جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: آیا انسان پیروز خواهد شد؟

معرفی کتاب: آیا انسان پیروز خواهد شد؟ »آیا انسان پیروز خواهد شد؟» عنوان کتابی است نوشته‌ی اریک فروم. در سال ۱۹۵۰، ویلیام فاکنر در خطابه‌ای به مناسبت پذیرش جایزه‌ی ادبی نوبل اعلام کرد: «تراژدی ما امروز ترسی جسمی، جهانی و همگانی است... دیگر از مشکلات روح سخنی نیست. تنها این سؤال در میان است که کی از هم پاشیده خواهم شد؟» او سپس به مردان و زنان جوانی که قلم در دست می‌گیرند هشدار داد که بدون این حقایق «هر داستانی ناپایدار و محکوم به نیستی است و نویسندگان تا این‌ها را دوباره نیاموزند، چنان خواهند نوشت که گویی در میان آدمیان ایستاده‌اند و انقراض انسان را می‌نگرند.» و بعد در جمله‌ای که طنین آن بلافاصله در سراسر عالم پیچید، در بیان ایمان خود به آینده افزود: «من از پذیرفتن انقراض انسان سر باز میزنم... من به قبول این سخن گردن نمی‌نهم. اعتقاد من بر این است که انسان نه تنها پایدار خواهد ماند، بلکه پیروز خواهد شد.» عنوان این کتاب از خطابه فاکنر گرفته شده است. اما جمله فاکنر اخباری است و از یقینی حکایت می‌کند که از جان هنرمند برآمده است؛ جمله‌ی فروم استفهامی است و شک متفکر را در گیر و دارهای سخت و سرد عالم سیاست نشان می‌دهد. «آیا انسان پیروز خواهد شد؟» کتابی است که در تنگنای نگرانی از وضع کنونی جهان نوشته شده است. دلهره‌ای که چهار رکن آن مسخ سوسیالیسم، لگام‌گسیختگی سرمایه‌داری، آینده جهان سوم و مسابقه تسلیحاتی است. پژوهنده‌ی مضطرب هر یک از این مسائل را پیش می‌کشد، باز با کابوس پرسش فاکنر روبه‌رو می‌شود. شک نیست که تمام اضطراب‌ها و پرسش‌ها نهایتاً به همان راز همیشگی باز می گردد که «انسان چیست؟» فروم در گذشته به این سؤال در چهارچوب رابطه فرد و جامعه پاسخ گفته است. در گریز از آزادی، نشان داده است که چگونه وقتی معنای مثبت آزادی از دست رفت، آدمیان از آنچه باید باشند و می‌توانند بشوند دست می‌کشند و در برابر جباران سر فرود می‌آورند. در جامعه سالم، وضعی را تحلیل کرده است که در آن سرمایه‌داری انسان را به از خود بیگانگی می‌کشاند و از حقیقت نفس خویش محروم می‌کند و به گریز از آزادی بر می‌انگیزد. در کتاب حاضر بحث به صحنه جهانی کشیده شده است، زیرا تحولاتی که از آغاز قرن جریان گرفته اکنون به جایی رسیده است که شاید به‌زودی یا چراغ هستی بشر را خاموش کند و یا آزادی را از عرصه گیتی براندازد. پیام انسانی و انقلابی سوسیالیسم مسخ شده است. روسیه شوروی به کشوری محافظه‌کار و امپریالیست مبدل شده است و اکنون سرمایه‌داری دولتی و رژیمی یکه‌تاز ہر آن سرزمین حکومت می‌کند. چین کمونیست زیر سلطه نظامی است تمامیت‌طلب، که روح و دل و تن آدمی را به تمامی در خدمت توسعه سریع اقتصادی و تبدیل آن کشور به قدرتی جهانی بسیج می‌کند و جایی برای تجلی فردیت باقی نمی‌گذارد. سرمایه‌داری به جای تکیه بر ابتکار فردی و محدود کردن مداخلات دولت، اکنون صنعت و دیوانسالاری و دخل و تصرف موذیانه در افکار و اذهان را اصل قرار داده است. در این گیرودار، جنگ‌افزارهای