جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: آکواریوم‌های پیونگ یانگ

معرفی کتاب: آکواریوم‌های پیونگ یانگ کانگ چول هوان در کتاب آکواریوم‌های پیونگ یانگ قصه‌ی واقعی زندگی خود را تعریف می‌کند. این مرد جوان زاده‌ی پیونگ یانگ در کره شمالی، زمانی که نُه سال بیش‌تر نداشت، همراه دیگر اعضای خانواده خود (مادربزرگ، پدر، عمو و خواهرش) محکوم شد به اقامت در یکی از اردوگاه‌های کار اجباری در کره شمالی. جرم این خانواده، خطای بزرگی بود که پدربزرگ کانگ چول هوان، یکی از مدیران بلند پایه‌ی حکومت کمونیستی کره شمالی، مرتکب شده بود. کانگ چول هوان و خانواده‌اش پس از تحمل ده سال سختی‌های اردوگاه آزاد شدند. اما این مرد جوان کره‌ای دو سال بعد از آزادی‌اش تصمیم گرفت از کره شمالی فرار کند زیرا به اتهام گوش دادن به رادیوهای غیر مجاز در آستانه‌ی دستگیری و اعزام دوباره به اردوگاه کار اجباری بود. کانگ چول هوان نهایتا از طریق چین به کره جنوبی گریخت. وی یکی از معدود جان به در بردگان از اردوگاه کار اجباری در کره شمالی است که موفق شده صدای خود را به گوش جهانیان برساند. کانگ چول هوان در آکواریوم‌های پیونگ یانگ برای اولین بار پرده از اردوگاه‌های کار اجباری کره شمالی برداشته است. اهمیت این کتاب از حیث افشای شبکه‌ی اردوگاه‌های کار اجباری در کره شمالی برابر است با کتاب یک روز در زندگی ایوان دنیسوویچ اثر الکساندر سولژنیتسین است؛ کتابی که برای اولین بار در سال ۱۹۶۲ جزئیات نظام اردوگاهی در شوروی سابق را افشا کرد. سولژنیتسین با انتشار خاطرات دوران اقامت پنج ساله‌اش در اردوگاه کار اجباری کاراگاندا، پرده از یک راز تقریبا پنجاه ساله برداشت. لنین، رهبر انقلاب بلشویکی سال ۱۹۱۷ در روسیه، با قلم خودش ماده ۵۸ قانون مجازات عمومی را تدوین کرد که براساس آن گولاک استالینی پایه‌ریزی شد.

قسمتی از کتاب آکواریوم های پیونگ یانگ:

نخستین زمستانی را که در اردوگاه گذراندم خیلی سخت و توانفرسا بود؛ به خصوص ماه‌های ژانویه و فوریه ۱۹۷۸٫ مشکل اصلی‌ام مدرسه نبود. با آن سیلی‌ای که بعد از اظهار فضل درباره زندگی کیم ایل سونگ نوش جان کرده بودم، یاد گرفتم دهانم را جلوی معلم‌ها بسته نگه دارم. علاوه بر این، خودم را با کار بریدن و قطع درختان که بعد از ظهرها انجام می‌دادم به تدریج تطبیق داده بودم. بنابراین، کار روزانه هم مشکل اصلی‌ام نبود. مشکل اصلی، یا بهتر بگویم اصلی‌ترین مشکل، کمبود مواد غذایی بود. همیشه گرسنه بودم و آن اندک غذایی هم که به دست می‌آوردم به سختی هضم می‌کردم. تنوع غذایی وجود نداشت. همیشه یک جور غذای ثابت می‌خوردم و همین باعث مریضی‌ام شد. مادربزرگ متوجه قضیه شد. او برای ایجاد کمی تنوع غذایی هر از چندگاه به سراغ ذخیره برنج خانوادگیمان می‌رفت و مقدار کمی از آن را برایم می‌پخت. اما مادربزرگ قصد داشت تا آن جا که می‌تواند به این ذخیره‌ی اندک برنجی‌اش دست نزند و به همین خاطر حاضر نبود برای خوشایند من برنج بیش‌تری بپزد. ذرت غذای همیشگی ما بود؛ البته به شکل‌های مختلف: گاهی همراه گیاهانی که به سفارش مادربزرگ از کوه‌های اطراف جمع کرده بودیم، گاهی بدون هیچ گونه مخالفت و گاهی هم به همراه عصاره‌ی میوه بلوط که به همان بی مزگی خود ذرت بود. روش کار به این ترتیب بود که ابتدا میوه‌های درخت بلوط را می‌جوشاندیم و سپس آن‌ها را له می‌کردیم تا به شکل خمیر درآید. در مرحله‌ی بعد خمیر حاصله را داخل یک ظرف قالبگیری می‌ریختیم و می‌گذاشتیم خشک و محکم شود. موقع طبخ غذا تکه‌های کوچکی از این خمیر خشک شده را داخل آب نمک می‌ریختیم و روی اجاق گاز می‌گذاشتیم تا بپزد؛ درست مثل ماکارونی. کل این فرآیند از آغاز تا پایان چند روز به طول می‌انجامید. ما یک غذای ابتکاری درست می‌کریم که مثلا نوعی اوسکو سوپاپ (غذای سنتی کره‌ای‌ها شامل برنج و ذرت بود). ما از آسیاب موجود در اردوگاه برای خرد کردن دانه‌های خشک شده‌ی ذرت و تبدیل کردن آن‌ها به تکه‌هایی هم اندازه با دانه‌های برنج استفاده می‌کردیم. سپس این ذرت‌های برنج نما را مثل برنج طبخ می‌کردیم و می‌خوردیم.

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.