جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: جامعه‌شناسی خودکامگی (تحلیل جامعه‌شناختی ضحاک ماردوش)

معرفی کتاب: جامعه‌شناسی خودکامگی (تحلیل جامعه‌شناختی ضحاک ماردوش) داستان ضحاک ماردوش، بی‌هیچ‌گونه تردیدی، لحظه‌ای از تفکر ایرانیان به ساختار نظام سیاسی_اجتماعی خودشان است؛ لحظه‌ای که هزاره‌ها را در بر گرفت، این تفکر به کوشش فرزانه‌ای بزرگوار، با آرمان‌هایی انسانی و درک عمیق از واقعیت به تصویر کشیده شده است؛ کسی که تمام وجودش در این تلاش تبلور یافت تا پلیدی‌های واقعیت نظامی غارتی_قبیله‌ای را به کمک واژه‌های مقدس و الهامات سروش خجسته‌ی دمان بزداید و نماد نوین آن را به بلندا برکشد. او با خلاقیتی بی‌نظیر، ضحاک را شکسته‌ی جنایات خود می‌کند و فریدون را در آغوش یزدان می‌پروراند؛ در کنار او می‌ایستد و با خستگی وصف‌ناپذیری، به او دادگستری و روشندلی و بیداردلی الهام می‌کند؛ او را از غارت و کشتن و سوختن باز می‌دارد؛ به او می‌آموزد تا هنر را ارج و جادویی را خوار دارد؛ آزادفکری را حرمت نهد و به تهنیت اهل فکر رود و با گرز کوفتن را تکرار نکند. بی‌شک نظام سیاسی ایران از میان انواع نظام‌های شناخته‌شده، نظام خودکامگی بوده است؛ یعنی نظامی که به ظاهر یک نفر بدون ضابطه و قانون، خواسته‌های خود را تحمیل می‌کند. در هر نوع از انواع حکومت، نوعی احساس، رابطه‌ی شهروند را با حاکمیت مشخص می‌کند. در نظام خودکامگی، ترس جانمایه‌ی رابط بین پادشاه و مردم است و همه در این ترس برابرند. این ترس بر خود حاکم نیز حکومت می‌کند. این ترس دامنه‌ی خود را از زمینه‌ی سیاسی به حیطه‌ی کلیه روابط اجتماعی می‌کشاند و همه‌چیز را ناامن می‌کند. ناامنی، فعالیت‌های اقتصادی_اجتماعی را به حداقل ممکن تقلیل می‌دهد و حکومت خودکامه از این جهت در آستانه‌ی سقوط دایمی قرار دارد. مسلماً هدف اصلی هر دولتی حفظ بقای خویش است؛ ولی این هدف مستقیم و اولیه است. افزون بر این، هر دولتی هدف‌های ویژه‌ای را نیز تعقیب می‌کند. هدف پاره‌ای از حکومت‌ها توسعه‌ی ارضی، بعضی‌ها تجارت و... است. حکومت‌های خودکامه‌ی ایران پس از تثبیت خود چه منظور اولیه‌ای را تعقیب می‌نموده‌اند؟ در تصویری که فردوسی به دست داده، غارت هدف اولیه‌ی این حکومت‌ها بوده است و به‌ناچار برای تحقق غارت: کشتن و سوختن. آیا واقعیات تاریخی نظر فردوسی را تأیید می‌کند؟ نظام ایران، نظامی میلیتاریزه و قبیله‌ای و به‌شدت خصومت‌آمیز بوده است که به همین دلیل، مشخصه‌های ویژه‌ای آن را از انواع نظام‌های خودکامه و به‌طور قطع، از دیکتاتوری‌های قانونمند تفکیک می‌کند. فردوسی نماد این نوع خودکامگی را با دو مار نشان می‌دهد که در تعارض غارت و اختناق، چاره‌ای جز بلعیدن نیروی انسانی ندارند-نیروهایی که خود در رشد آن نماد نقش اصلی را داشته‌اند. اگر نظام سیاسی را برآمده از نظام اجتماعی بدانیم (که قطعا چنین است) و تحلیل را ظریف‌تر کنیم و جلوتر برویم، با وضعیتی تحقیرآمیز روبه‌رو می‌شویم که درعین‌حال منزجرکننده است. تحلیل جامعه‌شناختی چاره‌ای جز این ندارد. از طرف دیگر، نشان دادن موانع تحقق یک نظام سیاسی آرمانی، خود دیدگاهی ارزشی_انقلابی خواهد بود که به اعتباری، جبران‌کننده‌ی وضعیت تحقیرآمیز اولیه‌ی آن است. فردوسی، خود، در عین ارائه‌ی تصویر حقارت‌آمیز از نظام سیاسی کشور، آرزوی خود را در استخراج و تصفیه منابع فرهنگی متبلور می‌کند. در‌حالی‌که سلطه‌ی شاهان غلامزاده و ولگرد و خلفای هرزه‌ی حامی آن‌ها را محکوم می‌کند. نظام اجتماعی به وجود آورنده‌ی آن ساختار را نیز به‌شدت تخطئه می‌نماید و در‌عین‌حال، برای دستیابی به نظامی استوار و شاهی دادگستر و مردمانی آگاه و عدالت‌پرور گام برمی‌دارد.

