جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: ایران و امریکا؛ تاریخ یک رابطه از ۱۷۲۰ تا ۲۰۲۰

معرفی کتاب: ایران و امریکا؛ تاریخ یک رابطه از ۱۷۲۰ تا ۲۰۲۰ «ایران و امریکا؛ تاریخ یک رابطه از ۱۷۲۰ تا ۲۰۲۰» کتابی است به قلم جان قزوینیان که نشر نیماژ آن را با ترجمه‌ی محسن عسکری جهقی و مقدمه‌ی سعید لیلاز به چاپ رسانده است. با این حجم انبوه فراز و نشیب در یک دوران کوتاه از روابط سیاسی، اساساً آیا بین ایران با ایالات متحده امریکا مسئله یا اختلافی هست؟ حتی در میان نخبگان و اصطلاحاً کارشناسان امر، اعم از ایرانی و خارجی، هستند بسیار کسان که سرگشته در میان هیاهو و غبار برخاسته از سروصدا و شعارها و اتهامات صرفاً سیاسی با روکش زیبای ایدئولوژیک، مدلول و مضمون واقعی پنهان در پشت الفاظ را در نیافته‌اند، شِکوه سر می‌دهند که اختلاف‌های ژرف و اینک دیرپا میان تهران و واشینگتن مبنای واقعی ندارد و بنابراین با نیت خوب یا مذاکره قابل حل و فصل است. در همین سال‌های اخیر و پس از توافق سال ۱۳۹۴ خورشیدی موسوم به برجام، سخن سر دادن از برجام۲ و برجام۳ از جمله همین دست استدلال‌هاست. اما متأسفانه در نظام خلقت، نزاع بیهوده وجود ندارد. آنچه هریک از موجودات از جمله آدم‌ها، خانواده‌ها، قبایل، دسته‌های سیاسی کشورها و سرانجام بلوک‌های منطقه‌ای و بین‌المللی را کنار هم قرار داده ، ظاهراً دوست و خیرخواه هم می‌کند، منافع مشترک است که هرگاه بیش از تضادها باشد به وحدت و اگر نباشد به نزاع و درگیری می‌انجامد. معمولاً طعن و لعن این گزاره که «جهان ما جهان تضادهاست» متوجه فیلسوف ماتریالیست آلمانی کارل مارکس می‌شود، اما ما فراموش می‌کنیم که دویست سال پیش از مارکسِ خداناباور، این توماس هابز، فیلسوف خداگرای بریتانیایی بود که جهان را در وضع طبیعی آن جنگ همه علیه همه توصیف کرد و تازه نه به قول مارکس جنگ طبقات اجتماعی علیه همدیگر. پیشینه‌ی روابط مؤثر ایران و ایالات متحده امریکا آن‌قدرها هم طولانی نیست و به همین ۱۰۰ تا ۱۲۰ سال اخیر برمی‌گردد که به طرز کاملاً معنادار و غیر تصادفی مقارن با خروج امریکا از لاک انزوای قاره‌ای خود و ورود به عرصه‌ی جهانی از جنگ جهانی اول ۱۹۱۴-۱۹۱۸ میلادی است. باز هم به همین روال غیر تصادفی تمام این دوره کمابیش یک سده‌ای را می‌توان به دو دوران کاملاً مجزا از هم تقسیم کرد: پیش و پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲٫ مانند رفتار بورژوازی نوپای اروپا در قرن‌های شانزدهم تا هجدهم میلادی که به سرف‌های در حال تبدیل شدن به کارگر در مبارزه با فئودالیسم سخت‌جان اروپا در این دوره یاری می‌کرد تا بعداً خود به بهره‌کشی انحصاری از آن‌ها در شهرها بپردازد، ایالات متحده نیز تا پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ سیما و رفتار یک ابرقدرت آزادی‌خواه و ضد استعماری به‌ویژه در قبال قدرت‌های اروپایی از جمله بریتانیا و فرانسه را به نمایش می‌گذاشت. مطابق یا به‌مثابه‌ی واکنش به همین سیما و رفتار، تلقی ملی و دولتی از امریکا در کشورهایی مانند ایران، که از دخالت‌ها و دسیسه‌های قدرت‌های اروپایی مانند روسیه و بریتانیا به جان آمده و در عین حال نوری هم از جبین نیروی سومی مانند فرانسه ساطع نمی‌دیدند، مثبت بود. کتاب حاضر درصدد واکاوی روابط پر پیچ و خم ایران و امریکا در یک کرانه‌ی زمانی مابین سال ۱۷۲۰ تا ۲۰۲۰ میلادی است.