ویرانگر هسته‌ای هر روز پیشرفته‌تر و هول‌انگیزتر می‌شود به نحوی که یا باید نشست و منتظر انهدام بشر بود و یا نظاره کرد که چگونه مسابقه تسلیحاتی به تحلیل رفتن استعداد و توان آدمی برای استوار کردن بنای آزادی می‌انجامد. مشکل دیگر آینده‌ی کشورهای توسعه نیافته است. مردم این کشورها که اینک پس از قرن‌ها سکوت بیدار شده‌اند، اکثریت نوع بشر را تشکیل می‌دهند و نه تنها مصرانه استقلال سیاسی طلب می‌کنند بلکه می‌خواهند به‌سرعت از توسعه اقتصادی بهره‌مند شوند و حاضر نیستند دویست سال دیگر انتظار بکشند تا به سطح اقتصاد اروپا و امریکا برسند. در تمام این زمینه‌ها، آنچه فروم را نگران می‌کند، قطع‌نظر از ادامه حیات مادی آدمی، بنای آزادی و فردیت انسانی است. آنچه آن علامت سؤال را در برابر ایمان فاکنر گذاشته، این واقعیت است که نوع بشر هنوز به مرحله‌ای از رشد نرسیده که در بزرگ‌ترین ادیان و فلسفه‌های انسان‌گرایانه هندوستان، چین، ایران و یونان متجلی است. بیشتر مردم هنوز از لحاظ عاطفی در مرحله‌ای اولیه و غیر‌عقلانی هستند که با مرحله پیش از ظهور اندیشه‌های بودایی و یهود و مسیحی تفاوتی ندارد. ما هنوز بت‌پرستیم. از نظر عقلی و در زمینه علوم و فنون در عصر اتم زندگی می‌کنیم، اما از حیث عاطفی هنوز در عصر حجریم. میلیون‌ها انسان را برای هدف‌هایی قربانی می‌کنیم که معتقدیم مقاصدی والاست و این کشتار را توجیه می‌کند. آدمی به‌رغم همه‌ی پیشرفت‌های عقلی و فنی، هنوز گرفتار پرستش بت اصل و نژاد و مالکیت و نهادهای اجتماعی است، هنوز شور و هیجان‌های مخالف عقل بر عقلش حکومت می‌کنند و او هنوز نتوانسته به تجربه دریابد که تمام و کمال انسان بودن یعنی چه. فلسفه‌ای که ریشه‌ی آن در مسیحاگری و فردگرایی دوره رنسانس و انسان‌گرایی عصر روشنگری بود و از مفاهیمی آب می‌خورد که اسپینوزا و گوته و هگل به جهان عرضه کرده بودند اکنون مدیریت دولتی و یکه‌تازی را اصل قرار داده و دستگاهی به‌وجود آورده است که به دست آدمک‌های بی‌هویت سازمانی اداره می‌گردد. نظامی که براساس احترام به ابتکار فردی ساخته شده بود امروز فرد را به گریز از آزادی و از دست نهادن فردیت بر می‌انگیزد. توسعه اقتصادی در مجرایی افتاده است که به بهای انقیاد کامل فرد در برابر دستگاه‌های یکه‌تاز دولتی و نابودی جلوه‌های انسانیت تمام خواهد شد. مسابقه تسلیحاتی، ولو بتواند صلح را حفظ کند، به برافتادن دموکراسی خواهد انجامید. محور تفکر فروم در این نوشته نیز مانند آثار دیگرش، انسان است. مسئله‌ای که مطرح می‌کند همان است که دیگر جوامع و فرهنگ‌ها هم با آن روبه‌رو بوده‌اند: بدین معنا که آیا ما قادریم فهم تاریخی را در مورد عمل سیاسی به‌کار بندیم؟ به اعتقاد او پاسخ به این سؤال مثبت است اگر شرق و غرب نگرش بیمارانه‌ای را که در حال حاضر نسبت به یکدیگر و مسائل جهان دارند کنار بگذارند و با واقع‌بینی به امور بنگرند و سنت‌های انسان‌گرایانه‌ای را که آنچه دارند از آن مایه می‌گیرد، عزیز بدارند و در عمل بیاورند. اگر چنین بکنند و در تفکر و کردار سیاسی حقیقت را از افسانه تمیز بگذارند، جهان روز عافیت خواهد دید. اگر نکنند، باید روانه همان گورستانی شوند که بسیاری از تمدن‌های بزرگ تاریخ به سبب عجز از ابراز پاسخ سنجیده در مقابل مشکلات، در آن مدفون شده‌اند. پس هم نگرانی هست و هم امید و اکنون به معنای علامت سؤالی که فروم در برابر ایمان فاکنر قرار داده است بهتر پی می‌بریم. آنان که ایمان دارند آدمی می‌تواند استعدادهای خود را از قوه به فعل در آورد و بشود آنچه اکنون بالقوه هست . لازم نبود نگران باشند اگر نمی‌دیدند که ناهمسازی بین رشد عاطفی و رشد عقلی بشر اکنون به حدی رسیده که خطر نابودی و انهدام یا رجعت به عصر جدیدی از بربریت همه را تهدید می‌کند و این‌بار فقط تغییری بنیادی و اصیل ما را نجات خواهد داد. اما آنچه درباره چگونگی انجام این تغییر می‌دانیم بسیار اندک است و فرصت بسیار تنگ. یک راه آن است که حقیقت را بگوییم. باید در این شبکه دلیل‌تراشی‌ها و خودفریبی‌ها و دوگانه‌اندیشی‌ها رخنه کنیم. باید با عینیت نگاه کنیم و خودمان و دنیا را با واقعیت‌گرایی و بدون کژنگری ناشی از خودشیفتگی و بیگانه‌ترسی ببینیم. آزادی فقط جایی وجود دارد که خرد و راستی باشد. قبیله‌گرایی و بت‌پرستی فرصت عرض اندام می‌یابد که ندای عقل خاموش شده باشد. بنابراین، آیا تالی قضیه این نیست که دانستن واقعیات درباره‌ی سیاست خارجی برای حفظ صلح و آزادی حائز اهمیت حیاتی است؟

قسمتی از کتاب آیا انسان پیروز خواهد شد؟

مشکلی که اینجا با آن سر و کار داریم یکی از معضلات وخیم عصر کنونی است. انسان‌ها به ارقام ترازنامه مبدل شده‌اند و عده‌ای فکر می‌کنند محاسبه‌ای که در آن مرگ یک سوم تا دو سوم افراد ملت به حساب گرفته شده باشد بسیار «معقول و منطقی» است به شرط آنکه اقتصاد به‌زودی راه بهبود پیش گیرد. بدون شک همیشه جنگ وجود داشته است و همیشه مردمی بوده‌اند که یا جان خود را فدا کرده‌اند و یا دیگران را کشته‌اند، خواه به خاطر عشق به آزادی و خواه هنگامی که مست کینه و نفرت عنان از کف داده‌اند. عنصر جدید و هولناکی که عصر ما به میدان آورده، استفاده از روش دفترداری در محاسبه نابودی میلیون‌ها انسان است بدون آنکه خم به ابرو بیاورد. استالین این کار را با میلیون‌ها روستایی کرد. هیتلر همین بلا را به سر میلیون‌ها یهودی آورد. انگیزه او کینه بود ولی این عمل در نظر خیلی از زیردستانش فقط اقدامی اداری و دیوانی می‌نمود. بدون آنکه به انگیزه توجه شود، وقتی دستور صادر شد میلیون‌ها آدمیزاد با رعایت نظم و اقتصاد، تماماً به دیار عدم فرستاده شدند. آدولف آیشمن نمونه این نوع دیوان‌سالارهای آدمکش بود. رابرت برد شرح کوتاه و نافذی درباره او داده است: «با تکرار وصفی که از طرز انجام وظایفش در اعزام میلیون‌ها یهودی به اردوگاه‌های مرگ می‌دهد، کم‌کم طنینی آشنا در ذهن تماشاگران حاضر در دادگاه بیدار می‌کند. بناگاه باز صدای سخن آن «آدمک اداری» بی‌هویت به گوش می‌رسد که در سازمان عظیم و بی‌قواره‌ای شاغل است -آدمک اشکال‌تراش و گریزان از مسئولیت- دو چهره چاپلوس ابن‌الوقتی که از عواطف و اصول تهی و به عوض پر از مرامی دور از حقیقت است.»
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.