قسمتی از کتاب «جامعه‌شناسی خودکامگی (تحلیل جامعه‌شناختی ضحاک ماردوش)»:

با تسلط ضحاک بر تخت شاهی، نمونه‌ی عالی حکومت ایرانی بر ارکان کشور استوار می‌گردد و تمامی ویژگی‌هایی که عموماً این نوع حکومت‌ها دارند در آن جلوه‌گر می‌شود. نهان گشت کردار فرزانگان/ پراگنده شد کام دیوانگان هنر خوار شد، جادویی ارجمند/ نهان راستی، آشکارا گزند شده بر بدی دست دیوان دراز/ به نیکی نبودی سخن جز به راز دست لشکریان و اوباش و اراذل به جان و مال مردم باز و جادو، خرافات و حماقت ارجمند می‌گردد، به‌علت اختناق، سخنان بازگوکننده‌ی حقیقت جز در پنهانی محل ابراز نداشت. منظور فردوسی از دیوانگان همان لشکریان و فرصت‌جویان‌اند، همان‌ها که جمشید را رها کردند و به ضحاک پیوستند. غارت همشهریان، شیرین‌ترین طعمه‌ی ایرانیان، امروز زیر حکومت ضحاک ممکن و میسر شده است. قبلاً نحوه گرد آمدن مردم را پیرامون کسی به عنوان لشکری و سهم آن‌ها را در به حکومت رساندن او شرح دادیم، در اینجا بیشتر بر روی این نکته تأکید می‌کنیم که بافت جمع شدن این دیوانگان چگونه بوده است و فارغ از امیرشان چه می‌کرده‌اند. شکل ساختاری به امیری رسیدن در نمونه‌ی احمد بن عبدالله خجستانی بیشتر جلوه‌گر بود و نمونه ساختاری خودِ ارتش در شواهد زیر: بیهقی از سپاهی صحبت می‌کند که امیر بغداد برای پس گرفتن کرمان فرستاده بود. این سپاه در بدو حرکت پنج هزار نفر بود «برفتند با سواری پنج‌هزار و در راه مردی پنج‌هزار دل‌انگیز به ایشان پیوست» سپاه دل‌انگیز یا مردان دل‌انگیز اوباش داوطلبی بودند که از میان رعایا گرد می‌آمدند و به سپاه می‌پیوستند به این امید که جایی را غارت کنند. هرچند ضحاک گناهکار است، نباید از نقش این دل‌انگیزان که هم ضحاک را به حکومت می‌نشانند و هم افراد هموطن خود را غارت می‌کردند غافل ماند. افراد سپاه را به‌طور معمول، رسم بر این بود که اگر غارتی یافت نمی‌شد، دربار را غارت کنند و اگر شاه در تقسیم غنایم طمع می‌ورزید، خود در معرض بی‌اعتنایی و به احتمال غارت قرار می‌گرفت. یکی از مکانیسم‌هایی که جلوی غارت و کشته شدن شاه را می‌گرفت این بود که لشکر از نژادهای مختلف تشکیل شود و هریک از آن‌ها جداگانه در مقابل یکدیگر قرار گیرند. در واقع چیزی که مانع غارت می‌شد، دسته‌بندی مختلف لشکر بود و نه حس وفاداری به شاه و مملکت.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.