جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: ما چگونه ما شدیم (ریشهیابی علل عقب ماندگی در ایران)
هر گاه سخن از مقولهی عقب ماندگی ولو در محافل روشنفکری و آکادمیک به میان میرود، بلافاصله اذهان به سوی نقش استعمارگران، امپریالیستها و مهرهها و عوامل سرسپردهی روس و انگلیس و جلوگیری از به ثمر نشستن استعدادهای لایزال خفته در این سرزمین متوجه میشود و توطئههای دشمنان این آب و خاک عامل اصلی عدم پیشرفت و عقب ماندگی ایران محسوب میشود. ما چگونه ما شدیم از معدود تلاشهایی است که به جای پرداختن به نظریهی مشهور و البته پر طرفدار توطئه، بدون رفع اتهام و غسل تعمید استعمارگران و عوامل خارجی، سبب اصلی را در داخل این سرزمین و درمیان عوامل تاریخی و جغرافیایی خاص ایران جستجو میکند و توطئهها و دسیسههای عوامل خارجی را نه علت که معلول عقب ماندگی ایران میداند. بی گمان کمبود منابعی که با چنین رویکردی به این موضوع نگریسته باشند در کنار روان بودن متن و پرهیز از کلیشههای رایج شده، کتاب حاضر را پس از بارها تجدید چاپ شدن هنوز مورد توجه پژوهشگران و علاقمندان قرار داده است.قسمتی از کتاب ما چگونه ما شدیم:
خاموشی چراغ علم از جمله مسایلی است که ارتباط مستقیم و تنگاتنگی با پدیدهی عقب ماندگی پیدا میکند. نیاز به توضیح چندانی نیست که اگر رشد علمی و فعالیتهای فکری در جامعهای متوقف یا حتی کند شود آن جامعه دچار رکود اقتصادی، اجتماعی و سیاسی میشود و به ورطهی عقب ماندگی میافتدو در ایران نیز چنین شد و با خاموشی چراغ علم، عقب ماندگی از راه رسید. حتی اگر تردید نموده و نخواسته باشیم چنین حکم قطعی صادر کنیم، حداقلش این است که پشت نمودن به علوم یکی از عوامل بنیادی عقب ماندگی در ایران شد. اما سوال مهمتر این است که این خاموشی یا پشت نمودن به فعالیتهای علمی و روشهای خردگرایانه چگونه به وجود آمد. آنچه به این سوال اهمیت بیشتری بخشیده و به تعبیری آن را پیچیدهتر میکند این واقعیت است که از قضا این روی گردانی در جامعهای اتفاق افتاد که خود از پیشکسوتان علوم و معارف بود. علی رغم قدمت موضوع بایستی اذعان داشت که این سوال هنوز مورد کنکاش و بررسی چندانی قرار نگرفته است. برخی از پاسخهایی که بدین سوال داده شده به غایت سطحی هستند و به نظر نمیرسد اساسا صورت مساله را چندان درک کرده باشند. برخی هجوم مغولها را به میان میکشند و برخی نیز به سراغ نظریهپردازیهای پیچیدهتر میروند و بالاخره گروهی نیز مشکل را در اسلام میبینند. در مجموع این پاسخها چندان قابل قبول نیستند و اگر مورد بررسی موشکافانه و دقیقی قرار بگیرند جملگی با ابهامات اساسی رو به رو میشوند. میدانیم که در میان اعراب زمان جاهلیت از علوم اثر و خبری نبود. اما در جریان گسترش اسلام در زمان خلفای راشدین و بنی امیه، برخی از مناطقی که به دست مسلمین افتاد به لحاظ علمی بسیار غنی و پیشرفته بودند. اعراب در یک الی یک قرن و نیم اولیهی ظهور اسلام چندان به سراغ علوم نرفتند. جنگهای اولیه و سعی در تحکیم قدرت، مجال چندانی برای فعالیتهای اجتماعی باقی نگذاشت. ضمن آنکه برخی نیز غافل بودن اعراب از علوم یا حتی ضدیت آنان را علت عدم شکوفایی علوم در زمان بنی امیه میدانند. به هر حال آنچه مسلم است در مدت قریب به یک قرن حکومت بنی امیه، مسلمین به لحاظ علمی، چندان حرکت قابل توجهی انجام ندادند. اما با به قدرت رسیدن بنی عباس از اواسط قرن هشتم میلادی اوضاع یک باره تغییر کرد . ثبات سیاسی و رونق اقتصادی که به تدریج با به قدرت رسیدن بنی عباس به وجود آمد باعث گردید تا به لحاظ اجتماعی مرکز امپراتوری اسلام تا حدودی دگرگون شود. خلفای اولیهی بنی عباس علاقه و تمایل زیادی به دانشمندان و فعالیتهای علمی نشان دادند. پایتخت دارالاسلام به تدریج مرکز تجمع علما و دانشمندان مختلف از گوشه و کنار جهان متمدن آن روز شد. کم نبودند در میان انان دانشمندان غیر مسلمان که به دلیل ضدیت کلیسا با علوم، موطن خود را در امپراتوری بیزانس یا مناطق مسیحی نشین دیگر ترک گفته و به قلمرو اسلام مهاجرت کرده بودند. جدای از حمایت حکومت، آن چه در پیدایش رونق علمی نقش بسزایی داشت عبارت بود از موفقیت زبان عربی. جدای از آن که کلام خدا به زبان عربی بر مسلمین نازل گردیده بود، عربی همچون زبان رسمی حکومت و زبان الیگارشی حاکم نیز بود. در نتیجه، عربی به صورت عامل پیوند و ارتباطات در میان نخبگان امپراتوری جدید درآمد. زبان مادری یا بومی دانشمندان و علمای غیر عرب، هر چه بود، جملگی به زبان عربی تسلط داشتند و به آن زبان مینوشتند و مطالعه میکردند.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...