جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
فیلمنامه اصلی: وسوسههای دکتر آنتونیو (۱۹۶۲)
«وسوسههای دکتر آنتونیو» Le tentazioni del dottor Antonio فیلمی است به کارگردانی فدریکو فلینی و محصول سال ۱۹۶۲ سینمای ایتالیا. در این فیلم که در حقیقت یکی از اپیزودهای فیلم «بوکاچیو ۷۰» است بازیگرانی چون پپنیو دو فیلیپو و آنیتا اکبرگ به نقشآفرینی پرداختهاند. نینو روتا برای آن موسیقی متن ساخته و ال. کاتوتسو هم آن را تدوین کرده است. فیلمنامهی این فیلم را خود فلینی به اتفاق انیو فلایانو و تولیو پینللی به اتفاق نوشتهاند. فلینی در این فیلم هم مضامین آشنای خود را دنبال میکند. خود او در جایی گفته: «فیلم خوب باید نقص داشته باشد. باید در آن اشتباه باشد؛ مثل زندگی، مثل آدمها.» فدریکو فلینی در تضاد با کمالگرایی درایر به ساختن فیلم، مثل سفر رفتن نگاه میکند و جذابترین بخش سفر چیزی است که در راه کشف میکنید. او احساس میکند که در حال ادامهی سنت نئورئالیسم است که تا حدودی به دست روسلینی بنیان نهاده شد و فلینی فیلمنامهنویسش بود. بهرغم اینکه دیگران او را به بیش از حد فردگرا بودن متهم میکنند، اما مسیر او مسیر لذتبخشی است. خودش میگوید: «من یکی از اولین کسانی بودم که برای فیلمهای نئورئالیستی فیلمنامه نوشتم. فکر کنم تمام آثارم بهوضوح به سبک نئورئالیستی است، حتی اگر امروز در ایتالیا برخی چنین فکر نکنند؛ ولی داستانش طولانی است. برای من، نئورئالیسم راه دیدن واقعیت بدون پیشداوری است. بدون تداخل قراردادها -دقیقاً قرار دادن خود مقابل واقعیت بدون هیچگونه تصور از پیش اندیشیده شده.» «ولی اگر فیلمها واقعیت را صرفاً از طریق چشمی خیلی سرد و بیطرف نشان میدهند، پس چرا مردم به سینما میروند؟ قدم زدن در خیابان که خیلی بهتر است. به نظر من، نئورئالیسم به معنای نگاه کردن به واقعیت با چشمی صادق است؛ ولی نه هر نوع واقعیتی، نه فقط واقعیت اجتماعی، بلکه واقعیت معنوی، واقعیت متافیزیکی، هر چیزی که انسان درونش دارد.»قسمتی از فیلمنامه فیلم «وسوسههای دکتر آنتونیو»:
منطقهی بازار جهانی ای. یو. آر. در رم. روز. میدان ای. یو. آر. در یک روز بهاری آفتابی. طراوت، تازگی و شادابی در گرمای دلپذیر هوا موج میزند، در امتداد بلوارها، میان بناهای مرمری غولآسا و در امتداد خیابانی که به دریاچه منتهی میشود. صدای شلیک توپ به علامت نیمروز. ناقوسهای کلیسای شهر در کنسرتویی گنگ و دور به صدا در میآیند و در صدای ناقوس بزرگ کلیسای سن پیتر درهم میآمیزند و به ناقوسهای پر طنینتر کلیسای نزدیک ای. یو. آر. میپیوندند. مردمانی شیک و خوشلباس برای مراسم عشای ربانی ظهر، وارد کلیسا میشوند. کافههای کنار پیادهرو زیر بازارهای سر پوشیدهی ساختمانهای سفید، مملو از مردمانی است که پشت میزها نشستهاند و حمام آفتاب میگیرند. سواریها، مدام میآیند و میروند. صدای بچگانهای شروع به صحبت میکند، گاهی از روی مسخرگی، گاهی با شور و شعف کودکانه و اغلب به کلمات مشکلتر که میرسد تپق میزند. صدای بچگانه: «من عاشق این بودم که تو رم زندگی کنم. مخصوصاً حالا که بهاره. یه چنین فرصت بزرگی دارم. پیاده این ور اون ور میرم، یا اتو استاپسوار میشم، یا ترک دوچرخه میشینم... اونا زودی منو میبینن، همهی اون زنا شروع میکنن به هوار کشیدن. اونا خیلی خوشحالن. بغلم میکنن و بهم میگن آی بچهی ناقلا؛ «این شیطون کوچولو رو ببین!»؛ «شما خجالت نمیکشین؟». ولی یه یارویی هس که جدی جدی پشت منه. جدی جدی هوامو داره! یه روز دیگه قاتقات میزنم و بعد اون سر و کلهاش پیدا میشه! ولی چرا، من از شما میپرسم؟ گاهی وقتا یه چیزی رو انگولک میکنم. بازیای کوچیک. مگه یه آدم نمیتونه یه چیزی رو انگولک کنه، من از شما میپرسم؟ نه اونا نمیتونن. اون همه چی رو خیلی جدی میگیره؛ همیشه نیمهی خالی لیوانو میبینه. ولی گذشته از همهی اینا، اگه من دنبال این نبودم که مردمو سرحال بیارم، جهان چه فاج - فاج – فاجعهای میشد!» داخل یک سواری در آن نزدیکی، زوجی نشستهاند. بالا توی آسمان، هواپیمای کوچکی این عبارت را در هوا رسم میکند: «عید پاک مبارک.» تعدادی از دختران آمریکایی یک مدرسهی شبانهروزی، به همراه کشیشی، با عشوهگری و بیخیالی از پلکانی مرمرین پایین میآیند. همگی لباسهای روشن بهاری پوشیدهاند و سرخوشانه میخندند. در سینمای روبازی در آن حوالی، که تعدادی آپارتمان نوساز احاطهاش کردهاند، تعدادی کارگر بالای نردبان دارند روی تابلوی آگهی بزرگی، اعلان میچسبانند. تابلوی آگهی حدود شش یارد از زمین فاصله دارد و عرضش حدوداً بین ده تا بیست یارد است. کاغذهای اندکی که تا الان چسبانده شدهاند، هنوز نشان نمیدهند اعلان قرار است چه چیزی را نشان بدهد. جلوتر از داوران مسابقه اتومبیلرانی، تعدادی دوچرخهسوار آماتور، با سرعت به طرف بزرگراهی میروند که به دریا منتهی میشود. کارگران بالای تابلوی آگهی تشویقشان میکنند و حرفهایی از سر شوخی میزنند. حالا دختران آمریکایی دوچرخهسواران را تشویق میکنند. بلافاصله بعد از مسابقهدهندگان، اتومبیلی در هیأت لولهی خمیردندانی غولپیکر پیش پای دخترها ترمز میکند. دو مرد جوان از توی آن از دخترها دعوت میکنند سوار شوند. ولی چون هیچکس دعوتشان را اجابت نمیکند، آنها با غروری جریحهدار شده گازش را میگیرند و میروند. دو فیل، درحالیکه ساربانشان آنها را هدایت میکند، از یکی از خیابانها عبور میکنند. صدای بچگانه اعلام میکند: «او حالا ظاهر میشود.» عکسی از دکتر ما تسولو. صدای بچگانه: «او حالا ظاهر میشود...» عکس، دکتر ماتسولو را در لباس اسموکینگ نشان میدهد. صدای بچگانه: «دست نگه دارید. شاید این ایدهی خیلی مناسبی راجع به اون نباشه. این یکی بهتره...»
در حال بارگزاری دیدگاه ها...