جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: تبار مورچگان

معرفی کتاب: تبار مورچگان

«تبار مورچگان» رمانی است نوشته‌ی چارلی کافمن که نشر خوب آن را به چاپ رسانده است. «تبار مورچگان» روایتی طولانی از تلاش‌های جان‌فرسای یک منتقد سینمایی است که در اثر سانحه‌ای حافظه‌اش را از دست داده و حال می‌کوشد فیلمی را به یاد آورد که تنها یک فریم از آن باقی‌مانده؛ نقب زدن به گذشته از خلال هیپنوتیزم و سفرهای خیالی دور و دراز میان آینده و حال و گذشته، نشخوارهای ذهنی مداوم درباره‌ی وضعیت بشر و تبعیض‌های نژادی و اجتماعی او را بیشتر و بیشتر در غرقابه‌ای از خاطرات نامنسجم گذشته و رویدادهای موهوم فرو می‌برد.

در این کتاب، که اولین رمان جدی نویسنده است، چارلی کافمنِ رمان‌نویس از پی چارلی کافمنِ فیلمنامه‌نویس قد عَلَم می‌کند و به ریشخند نیرنگ‌های سینمایی و خصوصاً ژانر کمدی می‌نشیند؛ گرچه کافمن حیات حرفه‌ای خود را در رابطه‌ای تنگاتنگ با هر دو آن‌ها سپری کرده، از فروکردن تیغ تیز انتقادهایش در چشم خویش و تخریب چارلی کافمن ابایی ندارد.

اگر هدف از کمدی ریشخند کردن همان سویه‌های تلخی است که در تراژدی جدی گرفته می‌شوند، پس ریشخند کمدی و دریدن نقاب خنده‌ای که از خوارداشت آدمی تغذیه می‌کند، مستحق چه نامی است؟ گریستن بر کمدی را چه باید نامید؟ چونان راوی «تبار مورچگان» که بر کمدی تراژیک بشر می‌گرید.

«تبار مورچگان» با موجی از تحسین‌ها و نقدهای مثبت مواجه شد. متیو اسپکتور که برای نیویورک تایمز می‌نویسد، این رمان را به‌خاطر سوررئالیسم و طنز آن تحسین کرد و نوشت: «با هر معیاری باید گفت که کتاب فوق‌العاده عجیب و فوق‌العاده خوبی است.»

در یادداشتی برای اسلیت، لائورا میلر می‌نویسد: آنچه که در نگاه اول با آن مواجه می‌شویم یک پارودی است که نقوش و مضامین کافمنی کم‌کم در آن آشکار می‌شود.

این رمان همچنین بلافاصله در فهرست جایزه‌ی اولین رمان مرکز ادبیات داستانی نیز قرار گرفت.

قسمتی از کتاب تبار مورچگان نوشته‌ی چارلی کافمن:

به نظرم هنریتا دارد نقشه‌ی قتلم را می‌کشد. بهش حق می‌دهم. من شخصیت محبوب واحد کفش هستم، ضمن اینکه مشغله‌های دیگری هم دارم، از جمله کتابم درباره‌ی اینگو که به‌زودی همه‌ی خاطراتش را به یاد می‌آورم، بعد می‌نویسمش، منتشرش می‌کنم و آخر سر هم تصمیم دارم فیلم اینگو را با بازیگران زنده بازسازی کنم. هنریتا چشم دیدن این‌ها را ندارد و در دستشویی زنانه وقتی توی توالت قایم شده بودم، شنیدم که یواشکی به یکی از همکاران می‌گفت از وقتی یک الف‌بچه بوده دوست داشته توی کار کفش باشد. دقیقا گفت «یک الف بچه». بهتم برده بود. من یکی که هرگز هوس چنین شغلی به سرم نزده بود، تا اینکه وسط خیال‌بافی‌هایم، خودم را کفش‌فروش و مشغول پوشاندن یک جفت کفش تنگِ قرمزِ به پای تسای تصور کردم. آه خدای من. تسای! وسط همه‌ی این عوامل مزاحم در بخش جدید داشت یادم می‌رفت چرا اینجا هستم. هنریتا و دوستش به‌قدری لفتش می‌دهند که نزدیک است فریاد بکشم و از توی توالت بپرم بیرون. ولی این کار را نمی‌کنم. به خودم مسلطم.

موقع انتظار توی توالت، در یک روزنامه‌ی باطله ماجرای مردی بخت‌برگشته را می‌خوانم که وحشیانه کشته شده؛ یادم نیست کجا. ماجرای تلخی است و آدم نمی‌داند بعد از خواندن چنین داستانی چطور می‌توان در این زندگی دوام آورد.

ولی خب دوام می‌آورد دیگر، مگر نه؟ شاید اصلاً آدم به خاطر او، همان مردی که وحشیانه کشته شده، به زندگی ادامه می‌دهد؛ مردی که مسلماً خانواده‌ای داشته یا در آرزوی داشتنش بوده. عجب قاتل نامردی که حتی به تأثیر ناگوار این قتل وحشیانه بر خانواده‌ی این مرد، یا خانواده‌ی آینده‌اش فکر نکرده؟ شقه‌شقه شدن جهان با این اقدام رذیلانه، از فهم و درک آدمی خارج است، با این همه به هر زحمتی شده از درکش ناگزیریم. این است دینی که باید به این مرد ادا کرد. تنها خدمتی که می‌توان در حق او کرد همین است، نه کمتر و نه بیشتر.

در مسیر مطب باراسینی، پسری جوان همراه سگش از کنارم می‌گذرند و از صدای خِرخِر موجود پشمالوی متحرک خشکم می‌زند. الحق صحنه‌ای است لاوکرفتی. مطمئنم خوابم را بدل به کابوس خواهد کرد. امکان تجربه‌ی آرامش حقیقی در این دنیا، ادعایی است دروغین. استادان ذن در اشتباه‌اند.

در بیمارستان، دوباره مری را می‌بینم که سیگار دود می‌کند و به آن سوی پنجره چشم دوخته. تکه‌ای توتون از روی زبانش برمی‌دارد. پاتی برای مالویِ بیهوش کتاب می‌خواند.

«آرام باش روح من، آرام؛ دستانی که به دوش می‌کشی شکننده‌اند/ زمین و سپهر بلند دیرزمانی است آرام گرفته و نیک ریشه دوانده‌اند... وای، این جمله از خانم نویسنده نبود چیک. باید توضیح بدم چی بود. این قسمت ابتدایی بود، قبل از شروع کتاب. در واقع... اَه، بهش چی می‌گن؟ قسمتی که یه نقل‌قول قبل از شروع کتاب می‌آد؟»

مری می‌گوید: مدخل.

خرید کتاب تبار مورچگان

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.