جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: جوراب ساقبلند سفید
«جوراب ساقبلند سفید» کتابی است شامل ۴ داستان، نوشتهی دی. اچ. لارنس. داستانهای جوراب ساقبلند سفید، انتخاب دوم، سایهای در باغچهی رُز و مراسم تعمید عناوین این مجموعه داستان را تشکیل میدهند. دی. اچ. لارنس نویسندهی ناممکنهاست، یا به عبارت بهتر نویسندهای است ناممکن؛ اگر برای هر شاعر یا نویسندهای قائل به خانوادهای باشیم که او را در برمیگیرد، بیگمان بایستی لارنس را نیز در خانوادهای از دیگر شاعران و نویسندگان ناممکنی قرار دهیم که بیشازحد معاصرند، بدان معنا که هماره خود را از گذشته به آیندهای میافکنند که همیشه پیش روی ماست، نه در پسِ ما، که هیچگاه نمیتوانیم آنان را در زمانهی خود جا دهیم؛ شاعران و نویسندگانی چون فردریش نیچه و ژرژ باتای. آنچه لارنس در پی آن است هماهنگی رمانتیک انسان با طبیعت است، با تمام خشونتی که در آن هست و البته رابطهی انسان با انسان به واسطهی طبیعت و نه از طریق قانون یا قراردادهای اجتماعی. در داستان انتخاب دوم لارنس، فرانسیس با کشتن یک موش کور گویی حیوانیت خودش را نفی میکند تا به عنوان انسانی اجتماعی آمادهی ازدواج شود. بزرگترین نقد لارنس به انسان مدرن نیز همین است: او فراموش کرده که حیوان است و ارتباطی ذاتی با طبیعت و ماده دارد: همچون کلیفورد، همسر لیدی چترلی در رمان عاشق لیدی چترلی که خالی از هرگونه شور جسمانی و درکی از طبیعت است؛ اما لیدی چترلی، همزمان با خروج از قراردادهای اجتماعی، خواهان برقراریِ پیوندی محکم با طبیعت و احضار عشق جسمانی و قدسیاش است؛ الوینا هافتون در رمان «دختر گمشده» نیز در جستوجوی همین پیوند با جهان مادی و جسمانی است که به زندگی موجود و متعارف اجتماعیاش پشت پا میزند. قوانین طبیعت خشن و غیرقابل پیشبینی، اما قوانین اجتماعی سرد و خشک و از پیش معین است. رمان از نگاه لارنس خصلتی طبیعی دارد: خشن و غیر قابل پیشبینی؛ چرا که انسان همینگونه است: پیچیده در امیالی ناموزون با سرچشمههایی گنگ. رمان یا داستان، همچون رابطهی میان دو انسان، یکسر نامنتظره و پر از کشمکش است. لارنس روایتگر همین پیچیدگیهای عواطف و امیال است و نه توالی رویدادها. آثار او را باید آهسته خواند و برای بازشناسی میل درشان غور کرد. داستانِ «جوراب ساقبلند سفید» با نمایش همین پیچیدگیها، تناقضات و بازی میل است که مخاطب را شگفتزده میکند. زبان لارنس از همینرو زبانی پیچیده و عاطفی است و ویرجینیا ولف او را «شیفتهی عباراتی مهم و مبدع اصطلاحاتی نو» در زبان انگلیسی میداند.قسمتی از کتاب جوراب ساقبلند سفید:
زن قبل از آنکه ازدواج کند، در کارخانهی تورسازیِ سم آدامز دخترکی انباردار بود. سم آدامز، کارفرمایش، مردی مجرد و چهل ساله بود: خوشبنیه، شیکپوش و سرخرو، با سبیل قهوهای پُرپشت و موهایی تُنُک. از بقایای ظاهر پُر زرقوبرقش برمیآمد که تاسی مایهی آزارش است. منشی پسندیدهای داشت و قدری خون ایرلندی در رگهایش بود. علاقهی سم آدامز به دخترها، یا که علاقهی دختران به او، شهره بود و السی، این دختر زبل، زیبا، ریزاندام و بگینگی بامزه -به نظر بامزه و شوخ میرسید، اگرچه حرفهایش که حکایت میشد، یکسره بیمایه بود- جذابیتِ زیادی برای آدامز داشت. آدامز با کُتی ملوانی، قهوهایرنگ و مایل به زرد و تا حدودی اسپورت، شلوار چارخانهای سیاه سفید و زیبا به پا، با کلاهی لبهبزرگ و گل میخکی در گلیقهاش میآمد انبار که السی را تحتتأثیر قرار دهد. السی اما تنها نیمچه تأثیری میپذیرفت؛ چراکه برای سلیقهی خوبش مرد زیادی اجقوجق میزد. مرد به نحوی غریزی سلیقهی السی را دریافت و عقلش سر رنگ سرمهای آمد. آنگاه، مردی خوشاندام و سرخرو شد، با چکمههای پُرپشت قهوهای، کتوشلوار سرمهای شیک، چکمههای آلامُدو و کلاه مردانه؛ دیگری مردی بینقص بود. السی تحت تأثیرش قرار گرفت. اما در همین اثنا، ویستون در کار دلبریاش بود و دخترک، جلوی آینهی اتاقخواب، برای خودش ژستهایی کوچک و شکوهمند میگرفت، از نوع تا ابد وفادار و راستین. آواز آن روزهایش این بود: وفادار، وفادار تا مرگ.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...