قسمتی از کتاب ایران و امریکا؛ تاریخ یک رابطه از ۱۷۲۰ تا ۲۰۲۰:

اگر محمد مصدق صرفاً دیپلماتی دموکرات بود، احتمالاً نمی‌توانست حتی به اندازه‌ی ذره‌ای از تأثیری که بر تاریخ روابط ایران و امریکا گذاشت مؤثر باشد. اگر او خود را فقط به حاکمیت قانون و مردم‌سالاری پارلمانی محدود می‌کرد احتمالاً نام او همچون پیرمردی خمش‌ناپذیر و لاغراندام در هر اعلامیه‌ی ترحیم و گورنوشتی که بر تاریخ روابط ایران و امریکا نوشته می‌شود حک نمی‌شد. در آن صورت، نسلی از ایرانیان وی را صرفاً همچون مبارزی غیور و سیاستمداری باشرف به خاطر می‌سپردندکه آزادی‌خواه، اصلاح‌طلب و مشروطه‌خواه بود و قصه‌ی او همین‌جا به پایان می‌رسید. اما مصدق فقط یک دموکرات نبود، ملی‌گرا هم بود؛ زیرا تا آنجا که به او مربوط می‌شد شیوه‌ی معناداری برای متمایز کردن این دو مفهوم از یکدیگر وجود نداشت. چگونه ملتی می‌توانست بی‌آنکه به‌طور واقعی زمام امور خود را در دست داشته باشد به مردم‌سالاری برسد؟ اگر قرار است بازیگران خارجی در پایتخت‌های دوردست بنشینند و درباره‌ی مهم‌ترین مسائل ایران تصمیم‌گیری کنند دیگر چه نیازی است که مردم مجلس و روزنامه‌های آزاد داشته باشند و به‌طور منظم انتخابات برگزار کنند؟ مصدق معتقد بود مردم‌‌سالاری فقط به برگزاری منظم و هر چند سال یک‌بار انتخابات نیست، بلکه مردم‌سالاری یعنی شنیدن ندای مطالبات ملت؛ و آنچه مردم در ایران می‌خواستند خاتمه دادن به قافله‌ی تا به حشر لنگِ اعطای امتیازات، تسلیم‌پذیری و حضور مشاورانی بود که کشور را برای بیش از یک قرن به ثمن بخس به خارجی فروخته بود. دهه‌های متمادی مردم با هر نگرشی از کمونیست تندرو گرفته تا اسلام‌گرای افراطی و تمام گروه‌هایی که میان دو سر این طیف قرار می‌گرفتند بر این یگانه خواسته‌ی خود اتفاق نظر داشتند. در موارد نادری هم که حاکمان با مردم ایران مشورت می‌کردند، آن‌ها همواره و به‌طور واضح استقلال حاکمیت سیاسی و یکپارچگی کشور را طلب می‌کردند و مصدق این مطالبات را رگ و پی مردم‌سالاری در ایران می‌دانست. این معادله در سایر زمینه‌ها نیز به قوت تمام صادق بود. مصدق ملی‌گراییِ کورکورانه‌ی بدون مردم‌سالاری و مشارکت مردمی را بی‌اعتبار می‌دانست. کافی است برای اثبات این مدعا حوادث و رویدادهای دو دهه‌ی ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ بررسی شود. رضاشاه سوار بر اسب سفید به تهران تاخت و وعده داد آنچه از خصلت نوکرمآبانه و بی‌کفایت رژیم قاجار به جا مانده است را ریشه‌کن خواهد کرد و برای نیل به این مقصود نوعی ملی‌گرایی فرهنگی را حاکم کرد که در آن هرگونه نشان و نفوذ اسلامی_عربی ممنوع بود و او به منظور احیای روح ملت، تجدد آمرانه و نظامی‌وار را پیشه کرد و راهی که درنهایت از دیکتاتوری سر درآورد و هم او بود که به ایرانیان دستور می‌داد چه بپوشند و چه نپوشند، به سنت‌های دینی و مذهبی مردمان حمله و روزنامه‌های مخالف را تعطیل می‌کرد.      
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.