جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
فیلمنامه اصلی: نابخشوده
«نابخشوده» فیلمی است به کارگردانی کلینت ایستوود و محصول سال ۱۹۹۲ سینمای امریکا. «نابخشوده» آغاز و پایانی مشابه دارد: غروب آفتاب. مردی با اندامی سایهوار در برابر آسمانی گلگون، در کنار کلبهای دورافتاده در دشت و در زیر تکدرختی، به کندن گور مشغول است. غروب بنمایهای خاص در فیلمهای وسترن است؛ زمانی از روز که فرد ناگزیر است شهر و دیار را ترک کند، سنتی که دستکم به زمان انتشار رمان تأثیرگذار ویرجینیایی اوئن ویستر در سال ۱۹۰۳ بازمیگردد. در «دوئل در غروب آفتاب»، که عنوان قسمتی از سریال تلویزیونی تکرو (۱۹۵۹) است، کلینت ایستوود در نقش هفتتیرکشی فخرفروش ظاهر میشود که در مورد لزوم ترک شهر با جیمز گارنر اتمام حجت میکند؛ اما معانی بیشتری در پس این بنمایه نهفته است. خورشید در غرب غروب میکند؛ این جهتی است که کاشفان همواره در پیش میگیرند، ولی بهطور استعاری سمت و سوی حرکت همهی ما نیز هست («این عاقبت همه ماست، کیده). همیشه فیلمهای وسترن بهگونهای دربارهی مرگاند. ازاینرو فضایی غمانگیز بر بسیاری از این فیلمها سایه انداخته است؛ ولی شاید دلیلش این باشد که داستان فیلم وسترن در گذشته میگذرد، گذشتهای که برای همیشه از میان رفته، بازیافتنی نیست و هم از این رو حس خسران بر این فیلمها حاکم است. حس نوستالژی در دهه ۱۹۶۰ قوت گرفت. رابرت آلدریچ تا ساخت فیلمی به نام آخرین «غروب آفتاب» (۱۹۶۱) نیز پیش رفت، عنوانی که بر زمان ازدسترفته تأکیدی دوچندان دارد. سال بعد، «بر دشت مرتفع بتاز» (۱۹۶۲) سام پکین پا فضا را برای آنچه در سالهای بعدی آن دهه به وقوع پیوست مهیا کرد. دو هفت تیرکش پا به سن گذاشته با بازی بازیگران پیشکسوت وسترن، رَندالف اسکات و جوئل مککری، برای انجام آخرین مأموریت خود به هم ملحق میشوند. غرب در حال تغییر است، دوران جوانمردان به سر آمده و این دو نفر بازماندگان این دوران سپری شدهاند. در پایان فیلم، مککری در نبردی قهرمانانه تیر میخورد. همانطوری که بر زمین افتاده و در حال جان دادن است، دوربین به طرف بالا کرین میشود و به سوی برگهای زرد و طلایی رنگ پاییزی سییرا حرکت میکند؛ استعارهای که بار اندوهش کمتر از غروب نیست. در اوایل نابخشوده، مشابه این شاخ و برگ پاییزی را در صحنهای زیبا و شاعرانه میبینیم؛ در این صحنه، ند و ویل تازه به کید ملحق شدهاند و این سه نفر سوار بر اسب، از میان چشماندازی پوشیده از انبوه درختانی که رنگشان به سرخی و زردی گراییده، میگذرند. این لحظهای جادویی پیش از تاریکی هوا و توفانی است که انتظارشان را میکشد. در دههی ۱۹۶۰، نوستالژی گسترش یافت و از افسوس برای سپری شدن دوران شکوه غرب امریکا فراتر رفت و خودِ ژانر وسترن را نیز در بر گرفت. تولید فیلمهای وسترن بهشدت افت کرد و به صرفاً یازده فیلم در سال ۱۹۶۳ رسید، یعنی فقط ده درصد وسترنهایی که ده سال پیش از آن ساخته شده بود. این کاهش به خاطر ظهور پدیده غیرمنتظرهای به نام وسترن ایتالیایی برای مدتی پوشیده ماند؛ همه میدانند که در این نوع وسترن، کلینت ایستوود با لقب «مرد بینام» معروف شد. وقتی جان فورد از دوستش بِرت کندی، کارگردان فیلمهای وسترن، شنید که حالا دیگر وسترنها را در ایتالیا میسازند، تنها پاسخی که می توانست بدهد این بود: «شوخیت گرفته.» ولی آن چند صد وسترن اسپاگتی که در میانه دهه ۱۹۶۰ ساخته شد به احیای وسترنهای هالیوودی نیز کمک کرد، البته نه از لحاظ تعداد، چون به رقم تقریبی بیست فیلم در سال محدود ماند، بلکه از نظر مضمون و سبک. این گروه خشن پکین پا، که در پایان این دهه اکران شد، بدون خشونت استیلیزه و یأس ایدئولوژیک فیلمهای سرجو لئونه غیرقابل تصور است. ولی این احیا و تجدید قوا موقتی بود. در سالهای متمادی دهه ۱۹۷۰، وسترن بهتدریج به حاشیه تولیدات هالیوودی رانده شد. این وضعیت ممکن است دلایل متعددی داشته باشد. ویژگیهای جمعیتشناختی تماشاگران در حال تغییر بود؛ از نظر سینماروهای جوانتر، این ژانر در مقایسه با علمی_تخیلی یا فیلم ترسناک، که بهتازگی نیرویی تازه گرفته بود، کهنه و از مدافتاده به شمار میآمد. مرگ یا بازنشستگی بزرگترین ستارگان این ژانر به این روند شدت بخشید. «بر دشت مرتفع بتاز» آخرین بازی رندالف اسکات بود. هیچیک از دیگر ستارگان بزرگ وسترن پس از دهه ۱۹۷۰ به کار خود ادامه ندادند. آخرین وسترن هنری فوندا، «به من میگویند هیچکس»، محصولی ایتالیایی بود که در سال ۱۹۷۳ ساخته شد. جان وین و جیمز استوارت در سال ۱۹۷۶ باهم در آخرین وسترن خود، تیراندازی بازی کردند. این فیلم، به کارگردانی دان سیگل، داستان هفتتیرکشی مسن را روایت میکرد که میداند بهزودی میمیرد؛ قصه فیلم کاملاً وصفالحال بود، زیرا زندگی حرفهای جان وین (به علت ابتلا به سرطانی لاعلاج) به انتها رسیده بود و خود ژانر وسترن نیز به دلیل تنزل جایگاهش حال و هوایی غمانگیز داشت. در این شرایط، ظاهراً فقط کلینت ایستوود از قدرت بازیگری ستارهگونه و سرزندگی لازم برای تضمین بقای وسترن برخوردار بود. او پس از نخستین نقش اولش در وسترنی هالیوودی به نام «محکم دارشان بزن» در سال ۱۹۶۸، تا «سوار بر اسب کبود» در سال ۱۹۸۵، مجموعاً در ده وسترن ایفای نقش کرد. گرچه این رقم در مقایسه با کارنامه پربار ستارگان پیش از او چندان قابل توجه نیست ( رندالف اسکات بین سال های ۱۹۴۵ تا ۱۹۶۲ در ۳۹ وسترن بازی کرد که رقم چشمگیری است)، اما ایستوود تقریباً یکتنه بار این ژانر را بر دوش میکشید.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...