جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: آهستگی

معرفی کتاب: آهستگی «آهستگی» عنوان رمان کوتاهی است از میلان کوندرا، نویسنده‌ی اهل جمهوری چک. مضامین آشنای کوندرایی در این کتاب هم حضوری تفکربرانگیز دارند. مضامینی همچون تکنولوژی، مدرنیته، حس بشری، حافظه انسان‌ها و البته کوندرا در این اثرش به شکل ویژه‌ای بر روی مضمون سرعت در زندگی انسان‌ها تمرکز کرده است. انسان‌ها در سرعت چه چیزهایی را از دست می‌دهند و در آهستگی به چه چیزهایی می‌رسند؟ مدرنیته شکل ادراک انسان از جهان را دستخوش تغییرات عدیده‌ای کرده است. میلان کوندرا در آهستگی که برای نخستین بار در سال ۱۹۹۵ و در فرانسه منتشر شد، به ظاهر داستانک‌های مجزایی را روایت می‌کند. داستان‌هایی که در نهایت در یک نقطه به هم می‌رسند و بافت کلی اثر کامل می‌شود. این نخستین اثر داستانیِ کوندراست که در فرانسه نوشته شده است. مسئله‌ی سرعت در جهان مدرن، به شکل ویژه‌ای دغدغه‌ی خاص نویسنده در این رمان کوتاه است. او از خلال به پیش کشیدن موقعیت‌هایی همچون رانندگی با سرعت بسیار بالا در جاده‌ها و خیابان‌ها و همچنین پیاده‌روی آهسته در یک باغ، بُن‌مایه‌ی ذهنی‌اش را نسبت به دست‌آوردها و نقاط تاریک مدرنیته ابراز می‌کند. برای کوندرا، آهستگی با به خاطر سپردن و سرعت با فراموش کردن گره خورده است. شخصیت‌های اثر کوندرا وقتی می‌خواهند یک رایحه یا خاطره را در ذهن خود ثبت کنند آهسته حرکت می‌کنند و وقتی بخواهند یک تجربه را از ذهن خود پاک کنند، به سرعت گذر می‌کنند. بر اساس موقعیت‌های ترسیم شده در این کتاب، سرعت، عموما سطحی‌نگری خلق می‌کند و به تصمیمات عجولانه همراه با شکست می‌رسد. آهستگی رمان شگفت‌انگیزی است که در آن، کوندرا با یک پرسش کلیدی ذهن بشر امروز را به چالش می‌کشد: چرا در میان انسان‌ها لذتِ آهستگی ناپدید شده است؟

قسمتی از کتاب آهستگی نوشته‌ی میلان کوندرا:

اشتیاق کودکان فرانسوی در کمک‌رسانی به همنوعان خود در آفریقا، همواره برای من یادآور برک، و پیروزی و شکوه و افتخار او است. پیروزی او نیز همچون سایر پیروزی‌ها، پس از یک شکست شکل گرفت. اگر به یاد داشته باشیم، در دهه هشتاد قرن بیستم، دنیا گرفتار بیماری مهلکی به نام ایدز شد که از طریق تماس جنسی به فرد سالم منتقل می‌شود. ظهور نخستین این بیماری، نزد هجنسگرایان بود. درست در زمانی که افراد متعصب، آن بیماری فراگیر را نوعی مجازات عادلانه توسط خدا و طبیعت به حساب می‌آوردند و از این بیماران همچون مبتلایان به جذام و طاعون دوری می‌کردند، عده‌ای با شکیبایی بسیار بر آن شدند تا الطاف خود را به همنوعان‌شان نشان دهند و رنج‌های زیادی را متحمل شوند تا ثابت کنند از جانب مبتلایان، خطری متوجه کسی نیست. در این راستا، فردی به نام دوبرکه نماینده مجلس و برک که فردی روشنفکر بود، در یکی از رستوران‌های مشهور پاریس با جمعی از مبتلایان به بیماری ایدز، ناهار صرف کردند. غذا در محیطی مطبوع و آرام صرف شد. دوبرکه با اغتنام فرصت، با سازماندهی مناسب، در هنگام صرف دسر، و درست در لحظاتی که فیلمبرداران در آستانه‌ی درِ رستوران ظاهر شدند، از جا برخاست، به یکی از بیماران نزدیک شد و بر دهانش که هنوز آثار کرم شکلاتی در اطراف آن مشاهده می‌شد، بوسه زد. برک در آن لحظه دچار شگفتی شد و فهمید که غافلگیر شده است، زیرا می‌دانست فیلمی که از بوسه دوبرکه گرفته‌اند، می‌تواند او را جاودانه سازد. اندیشید آیا او هم باید فردی مبتلا به ایدز را ببوسد؟ نخست این وسوسه را از خود دور ساخت، زیرا هنوز کاملا مطمئن نبود که بوسیدن فرد بیمار، موجب انتقال بیماری نمی‌شود. عاقبت تصمیم گرفت بر هراس خویش غلبه کند؛ زیرا چنین نتیجه گرفته بود که برداشتن تصویری از او در لحظه بوسیدن فردی مبتلا به بیماری ایدز و کسب شهرت ابدی، بر خطری که در این کار وجود دارد، ارجح است. ناگهان هجوم افکار دیگری، او را از بوسیدن دهان فردی مبتلا به بیماری ایدز بازداشت, اینکه بوسیدن دهان بیمار، در واقع نه تنها رقیبی برای دوبرکه به حساب نمی‌آید، بلکه نتیجه کار، کاملا ناخوشایند است و جایگاه او را تا حد یک مقلد، دنباله‌رو، و زیردست کاهش می‌دهد و از آن گذشته، بعید نیست که انجام دادن چنین عمل شتابزده‌ای شهرت بیشتری را نصیب دوبرکه کند. بنابراین تنها از جای برخاست، لبخندی احمقانه زد، و هیچ عملی انجام نداد. شک و تردید در نشان دادن رفتاری مناسب، به شخصیت او لطمه زد، زیرا دوربین‌ها در آن لحظات حضور داشتند و در بخش اخبار شبانگاهی، همه مردم در سراسر فرانسه، آن چهار مرحله حیرت و سرگردانی و بی‌ارادگی را دیدند و در دل به او خندیدند. این امر برای برک، شکست بزرگی بود. ولی کودکانی که برای همسالان خود در سومالی کیسه برنج جمع‌آوری می‌کردند، به موقع به یاری او آمدند. شاید همین امر موجب شد که او با اغتنام فرصت، در هر محفلی این شعار زیبا را بارها تکرار کند که: «تنها کودکان در واقعیت محض زندگی می‌کنند!» برک به آفریقا رفت و در کنار دخترکی سیاهپوست و در حال احتضار که همه چهره او را مگس پوشانده بود، عکس گرفت. این عکس در سراسر دنیا نشان داده شد و شهرتی که برک از این طریق به دست آورد، بسیار بیشتر از شهرت کسب شده توسط دوبرکه با بوسه زدن بر دهان بیمار مبتلا به ایدز بود. دلیل آن هم این بود که کودک در حال احتضار، همواره ارزشی بیشتر از بزرگسالی در حال مرگ دارد. یعنی واقعیت مسلمی که دوبرکه در آن لحظات از آن غافل بود.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.