جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: آری ای پیشگامان!
«آری ای پیشگامان!» عنوان رمانی است از ویلا کاتر، رماننویس سرشناس امریکایی. کاتر با نوشتن آثاری دربارهی زندگی مهاجران و مرزنشینانِ دشتهای امریکا به شهرت رسید. او در ۷ دسامبر ۱۸۷۳ در وینچستر، ایالت ویرجینیا متولد شد. در نُه سالگی با خانوادهاش به نبراسکا رفت و در دهکدهی رِد کلود در میان مهاجران اروپایی بزرگ شد. او فقط سیزده سال در نبراسکا زندگی کرد اما همچنان که خود نیز عنوان کرد، پیوندهای کودکیاش در این منطقه منشاء ژرفترین احساساتش بود و سالهای اول زندگیاش جزء مهمترین و رضایتبخشترین دورههایش محسوب میشد. کاتر حینِ تحصیل در دانشگاه نبراسکا استعداد فراوانی در روزنامهنگاری و داستاننویسی از خود نشان داد و پس از فارغالتحصیل شدن (۱۸۹۵) توانست در پستسبرگ، پنسیلوانیا، در یک مجلهی خانوادگی شغلی پیدا کند. بعدها دبیر سرویس و سردبیر بخش موسیقی و تئاتر نشریهی پیتسبرگلیدر شد. طی این سالها، او به عنوان روزنامهنگار، سردبیر و معلم کار کرد و در ضمن داستانهای کوتاه خود را به چاپ رساند. در ۱۹۰۶ به نیویورک رفت و با مجلهی مککلور همکاری کرد. کاتر شش سال در مککلور کار کرد و همزمان با سردبیری مجله، در ۱۹۱۲، اولین رمان خود، پل الکساندر را به چاپ رساند. در این دوران با سارا اورن جوئت، نویسندهی برجستهی امریکایی آشنا شد که الهامبخش داستاننویسی او دربارهی نبراسکا بود. ویلا کاتر با تشویق جوئت از کارِ مجله کناره گرفت تا رماننویسی حرفهای شود. او در یازده سالی که پس از آن سپری شد، پنج رمان نوشت که داستان همهی آنها در دشتهای بزرگ امریکا میگذشت: «آری ای پیشگامان» (۱۹۱۳)، «آواز چکاوک» (۱۹۱۵)، «آنتونیای من» (۱۹۱۸)، «یکی از ما» (۱۹۲۲) و «بانوی تباه شده» (۱۹۲۳). در ۱۹۲۳، کاتر برای رمان «یکی از ما»، که داستانی را از دوران جنگ جهانی اول روایت میکند، برندهی جایزهی پولیتزر شد. او در ۱۹۴۳، به عضویت فرهنگستان هنر و علوم امریکا درآمد و در ۱۹۴۴ انستیتوی ملی هنر و ادبیات مدال طلای خود را به آثار داستانی او اهدا کرد. نوشتههای کاتر زمینهی پُرباری برای منتقدان فمینیست فراهم میآورد و نثرش مملو از ارجاعات تاریخی، سیاسی، مذهبی و ادبی است. با قرار گرفتن رمانهای «آری ای پیشگامان!»، «آنتونیای من» و «مرگ به سراغ اسقف اعظم میآید» در فهرست برترین آثار قرن بیستم رَدکلیف و مدرن لایبرری و گنجانده شدن اقتباسی از آواز چکاوک در مجموعهی شاهکارهای نمایشی امریکا، کاتر اکنون نه فقط نویسندهی «دشتهای پهناور امریکا» بلکه یکی از بزرگترین نویسندههای امریکایی است.قسمتی از کتاب «آری ای پیشگامان» نوشتهی ویلا کاتر:
شانزده سال از مرگ جان برگسون گذشته است. همسرش اکنون در کنار او خفته است و میلهی سفیدی که قبرهایشان را مشخص میکند در آن سوی مزرعهی گندم میدرخشد. اگر جان برگسون میتوانست از زیر خاک برخیزد، منطقهای را که زیرش خفته بود نمیشناخت. پوستهی پوشیده از علف چمنزار که از جا بلند کرده بودند تا برایش بستری بسازند برای همیشه ناپدید شده است. از گورستان نروژیها میتوان صفحهی شطرنج پهناوری را دید که از مربعهای گندم و ذرت تشکیل شده است؛ روشن و تیره، تیره و روشن. سیمهای تلفن در امتداد جادههای سفید که همیشه به زاویهی قائمه یکدیگر را قطع میکنند وزوز میکنند. از کنار دروازهی گورستان میتوان ده دوازده خانهی مزرعه را که رنگهای شاد و زنده دارند شمرد؛ بادنماهای زراندودروی انبارهای علوفهی بزرگ سرخرنگ از آن سوی کشتزارهای سبز و قهوهای و زرد به یکدیگر چشمک میزنند. آسیاهای بادی فولادی سبک در میان اسکلتهایشان میلرزند و طنابها و زنجیرهای مرتعش از باد را میکشند که اغلب از آخر هفتهای تا آخر هفتهای دیگر در این منطقهی مرتفع و پر جنبوجوش و سرسخت میوزد. خطالراس اکنون منطقهی پر جمعیتی است. خاک حاصلخیزش محصول فراوانی میدهد؛ آبوهوای خشک و فرحبخش و یکدستیِ زمین کار را برای انسانها و چهارپایان آسان میکند. کمتر صحنهای خوشایندتر از شخمزنی فصل بهار در این منطقه است، جایی که طول شیارهای هر مزرعه اغلب یک مایل است و خاک قهوهایرنگ با آن بوی تند و تازهاش و با آن نیروی رویاندن و باروریاش مشتاقانه خود را به دست گاوآهن میسپرد؛ با نفسی عمیق و ملایم شادمانه میغلتد و از تیغهی گاوآهن جدا میشود و حتی درخشش فلز آن را از جلا نمیاندازد. درو کردن گندم گاهی تمام روز و تمام شب ادامه مییابد و در فصلهای پربار به زحمت میتوان کارگران و اسبهای کافی برای برداشت محصول یافت. دانهها چنان سنگیناند که روی تیغهی گندم خم میشوند و همچون مخمل قاچ میخورند. چیزی بیریا و شادیبخش و جوان در چهرهی گشودهی منطقه وجود دارد. خویشتن را بدون اکراه به دست حال و هوای فصل میسپرد و چیزی را کتمان نمیکند. بهسان دشتهای لامباردی گویی کمی برخاسته است تا خورشید را ملاقات کند. هوا و خاک چنان مشتاقانه با هم جفت شده و درآمیختهاند که گویی یکی نفس دیگری است. در فضا همان کیفیت حیاتبخش و توانایی هست، همان نیرو و سرسختی، که در خاک زراعی میتوان یافت.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...