جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: به خاطر زندگی

معرفی کتاب: به خاطر زندگی «به خاطر زندگی» کتابی است با زیرعنوانِ سفر دختری از کره شمالی به سوی آزادی نوشته‌ی یئان می پارک. این کتاب، داستان فرار دختری از کره شمالی است. داستان رنج و تلاش‌های دختری که در سیزده سالگی از سرزمین تاریک و سرکوبگر کره شمالی، بی‌آنکه بداند چه سرنوشتی در انتظارش خواهد بود، پا به فرار گذاشت و در مسیر آزادی، رنج‌های بسیاری کشید. نخست در پیِ آزادی نبود، بلکه آرزو داشت که یک زندگی معمولی داشته باشد، زیرا در کشور خود هرگز به آن دست نیافته بود، از این رو فرار کرد تا خود و خانواده‎اش از گرسنگی، فقر، بیماری یا حتی اعدام در امان باشند، البته بابت حقوق طبیعی انسانی که می‌توانست در کشورش داشته باشد نیز بهای سنگینی پرداخت. همچنین مجبور به تحمل سختی‌های روحی و جسمی طاقت‌فرسایی شد و تا رسیدن به آزادی استوار ماند و نه‌تنها خود، بلکه خانواده را نیز نجات داد. او با بیان حقایق زندگی در کره شمالی و افشای حقایق تلخی از حریم خصوصی خود، در این مسیرِ تاریک و سرد، که در آغاز از بیان آن شرم داشت، برای نجات میلیون‌ها انسان در کره شمالی تلاش کرد؛ نجات میلیون‌ها انسانی که به گفته‌ی خود، پشت سر جا گذاشته بود و یئان می پارک شخصیت اصلی و حقیقی داستان، امروزه در مقامِ مدافع حقوق مردم کره شمالی در جوامع بین‌المللی قدرتمندانه تلاش می‌کند و به پیش می‌رود. یئان می پارک می‌گوید: به خاطر دو چیز بسیار شکرگزارم: اول اینکه در کره شمالی متولد شدم و دوم اینکه از کره شمالی فرار کردم. زمانی که از کره شمالی فرار می‌کردم رؤیای آزادی در سر نداشتم، حتی نمی‌دانستم آزادی به چه معناست. تمام آنچه می‌دانستم این بود که اگر خانواده‌ام آنجا بمانند احتمالاً از قحطی، گرسنگی، بیماری و شرایط غیر انسانی اردوگاه کار اجباری خواهند مرد. گرسنگی غیر قابل تحمل شده بود. به قدری که من حاضر بودم به خاطر یک کاسه برنج زندگی‌ام را به خطر بیندازم؛ ولی هدف از سفرمان چیزی بیشتر از نجات و بقا بود. من و مادرم به دنبال خواهر بزرگ‌ترم، یون می، بودیم که از وقتی به چین رفته بود خبری از او نداشتیم. در طول سفرم دشواری‌های زیادی دیدم، اتفاقاتی که می‌تواند اثرات مخرب و اسف‌باری بر دیگران داشته باشد. همچنین دریافتم که ممکن است گاهی به خاطر بقا بخشی از انسانیتمان را از دست بدهیم، اما مطمئن شدم شعله‌ی شأن و منزلت انسانی هرگز کاملاً خاموش نمی‌شود و با نیروی عشق جان می‌گیرد و دنیا را نورانی می‌کند. این کتاب داستان من از تصمیم‌هایی است که به خاطر زندگی گرفتم.

قسمتی از کتاب به خاطر زندگی:

شکی نیست که قاچاق انسان تجارتی وقیح و بی‌رحمانه است، اما در این راه، همه‌ی انسان‌ها با هم به سمت ویرانی کشیده می‌شوند، حالا مهم نیست در چه چرخه‌ای و کجا باشند. همگی راه‌هایی پیدا می‌کنیم تا با هم تماس بگیریم، با هم گریه کنیم، بخندیم، حتی در بدترین اوقات. من و مادرم نیز با زنانی که به نوعی در زندگی‌مان گذری داشتند، آشنا و با برخی دوست شدیم. مای اُنگ اُکی در آغاز چهل‌سالگی بود و اهل هایسان. او دو بار از کره شمالی فرار کرده بود. اولین بار، همراه دخترش که حدوداً هم‌سن من بود. از رودخانه گذشتند و با هم فروخته شدند، اما زمانی که با شوهر چینی‌اش زندگی می‌کرد، پلیس دستگیرشان کرد و مادر و دختر را به کره شمالی برگرداند. دختر برای کار در اردوگاه اجباری خیلی کوچک بود، بنابراین به مرکز بازپروری فرستاده شد که به این معنی بود که چند هفته باید گرسنگی می‌کشید و کتک می‌خورد. مای اُنگ اُکی به اردوگاه کار اجباری فرستاده شد، جایی که شکنجه می‌شد و تا سر حد مرگ کار می‌کرد. بعد از آزادی، مای اُنگ اُکی دوباره تصمیم گرفت که خطر فراری دیگر را به جان بخرد. با آنکه دخترش خیلی ترسیده بود و با او همراه نشد، مای اُنگ اُکی دوباره از مرز رد شد و به دستِ زی فانگ افتاد و در انتها به هانگ‌وی فروخته شد. مادرم و او مونس خوبی برای هم بودند، زیرا هر دو اهل هایسان بودند و مای اُنگ اُکی نیز زنی خوش‌مشرب و خوش‌اخلاق بود. متأسفانه، هانگ‌وی او را به کشاورزی از کار افتاده فروخت. او با مای اُنگ اُکی رفتار ناشایست و بدی داشت مردک شکاک بود و همیشه فکر می‌کرد این زن می‌خواهد فرار کند، بنابراین همه جا سایه به سایه دنبالش می‌رفت، حتی در حمام. سرانجام مای اُنگ اُکی خسته شد و فرار کرد و به شهر پر هیاهوی شن‌یانگ رفت، جایی که جمعیت انبوهی از فراری‌های کره شمالی مخفیانه زندگی می‌کردند. هانگ‌وی با ارتباط‌های زیرزمینی که در شن یانگ داشت، او را پیدا کرد. حسابی کتکش زد و دوباره به کشاورز تحویلش داد. اگر او را تحویل نمی‌داد، هانگ‌وی مجبور می‌شد تمام پول کشاورز را برگرداند. زنانی که هانگ‌وی می‌فروخت، ضمانت یک ساله داشتند، درست مثل ماشین. وقتی من و مادرم داستان‌های مای اُنگ اُکی و دیگر زنان را شنیدیم، تازه متوجه شدیم، درباره‌ی خطرهای دستگیری و اخراج به کره شمالی چیزی نمی‌دانیم. حتی داستان‌های بدتری را نیز شنیدیم، درباره‌ی زنان بارداری که جنین‌های دورگه‌ی چینی-کره‌ای در رحم داشتند که بسیار وحشتناک و غیر انسانی بود. پس از شنیدن تمام آن داستان‌های وحشتناک، من و مادرم قسم خوردیم هرگز با وجودِ این شرایط در کره شمالی، زنده به آنجا پا نگذاریم.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.