویکا و دوره‌‌ی آزادی بیان ممکن نشد. در نگاه نخست به نظر می‌رسد که اثر برای کودکان نوشته شده است. نثر و روایت ساده و گذشتن ماجرا در سرزمین حیوانات ظاهر اثر را به حکایات اخلاقی ازوپ و لافونتن شبیه می‌کند، ولی خواننده با گذشتن صفحات نخست در می‌یابد که قضیه فراتر از این حرف‌هاست و بیهوده نیست که برخی از پژوهشگران این اثر را با مزرعه‌ی حیوانات جورج اورول مقایسه کرده‌اند. نویسنده با تیزبینی گوشه‌هایی از مناسبات اجتماعی زمان خود را در قالب جوامع حیوانات به تصویر می‌کشد و خواننده را ناگزیر از این پرسش می‌کند که ریشه‌ی نابسامانی‌های زندگی را باید در کجا جست؟ اسکندر به روشنی طرفدار این نظر است که نمی‌توان فقط حاکمان ناصالح را عامل بدبختی‌ها معرفی کرد بلکه ضعف‌های شخصیتی ریشه دوانده در جامعه، از قبیل تن‌پروری، سودجویی، فریبکاری، خودخواهی، گرایش به مصالحه و...نیز در اغلب موارد نقشی به همان اندازه مهم در به قهقرا رفتن جامعه بازی می‌کنند.

قسمتی از کتاب خرگوش ها و مارهای بوآ:

نکته سنج پس از خوردن گلابی‌ها مشغول تماشای عنترهای پر جنب و جوش شد. ناگهان با غم و اندوه فکر کرد: خوش به حالشان! برای خودشان روی شاخه‌ها می‌پرند و نه مجبورند آوازی بخوانند و نه پادشاهی ماموریت به گردنشان می‌گذارد. ناگهان صدایی از درون خودش شنید: خوب، چه چیزی مانع می‌شود که تو هم همین‌طور زندگی کنی؟ آن قدر غافلگیر شد که با صدای بلند جواب داد: یعنی چه؟ اگر طبیعت مرا نکته سنج بار آورده، پس حتما باید برای رسیدن به چیزهای بهتر تلاش کرد. بعد گوش تیز کرد و منتظر ماند تا صدای درونی‌اش پاسخی به او بدهد، ولی معلوم نبود چرا صدا جواب نمی‌دهد. نکته سنج خیلی جدی به این صدا گفت: پس خودت دیدی؟ و به راهش ادامه داد. او به آخر کوره راه بی طرف رسید و برگشت. در این فکر بود که چرا دلش آشوب شده است. انگار حال چندان خوشی نداشت. مسئله‌ی اصلی که ناراحتش می‌کرد، این بود که صدا غیر منتظره شروع کرده بود و غیر منتظره هم خاموش شده بود. نکته‌سنج با خود می‌گفت: اگر قصد داری با من بحث کنی، بحث کن، وگرنه چه معنی دارد؟ یکدفعه شروع می‌کنی و یکدفعه غیب می‌شوی و فقط حال مرا خراب می‌کنی. نه، حالا که این طور شد، از لج تو یک بار دیگر آوازم را می‌خوانم: اندیشمندی خسته روی تپه نشسته علف و علفزارها از آنجا هست پیدا آبگیر قور قورها توفانی هست در راه!
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.