جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: بایگانی ادبی پلیس مخفی

معرفی کتاب: بایگانی ادبی پلیس مخفی در دوران «وحشت بزرگِ» استالینی میلیون‌ها نفر دستگیر و اعدام شدند. قربانیان از هر طیف‌ و گروهی بودند؛ از سیاستمداران و نظامیان تا دانشمندان و اساتید دانشگاه. هیچ بخشی از جامعه نبود که از گزندِ یورش خونین استالین در امان بماند. اهالی فرهنگ و هنر نیز به دلیل حساسیت کارشان در زمره‌ی قربانیان بودند. بیش از دو هزار نویسنده قربانی سرکوب استالین شدند. ادبیات که تا پیش از این ابزاری برای التذاذ روحی و معنوی و آگاهی‌بخشی بود، ناگهان به خون کشیده شد. نویسندگان بی‌رحمانه سلاخی شدند. سرکوب فقط به زندان و اعدام منحصر نمی‌شد. بسیاری از فرط نومیدی و ترس، برای همیشه کار ادبی را کنار گذاشتند. عده‌ای خودکشی کردند. عده‌ای از گرسنگی و فقر مردند. البته رژیم تعدادی نویسنده و هنرمند مدیحه‌پرداز در اختیار داشت که این نیز وجهی سرکوبگرانه داشت. شماری از این مدیحه‌پردازان، نویسندگان و هنرمندان بالقوه‌ی مستعدی بودند که فقط برای زنده ماندن مجبور شده بودند استعدادهای خود را سرکوب کنند و به ابزاری تبلیغی در دست رژیم تبدیل شوند. بایگانی ادبی پلیس مخفی حکایت همین دوره‌ی تلخ و خونین است؛ حکایتِ شناعت و جنایتِ یک رژیم مستبد و حکایتِ دروغ‌گویی‌های وقیحانه. ویتالی شنتالینسکی، نویسنده‌ی کتاب، شاعر روسِ زاده‌ی سیبری است. او به اعتبار چند کتاب شعرش عضو اتحادیه‌ی نویسندگان شوروی شد. شنتالینسکی از نویسندگان سامیزدات بود و خیلی زود پی به ماهیت رژیم نابهنجار شوروی برد. او در دوره‌ی گورباچف، در پی بازتر شدن فضای سیاسی کشور، از سوی اتحادیه مأموریت یافت که در بایگانی‌های کا گ ب (پلیس مخفی)، پرونده‌های نویسندگان قربانی رژیم استالینی را بیابد و در صورت وجود اسناد ارزشمندی در این پرونده‌ها، آن‌ها را برای اطلاع عموم منتشر کند. این کتاب ثمره‌ی کار پژوهشی شنتالینسکی در همین زمینه است. به لطف تلاش‌های او، خاطرات روزانه‌ی میخائیل بولگاکف، شعر چهار هزار سطری کلیویف، رمانی از آندری پلاتونوف و شمار دیگری از آثار تاکنون ناشناخته‌ی نویسندگان بزرگ روس کشف شدند. شنتالینسکی با این کارِ خود، پرده‌ی ابهام از زندگینامه‌های بسیاری از نویسندگان قربانی رژیم استالینی برداشته و اطلاعات ما را از این نویسندگان غنا بخشیده است. بایگانی ادبی پلیس مخفی یکی از آن کتاب‌هایی است که شما با خواندنش، با ساز و کارهای یک دستگاه جهنمی زورگو، دروغگو، بی‌رحم و بی‌شرم آشنا می‌شوید. هول و هراس زیستن زیر شمشیرِ خون چکان استالینی را با خواندن این کتاب می‌توان کاملاً احساس کرد. کتاب در عین حال، شهادتی است بر قدرتِ مطلقِ ادبیات در تغییر جامعه و هراس حاکمان مستبد از این قدرت.

قسمتی از کتاب بایگانی ادبی پلیس مخفی:

بوریس پیلنیاک از مدت‌ها قبل از دستگیری‌اش در معرض رنج و عذاب قرار داشت. آخرین سال‌های زندگی‌اش قرین با کابوسی بود که مدام تکرار می‌شد و هر بار شدت و طنین بیشتری می‌یافت. این کابوسِ همیشگی، کابوس دستگیری بود. به هر جا که می‌رفت و با هر دوست و آشنایی که روبه‌رو می‌شد، همیشه این سؤال را از او می‌کردند: «عجب! خودتی؟» -آره خودمم... مگر قرار بوده کس دیگری باشم؟ -آخر ما شنیده‌ایم دستگیرت کرده‌اند. او در چنین اوضاع و احوالی مشغول کار روی رمان تازه‌اش بود. روزگار را با پسر کوچک و همسر جوانش سپری می‌کرد و در حیاط داچایش در شهرک نویسندگان (پردلکینو) درختان میوه می‌کاشت. مهمانان به دیدنش می‌آمدند و او را در جریان اخبار مربوط به تازه‌ترین دستگیری‌ها می‌گذاشتند. پستچی روزنامه‌ها را برایش می‌آورد و او در روزنامه‌ها اعترافات تازه‌ترین دشمنان خلق را که نقاب از چهره‌هایشان برداشته شده بود، می‌خواند: برخی از آن‌ها تا همین دیروز جزء دوستانش بودند. مکالمات با دوستان و آشنایان و اخبار و گزارش‌های روزنامه‌ها مدام همان سؤال همیشگی را در ذهنش تکرار می‌کرد: «واقعاً خودتی؟ عجب! آن‌ها هنوز دستگیرت نکرده‌اند؟» او مدام کار می‌کرد، هر روز، فارغ از هر اتفاقی که افتاده بود، تا ترس را از خود دور کند. رمانش از مدتی قبل تمام شده بود. ایده‌ی نوشتن درباره‌ی ریشه‌های انقلاب روسیه و زندگی خودش، از خیلی وقت پیش به ذهنش رسیده بود. پیلنیاک در آغازِ کارِ نویسندگی‌اش موفقیت‌ها و کامیابی‌های بسیاری داشت. او به‌سرعت موفق و مشهور شد و شهرت و معروفیتش هم اصلاً موقتی و بی‌بنیان نبود؛ زیرا کار و استعدادش به‌راستی تحسین همگانی را برمی‌انگیخت. پیلنیاک در دهه‌ی بیست یکی از پر مخاطب‌ترین و محبوب‌ترین نویسندگان شوروی، خالق یک دو جین مجموعه داستان‌های کوتاه و رمان‌های ترجمه شده به بسیاری زبان‌های دیگر بود. او در ۱۹۲۹ به منصب ریاست اتحادیه‌ی سراسری نویسندگان روسی انتخاب شد. این نویسنده‌ی مدرنیست و تجربه‌گرای درخشان، در رأس یک مکتب تمام عیار نوشتاری قرار داشت. بااین‌حال، سلسله‌مراتب دیگری هم در ادبیات شوروی وجود داشت. در این سلسله‌مراتب، پیلنیاک چیزی بیشتر از یک همسفر به شمار نمی‌رفت. همسفر اصطلاح تحقیرآمیزی بود ابداع شده از سوی آناتولی لوناچارسکی کمیسر خلق در امور روشنگری. تروتسکی، که علاقه‌ی زیادی به برچسب‌ها داشت، از این اصطلاح به وفور و در هر جا و زمانی استفاده می‌کرد. منظور از همسفران در دنیای ادبیات، آن گروه از نویسندگان مشکوک و مظنونی بودند که گرچه انقلاب اکتبر را پذیرفته بودند، اما نه عضو حزب بودند نه واجد ریشه‌ی پرولتری. این‌ها به اصطلاح فقط همسفران مقطعیِ انقلاب بودند و دیر یا زود از قطار انقلاب پیاده می‌شدند. از جمله نویسندگان همسفر می‌توان به اسامی زیر اشاره کرد: یسنین، پاسترناک، زامیاتین، زوشچنکو، بابل و خیلی‌های دیگر. برخی از این نویسندگان، استادان ادبی بلامنازعی بودند اما قطعاً هیچ‌کدامشان نویسنده‌ی شوروی به حساب نمی‌آمد. در شوروی اهمیت یک نویسنده نه بر حسب مقدار استعداد و نبوغ ادبی‌اش که بر حسب مقدار و وزنِ وفاداری به رژیم سنجیده می‌شد. رژیم ایساک بابل را یک همسفر انقلابی تلقی می‌کرد. وسولد ایوانف، خیلی ساده، یک همسفر بود؛ اما موقعی که می‌خواستند این اصطلاح را مورد پیلنیاک به کار ببرند، آن را وسط دو گیومه می‌گذاشتند تا تلویحاً بگویند او فقط در ظاهر یک همسفر است اما در باطن ضد انقلابی است. شاید مشکل از همان زمانی آغاز شد که اسمش را داخل این گیومه‌های شوم گذاشتند. یا شاید هم استالین، که شخصاً همه‌ی نویسندگان و هنرمندان نابغه‌ی کشور را از نزدیک زیر نظر داشت، به کارگزارانش در عرصه‌ی ادبیات دستور داده بود پیلنیاک را زیر رصدِ ویژه‌ی خود بگیرند. حالا پای هر دلیلی که در میان بود، رژیم دلایل موجهی برای احساس نگرانی از پیلنیاک داشت. او یکی از اولین نویسندگانی بود که ژرفایِ زشت و کریه انقلاب اکتبر را نشان داده بود. او در ورای شعارها و راهپیمایی‌های دوران انقلاب، طوفان سبعانه‌ای را دیده بود که به زودی مردم و کشور را در می‌نوردید. او انقلاب را همچون جانوری «به درندگیِ یک گرگ» می‌دید که از بند رها شده و به جان مردم افتاده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.